چرا روان شناسان از جامعه شناسان مطرح ترند

برای اینکه نگاهی جامعه شناسانه به مسائل دختران و زنان در ایران داشته باشیم، به سراغ یکی از اساتید جامعه شناس رفتیم؛ دکتر مریم نهاوندی عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و معاون امور دانشجویی دانشکده. اما وی در مقدمه بحث، به موضوع جالبی پرداخت: چرا روان شناسان اغلب از جامعه شناسان مطرح ترند، مخصوصا در رسانه ها.

سرویس اجتماعی به دخت/

–  بسم الله الرحمن الرحیم  در ابتدای این بحث  بد نیست یادآوری کنم که  از سال 89 بحث هایی در برنامه ” ریحانه” رادیو فرهنگ داشتیم برای اینکه  با همین نگاه جامعه شناسانه به مسائل دختران و زنان بپردازیم. البته به تدریج نوع نگاه برنامه از نگاه جامعه شناختی به  نگاه روانشناختی تغییر  کرد و برای همین هم من دیگر همکاری نکردم. در اصل نگاهی که آن برنامه  داشت یک نگاه کاملا روان شناسانه بود. اصولا بیشتر گرایش در رسانه ها مخصوصا رادیو وتلویزیون به این است که با این نگاه به مسائل بپردازند. در حالی که خیلی از مسائل مخصوصا در حوزه دختران و زنان، جامعه شناختی است نه روان شناختی . مثلا راجع به حضور دختران در دانشگاه که در برنامه بحث می شد، من فکر می کردم که باید  از آمار استفاده کنم، اما متولیان برنامه چندان تمایلی به اینگونه کار نداشتند. بیشتر ترجیح می دادند که روان شناس برنامه به مسائل فردی در این برنامه بپردازد .

–  بد نیست همین جا  شما توضیح بدهید که اصولا چرا در خیلی  جاها از جمله رسانه ها آنقدر که روان شناسان با رویکرد روانشناسانه خودشان ورود و حضور دارند و به همه مسائل می پردازند، جامعه شناسان حضور و ورود نمایانی ندارند؟ همین هم باعث می شود که این سوال پیش بیاید که اصلا این رشته جامعه شناسی و جامعه شناسان به چه درد می خورند؟

–  من فكر مي‌كنم كه برای جواب این سوال بايد همين پديده کنار بودن جامعه شناسان و مطرح بودن بیش از حد روان شناسان را تحلیل جامعه‌شناختي كنيم. شما اگر بخواهيد دلایل این پدیده اين را بشناسيد، بايد ببينيد بافت و ساخت تحليل‌های روان شناختی و جامعه شناختی چیست.  وقتي من مي‌خواهم تحليل جامعه‌شناختي  راجع به يك موضوع بدهم، از رابطه بين دو فرد خارج مي‌شوم و باید به رابطه فرد به عنوان عضو يك گروه نگاه كنم و رابطه يك گروه با يك گروه ديگر و بزرگتر از همه رابطه يك فرد با دولت، رابطه نهادهاي اجتماعي و ساختار كلان جامعه را ببینم. در حالی که  روان‌شناسي فقط در سطح خرد تحليل مي‌كند، یعنی به فرد کار دارد. خوب وقتی ما همه تحلیل مان  روی فرد متمرکز است، هيچ کاری با هیچ عامل اجتماعی نداریم. نهايتش اينكه مخاطب در خود واكاوي مي‌كند كه ببيند كه روانشناسي كه توضيح مي‌دهد، آیا  مسئله و مشكل به من برمی گردد یا نه. اگر من مشکلی ندرام که  به خودم ببالم…

 ولي وقتي شما يك تحليل اجتماعي از يك پديده اجتماعي مي‌دهيد، اين طوري ديگر نمي‌توانيد صحبت كنيد. مثلا همين امروز يكي از دانشجويان برای پیگیری یک  سفر  گروهي دانشجويی آمد . او نماينده گروه بود و  چند روز است كه دارد پيگيري مي‌كندكه يكي از استادهاي يك گروه آموزشی  را با گروه خود همراه كند و  به هزار زحمت هم بالاخره موفق مي‌شود.

اما طبق قانون هر استاد در این زمینه باید نظر موافق مافوقش، یعنی مدیر گروه را هم بگيرد. حالا معلوم شده که مدير گروه مربوطه با این استاد خاص مسأله دارد و حاضر نیست این آقا را تأييد کند. چرا؟ براي اينكه از اين آقاي دكتري كه قرار است همراه اين گروه دانشجویي برود، خوشش نمي‌آيد. حالا اين دانشجو بايد چه كار كند؟ آیا این مشکل تحليل رواني دارد؟ البته ممكن است دلایل  رواني هم در اینجا دخیل باشد، ولي اصل مشکل رواني نيست. چون این آقا در جمع به مدیر گروه توهين كرده، مدير گروه هم مي‌گويد من برای این سفر تأييدش نمي‌كنم. كاري هم ندارد که 30 تا دانشجو همراه او مي‌خواهند بروند. يعني اصلا به گروه دانشجويي فكر نمي‌كند. فقط مبنای نظرش رفتارهايي است كه بين خودش و آن فرد بوده. در اینجا ما فقط تحلیل  روانشناسي اجتماعي می توانیم داشته باشیم. حالا در این مواقع ممکن است که قضیه  با يك پا درمياني رئيس دانشكده حل شود، ولي در مسائل اجتماعي، نه به همین سادگی می شود تحلیل کرد و نه می شود مسأله را به راحتی حل کرد.  یک نمونه آن مسأله افزایش ورود دختران به دانشگاه است که ما غالبا آن را پدیده ای مثبت می دانیم و البته هستند کسانی که در این مورد نگاه منفي دارند .

–  به نظر شما تحلیل جامعه شناسانه این پدیده چیست؟

–  البته اکثرا  نسبت به درصد ورودي  دختران 62 به دانشگاه نگاه مثبت دارند. کسانی هم كه منفي نگاه مي‌كنند، مي‌گويند اصل این که خانم‌ها درس مي‌خوانند، خوب است، ولی باید اطراف قضیه را هم دید. مثلا فردا اين دختر تحصيل‌كرده ازدواج نمي‌كند. این گونه افراد نگاه نمي‌كنند به اینكه پسران هم ازدواج نمي‌كنند . پس در تحلیل قضیه بايد دنبال عوامل ديگري باشیم. يعني عامل زن يا مرد بودن افراد در اینجا دخیل نیست یا بحث تحصیلات عالیه  طرفین مطرح نیست. چون اگر اینطور بود، باید همه کسانی كه تحصيلات عاليه ندارند، مزدوج می شدند، در حالی که نيستند. يعني اگر ما بخواهيم تحليل جامعه شناسي اين قضيه را ببينيم، بايد خيلي چيزها را با هم ببينيم.  ولي در روان شناسي شما فقط مي‌خواهيد يك بعد را ببيني، آدم  و خلق و خويش را مي‌بيني، بعد مي‌گويی مثلااگر خلق و خويت خوب بود، تو مثلا نتیجه خوبي مي‌بيني. در برنامه رادیویی که داشتیم،  تلفن‌هايي كه مي‌شد دال بر همين قضيه بود. مثلا يكي زنگ مي‌زد و مي‌گفت كه من رفتارم با خانمم خيلي خوب است، ولي نمي‌دانم خانمم چرا اينجوري برخورد مي‌كند . طبیعتا این سوال بیشتر جواب روانشناسانه  دارد . البته روان شناس برنامه هم می گفت که  من كه خانمش را نمي‌شناسم، اين آقا را هم  نمي‌شناسم. اين آقا فقط از طريق تلفن دارد يك ارتباطي با ما ايجاد مي‌كند و سوالی دارد. بايد من اطلاعات ريزتر داشته باشم. یعنی حتی روان شناس براي اينكه يك رفتار كوچك را تحليل كند، مي‌گويد من بايد شناخت از اين دو نفر داشته باشم. آن وقت ما براي اينكه يك گروه یا  يك جامعه بزرگ و یك ساختار را تحليل كنيم،  نبايد اطلاعات داشته باشيم؟ متاسفانه خیلی وقتها ما نه آمار داريم نه اطلاعات درست.

یک مثال مشخص می زنید؟

–  من در حوزه شغل كار مي‌كنم. يكي از مواردي كه در مبحث توسعه، رتبه كشور ما  را پايين نگه داشته،  عدم اشتغال زنان است. اما آیا واقعا زنان ما بيكارند؟ یا به تعبیر صحیح تر آیا زنان غیرفعال حساب می شوند؟

ادامه دارد…