شهرزاد،زنانِ قربانیِ جامعه ی مردسالار

سریال  “شهرزاد” به کارگردانی “حسن فتحی” که مدتی است در قالب نمایش خانگی مهمان خانه ما ایرانی ها شده، به قسمت های پایانی خود نزدیک می شود؛ سریالی که در مجموع به مدد داستان و کارگردانی خوب و بازی های قوی توانسته توفیق زیادی به دست آورد.

0

نفیسه ترابنده/

 

سریال  “شهرزاد” به کارگردانی “حسن فتحی”، نویسندگی”حسن فتحی”و ” نغمه ثمینی” و تهیه کنندگی “محمد امامی و سید محمد هادی رضایی” به نمایش درآمد؛ سریالی که فصل اول آن به پایان رسید و بنابر خبرها پیش تولید فصل دوم آن آغاز شده است.

 

داستان “شهرزاد”

“شهرزاد” ملودرامی عاشقانه است که بر بستر وقایع 28 مرداد می گذرد. این سریال که در میان سریال های شبکه نمایش خانگی طرفداران زیادی پیدا کرده است، داستان زندگی دختری است به نام شهرزاد( ترانه علیدوستی). شهرزاد دانشجوی رشته پزشکی است می خواهد با فرهاد(مصطفی زمانی) ازدواج کند. فرهاد در جریان کودتای 28 مرداد به جرم قتل و توطئه بر علیه سلطنت به اعدام محکوم می شود. شهرزاد برای نجات فرهاد از اعدام به دستور بزرگ آقا( علی نصیریان) به همسر دوم شدن قباد( شهاب حسینی)- داماد بزرگ آقا- تن در می دهد تا برای او فرزندی به دنیا آورد. شهرزاد و قباد به تدریج علی رغم ازدواج اجباری به یکدیگر علاقمند می شوند اما آزار و اذیت های شیرین(پریناز ایزد یار)- دختر بزرگ آقا- مانع از تداوم این خوشبختی است.

به نظر می رسد حضور یک فیلمنامه نویس زن موجب شده تا نه تنها شخصیت اصلی داستان یک زن باشد بلکه تمام زنان فیلم نقشی پررنگ در پیشبرد داستان ایفا کنند و شخصیت تمام مردان فیلم نیز در سایه زنان و در کنش و واکنش با آنان تعریف شود.

 

شهرزاد، جسور اما شکننده

“شهرزاد” دختری متفاوت در زمانه خودش است؛ جزو معدود دخترانی که در دهه 30 به دنبال درس و دانشگاه و فعالیت اجتماعی می روند، در زمانه ای مردسالار که به قول بزرگ آقا زنان فقط سه کار باید انجام دهند: بشویند، بپزند و بچه به دنیا آورند.

شهرزاد شخصیتی دارد که برای همه قابل احترام است، چه در خانه و چه درجامعه. یادمان بیاید چه اندازه جمشید- پدر شهرزاد- او را قبول دارد و فقط با تأیید او اجازه می دهد تا دختر کوچکش در فعالیت های اجتماعی شرکت کند. بزرگ آقا نیز با همه ابهتش در سراسر داستان همواره با احترام با شهرزاد برخورد می کند.

شهرزاد دختری جسور در بیان عقاید اما شکننده است. شهرزاد برخلاف زنان داستان تلاش می کند تا مقابل زور و ستم مردان جامعه بایستد، او حتی حاضر می شود برای رهایی از ازدواج اجباری با قباد، فرار کند اما زمانی که جان عشقش به خطر می افتد، خود را قربانی می کند تا فرهاد زنده بماند و این اوج فداکاری و از خود گذشتگی در عشق است. مخاطب پس از ازدواج شهرزاد با قباد همپای او برای عشق از دست رفته اش اشک می ریزد. تلاش شهرزاد برای فراموشی فرهاد و تعهد به زندگی جدید برای مخاطب قابل درک است تا جایی که شهرزاد بر خلاف اصول اخلاقی مرتکب پنهانکاری می شود. برخورد قباد که به تازگی مفهوم عشق و غیرت را دریافته، شهرزاد را منصرف می کند تا دیدارش با فرهاد و مداوای رویا را با او در میان بگذارد و این خطای بزرگی برای شهرزاد به عنوان زنی شوهر دار است.

 

شهرزاد در زندگی مثلث وار

شهرزاد با صبوری و متانت خود قهرمان زندگی قباد می شود؛ قبادی که تحت تأثیر زندگی اشرافی که داشته، مردی لاابالی و شلخته است. شهرزاد حتی با وجود تمام سختی ها و ستم ها دلی صاف و بی کینه دارد. یادمان بیاید با وجود آزارهای شیرین، شهرزاد به جای آنکه قباد را به بدرفتاری با شیرین تشویق کند، همواره از شیرین نزد قباد دفاع کرده و از او می خواهد هوای شیرین را داشته باشد. شهرزاد تمام سعی خود را به کار می گیرد تا زندگی مثلث وار او، قباد و شیرین به دور از هرگونه تنش و در آرامش سپری شود.  مدارای شهرزاد با تلخی ها بی نهایت است تا زمانی که او مادر می شود. مادر شدن و احساس خطر ِ دور شدن از فرزند او را جسورتر می کند. در واقع شهرزاد نه به خاطر خودش بلکه به خاطر آینده پسرش از قباد می خواهد تا از شیرین جدا شود. شهرزاد نمی خواهد پسرش با خُلق و خوی اشرافی بزرگ آقا تربیت شود، چرا که به نظر او در اشرافیت انسانیت و اخلاق کمرنگ می شود.

 

شیرین، دختری پرافاده و تنها

نقطه مقابل شهرزاد، “شیرین” دختر بزرگ آقاست؛ دختری ناز پرورده و پرافاده که می خواهد همه چیز در خدمت او باشد؛ زنی که از بالا به همه نگاه می کند و همواره لحنش تحقیر آمیز و با تمسخر است. شاید شخصیت لوس شیرین نتیجه توجه بیش از حد پدرش به او بوده است، به خصوص بعد از مرگ مادر و برادرها، شیرین تنها امید بزرگ آقا محسوب می شود.

شیرین خود را مالک بی چون چرای قباد می داند اما به دلیل تربیت نادرست، نمی تواند به رغم علاقه شدید به شوهرش، او را به سوی خود جذب کند. لحن صحبت کردن شیرین با قباد همواره بی ادبانه و به نوعی طلبکارانه است و این برخورد موجب می شود قباد روز به روز از او بیشتر فاصله بگیرد، یادمان بیاید قباد در لحظات تنهایی با شیرین به او بی محلی می کند اما هنگام حضور بزرگ آقا از ترس، شیرین را مورد توجه قرار می دهد.

شیرین بسیار تنهاست، بزرگ آقا با وجود تمام توجهی که به شیرین دارد نمی تواند نیازهای او را برطرف کند. شیرین برای رهایی از این احساس تنهایی و رنج به الکل پناه به می برد. مخاطب به تدریج شاهد شکست روحی شیرین بعد از ازدواج قباد با شهرزاد است؛ شکستی که شیرین را به فردی متوهم و الکلی تبدیل می کند. شیرین حتی قربانی زیاده خواهی عزیزترین فرد زندگی اش می شود. ازدواج تحمیلی قباد با شهرزاد به دستور بزرگ آقا نشان دهنده خودخواهی بزرگ آقاست؛ چرا که او با وجود علاقه شدید به تنها دخترش وجود یک وارث را بر همه چیز ترجیح می دهد .

 

دختری با عقده های فروخورده

“اکرم”( گلاره عباسی) از دیگر زنان سریال شهرزاد است. دختری با عقده های فروخورده از قشر پایین جامعه که به دلیل اعتیاد پدر به تنهایی عهده دار تأمین معاش حانواده است. فشار خانوادگی و فقر اکرم را به دختری بی رحم تبدیل کرده است که برای رسیدن به هدفش حاضر به هرکاری می باشد؛ از لودادن نقشه فرار شهرزاد و فرهاد تا الکلی کردن شیرین.

اکرم با تدبیر وارد زندگی شیرین و در واقع بزرگ آقا می شود تا انتقام زندگی سخت خود را از اشرافیت زمانه بگیرد.

 

استفاده ابزاری از زنان در مقاصد سیاسی

“رویا یا آذر گلدره ای” ( غزل شاکری) از دیگر زنان داستان است که او هم قربانی جامعه مردسالار زمان خویش است. آذر بیوه مردی لاابالی و لات بوده که توسط فرهاد به قتل رسیده است. آذر نه برای انتقام خون شوهرش بلکه برای اهداف حزبی به فرهاد نزدیک می شود؛ این یعنی استفاده ابزاری از زنان برای مقاصد حزبی و سیاسی.آذر اما به تدریج درگیر یک رابطه عشقی می شود. او که همسر اول و دومش مردانی لاابالی بوده اند حالا با فرهاد عشقی واقعی را تجربه می کند، مردی که او را واقعا دوست دارد و می تواند به او تکیه کند.آذر سرانجام تلخی دارد. او که از این زندگی سخت خسته شده بعد از مرگ پسرش، که تنها امید او بوده، خود کشی می کند.

 

عشق قربانی پیشرفت

از دیگر زنان سریال، که حضورش در قسمت های پایانی پررنگ شده است، “مریم”( مینا وحید) همسر بابک(امیر حسین رستمی)- دوست فرهاد – می باشد. مریم که توسط بابک وارد کار نمایش شده است، به تدریج برای پیشرفت خود به عشق بابک پشت می کند. مریم دختری است با آمال و آرزوهای بلند که نمی خواهد عشق و احساس جلوی پیشرفت او را بگیرد. او به راحتی با وعده و وعیدهای سرهنگ تیموری(هومن برق نورد) برای سوپراستارشدن به عشق بابک پشت می کند. مریم برای توجیه خیانت خود، بدبینی بابک را بهانه قرار می دهد، یعنی حساسیت نامزد خود را به خاطر ارتباط داشتن با مردی غریبه.

 

مادران منفعل

“شهرزاد” نمایشگر مادرانی است که در زمانه ای مردسالار کاری به جز اشک و آه برای بدبختی و ناکامی فرزندان از دست شان بر نمی آید.”پروین”- مادر شهرزاد- و “مرضیه”-مادر فرهاد- هر دو جز غصه خوردن نمی توانند کاری از پیش ببرند؛ چراکه حتی مردان آنها- جمشید و هاشم-نیز اراده ای از خود ندارند و تحت سلطه ی قدرت بزرگ آقا زندگی می کنند.

 

“شهرزاد” در یک نگاه

“شهرزاد” سعی دارد ضمن بازگویی وقایع تاریخی ایران و سلطه مافیای قدرت و نبود قانون در زمان پهلوی، ماجراهای عاطفی شخصیت هایش را نیز روایت کند. سبک روایت داستان”شهرزاد”به شکلی است که مخاطب نگاه سازنده و دنیای پیرامون اغلب شخصیت‌های اصلی را درک  می کند. بازی درخشان بازیگران فیلم نیز به این مهم کمک شایانی کرده و حس همذات پنداری مخاطب را برمی انگیزد.

شهرزاد به رغم روایت جذاب نقص هایی از نظر محتوایی، تاریخی و حتی طراحی صحنه و لباس دارد. فیلمساز سعی کرده با مانور روی قدرت بی چون چرا و مطلق بزرگ آقا در جامعه و خانواده، قدرت اراده و تصمیم گیری را از شخصیت های داستان سلب نماید.این مهم ترین نکته منفی سریال است، چراکه در پرتو این بی ارادگی از تمام رفتارهای خلاف مذهب، اخلاق و عرف جامعه در فیلم قبح زدایی می شود؛ از خیانت زن شوهردار و مرد زن دار گرفته تا قتل و جنایت.

ضمن این که معلوم نیست بعضی از تعاملات و پدیده ها در فیلم مثل رابطه میان دختر و پسر(شهرزاد و فرهاد یا مریم و بابک) به عنوان نامزد یا به عنوان همکار ( آذر و فرهاد ) چقدر با واقعیت زمان و شرایط اجتماعی همخوانی دارد و چه اندازه ساخته ذهن نویسنده و کارگردان سریال است.

ضعف مهم دیگر سریال شهرزاد ندیده گرفتن قدرت خارجی در مناسبات و تعاملات سیاسی افراد و شخصیت های فیلم است. کلا جایگاه و نقش این قدرتها در اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی دوره مورد نظر فیلم نادیده گرفته شده است.

/انتهای متن/

 

درج نظر