روايت خبرنگار زن آمريکايي از خواندن آيات قرآن

«کارلا پاور»، روزنامه نگار آمريکايي اخيرا کتابي با عنوان «اگر درياها مرکب بودند» منتشر کرده که طي به آن ماجراي هيجان انگيز يک سال مطالعه قرآن در کنار پروفسور «محمد اکرم ندوي» از اساتيد برجسته مطالعات اسلامي پرداخته است.

0

به گزارش به دخت به نقل از شفقنا، «کارلا پاور» روزنامه نگاري آمريکايي است که در دوران کودکي و نوجواني خود حضور قابل توجهي در کشورهاي خاورميانه و آسيا داشته است. او در آن زمان در کشورهاي ايران، افغانستان، هند، و مصر زندگي کرده است و پس از تحصيل در دانشگاه هاي ييل، کلمبيا، و آکسفورد، هم اکنون در نشرياتي همچون «تايم» و «نيوزويک» مي نويسد.

F«کارلا پاور» اخيرا کتابي با عنوان «اگر درياها مرکب بودند» منتشر کرده است که طي به آن ماجراي هيجان انگيز يک سال مطالعه قرآن در کنار پروفسور «محمد اکرم ندوي» از اساتيد برجسته مطالعات اسلامي پرداخته است. او مي گويد: «به عنوان يک روزنامه نگار، سال ها از مسلماناني مي نوشتم که کارهايي را صورت مي دادند؛ انقلاب مي کردند، احزاب سياسي مي ساختند، مي جنگديدند، مهاجرت مي کردند، لابي مي کردند. من مشتاق فهمي بهتر از دين و ايماني بودم که نيروي محرکه ي اين اقدامات بود. گزارش هاي من به اين مسائل اختصاص داشت که چگونه هويت مسلمان به طرز لباس پوشيدن يک زن يا مسير شغلي يک مرد، اقتصاد يک روستا يا خط افق يک شهر شکل مي دهد. حالا مي خواستم در عقايدي سير کنم که پشت اين هويت وجود داشت».

او درباره تجربه خود مي گويد:‌ «يک سال زندگي من در کنار شيخ و قرآن، لحظات فراواني پر از فيض و برکت برايم به ارمغان آورد. درک اينکه چقدر با قرائت متن قرآن احساس حقارت مي کردم، به من آرامش مي داد… حتي با اينکه مسلمان نيستم، با اين حال کلاس هاي قرآن برايم روزنه اي کوچک و آرامش بخش در مقابل زندگي روزمره بود که در آن پناه مي جستم. بي اعتنايي شيخ به تمام معيارهاي دخل و خرج، تسکين دهنده بود. تعطيلي ديروز وال استريت، نمره امتحان يا سايز پيراهن، و حتي خود خوشحالي؛ همه چيزها در مقابل اين واقعيت که ما از نزد خدا مي آييم و به سوي او باز مي گرديم، اهميتي نداشت. اينکه برخي چيزها دائما حقارت و ضعف انسان را به ياد او مي آورند به شکل غريبي نيروبخش بود.

وجود در نظر شيخ، حلقه اي بود که خدا در انتها، آغاز و هر نقطه ي آن قرار داشت. هر روز او را به خدا باز مي گرداند. ۳۵ نوبت در طول هفته (و گاهي بسيار بيشتر) او به نماز باز مي گردد. در ايستادنش، زانو زدنش، پيشاني بر زمين گذاردنش، و دوباره ايستادنش، توجه خود را به مبدأ و مقصد خود رجوع مي دهد… دانشمنداني که مواضع نماز مسلمانان را مطالعه کرده اند به اين نتيجه رسيده اند که اين حرکات مشوق آرامش و انعطاف است… نمازهاي “اکرم” او را از نظر فرهنگي هم انعطاف پذير کرده است، و انسانيتش را به انحاي شگفت انگيزي گسترش داده است. عمل بازگشت، به سجاده اش، به قرآنش، و به متون قديمي اش، غالبا به گسترش جهان بيني اش منجر شده است و نه محدوديت آن. وقتي از شيخ مي پرسيدم چگونه مي توانم فهم خود از قرآن را عميق کنم، پاسخ او همواره طنين همان دستوري داشت که محمد شنيد: “بخوان”. ملازمت بر خواندن قرآن چيزي بود که او در آخرين جلسه به من گوشزد کرد. قرآن را بخوان، و دوباره بخوان. باز گرد».

وبسايت هاي Islamic Commentary و Islamic Monthly مصاحبه هايي با کارلا انجام داده اند که گزيده اي از آن را در ادامه مي خوانيد:

عنوان کتابتان را چگونه انتخاب کرديد؟ آيا اين عنوان واجد معنايي خاص براي شماست؟

اين عنوان از خود قرآن است: «اگر تمام درختان زمين قلم بود، و دريا و از پس آن هفت درياي ديگر هم به کمک آن، مرکب مي شد، کلمات خدا به پايان نمي رسد». اينکه اين آيه را انتخاب کردم فقط به خاطر زيبايي آن نبود، بلکه پيام اين آيه را هم که از کلمات بي پايان سخنان مي گفت دوست دارم؛ به نظرم،‌ متناسب با گفتگويي يک ساله بين دو دوست بود!

ملاقات بين شما و شيخ «محمد اکرم ندوي» چگونه رخ داد؟ آيا او اولين کسي بود که قرآن را به شما آموخت؟ اين آموزه ها چگونه الهام بخش شما شد؟

من و شيخ بيش از بيست سال پيش در يک انديشکده در آکسفورد همکار بوديم، که در آن زمان هر دويمان دهه سوم زندگي مان را مي گذرانديم. ما بر روي اطلسي درباره گسترش اسلام در جنوب آسيا کار مي کرديم. من بخش هاي کوتاهي از قرآن را در دانشگاه خوانده بودم، اما فقط با حضور شيخ بود که توانستم به سراغ آيه هاي اساسي بروم. مي خواستم تلاش کنم چگونگي خواندن قرآن را بفهمم، خواندن قرآن هم به عنوان کسي که به آن ايمان دارد، و هم به عنوان يک دانشمند اسلامي کلاسيک. علاقه ي واقعي ام تفسير متن قرآن نبود، بلکه علاقه داشتم ملاحظه کنم چگونه متن قرآن زندگي اين دانشمند و ديدگاهش راجع به موضوعاتي همچون جنسيت يا مهاجرت يا داعش را شکل مي دهد.

در توضيح کتاب شما آمده است که بحث هاي شما با شيخ «در کافه ها، مهماني هاي فاميلي، و جلسات سخنراني پر از جمعيت» صورت گرفته است. آيا آموزش قرآني شما زير نظر شيخ عمدتا بيرون از کلاس درس بود؟ آيا شما با شيخ به مسافرت هم رفتيد و کجاها رفتيد؟

در زمان نگارش اين کتاب، يک جورهايي شبيه مريد شيخ بودم: علاوه بر بحث هاي دو نفره اي که بر سر قرآن در کافه ها و کباب فروشي هاي آکسفورد داشتيم، دور تا دور انگلستان را به دنبال او در سخنراني ها و کلاس هايش سفر کردم. در تعطيلات آخر هفته، او روزي ۸ ساعت تدريس مي کند، شنبه و يک شنبه. ديدن اينکه چه طيف متنوعي از افراد در سخنراني هاي او حاضر مي شوند هيجان انگيز بود. يک بار گروهي شديدا سياسي و نسبتا خطرناک در «شرق لندن» جمع شده بودند تا سخنراني اش درباره جهاد و شريعت را بشنوند.

وقتي درباره مسائل فقهي مرتبط با زنان صحبت مي کرد، دختران نوجوان بي صبرانه از او مي پرسيدند که آيا مي توانند لاک ناخن بزنند و زير ابروهايشان را بردارند يا نه. کلاس هاي هميشگي او درباره قرآن در «کمبريج» پر از افراد صاحب نظر جوان و اعضاي مختلف خانواده بود، که سوالاتي متنوع از آتش جهنم گرفته تا بهار عربي از او مي پرسيدند.

بخشي از هدف کتاب براي مبارزه با کليشه هاي يکدست درباره اسلام اين بود که او را به عنوان يک انسان تمام و کمال و همه جانبه نشان دهم.

برخي مي گويند اسلام خشونت را ترويج مي کند نه صلح را، و ظلم به زنان را تبليغ مي کند نه احترام به آنها را. پاسخ شما به اين «متخصصان» و کساني که حرفشان را باور مي کنند چيست؟

به نظرم سوء تفاهم بزرگي در رسانه هاي غربي جريان دارد که بين آنچه برخي مسلمانان انجام مي دهند و آنچه قرآن و حديث مي گويد خلط مي کنند. من آنها را به مسئله اي ارجاع مي دهم که هميشه مورد تاکيد «شيخ اکرم» است: زمينه! زمينه! زمينه!

از نظر او، آياتي که به يک اندازه مورد علاقه جهادگرايان و اسلام هراسان است و به کشتن کفار اشاره دارد، مربوط به لحظات بسيار خاصي در تاريخ صدر اسلام است. به نظر شيخ، اين آيات را بايستي از دريچه ي لحظه اي قرائت کرد که بر حضرت محمد نازل شده است.

چرا قرآن اينقدر جنجالي است؟ آيا قرآن جنجالي تر از انجيل يا تورات است؟

هم عهد عتيق و هم خود تاريخ مسيحيت شامل نمونه هاي صريحي از خشونتي است که از جانب دين تاييد شده است. اما اين که کتاب قرآن به شکل منحصر به فردي جنجالي است بخاطر نحوه اجراي آن توسط اقليتي از مسلمانان در زمان معاصر است، که آن را توجيهي مذهبي براي خشونت ورزي قرار مي دهند. تفسيرهاي افراط گرايانه از سنت اسلامي، در کنار ده ها دليل ديگر از جمله زخم هاي مداخلات امپرياليستي در اين منطقه، هم در گذشته و هم در حال حاضر، در شعله ور شدن آتش اختلافات جهان معاصر نقش دارد.

درباره حديث چه چيزي از شيخ آموختيد؟

حديث به عنوان طرح مدون سنت پيامبر، يا اخلاقيات و عادات او، جايگاهي مرکزي در زندگي شيخ دارد. مشاهده اين مسئله که يک نفر تلاش دارد در خانه اي آپارتماني در آکسفورد مطابق زندگي پيامبر زندگي کند جذاب بود، او در هر مسئله اي از خوردن گرفته تا نحوه رفتار با مهمانان و رفتار با همسر يا پرورش دخترانش، به حديث مراجعه مي کند.

در مقدمه کتاب مي گوييد خواندن قرآن «بايد پيش نيازي براي فهم انسانيت باشد». آيا احساس مي کنيد حالا و پس از يک سال خواندن قرآن در کنار شيخ، فهم بهتري از اين جهان داريد؟

قطعا چنين است. قطعا چنين است. احساسم اين بود که فقط درکي سطحي داشتم. يکي از چيزهايي که بي شک جهان من را واژگون کرد اين بود که مدت زمان زيادي را با کسي گذراندم که واقعا يک زندگي خدامحورانه داشت و هم اکنون هم چنين زندگي اي دارد. اين تجربه واقعا جهان بيني خودم را برايم افشا کرد. من هم مثل اکثر کودکان آمريکايي به گونه اي تربيت شده بودم که به خودم فکر کنم، نه الزاما پيش از هر کس ديگر، اما خودم را در مرکز جهان بدانم. اينکه مي ديديم شيخ شش دخترش را بزرگ مي کرد و خودش هم زندگي اش را اينگونه جلو مي برد که در يک جهان خدامحور قرار دارد، واقعا کشف بزرگي برايم بود.

در آموخته ها و بحث هايتان با شيخ چه چيزي بيش از همه شما را شگفت زده کرد؟

به نظرم از اين مسئله شگفت زده شده بودم که چگونه تصوراتم از اينکه چه کسي محافظه کار است و چه کسي ليبرال، يا چه کسي پذيرا است و چه کسي نيست، واقعا محو شد. واقعا بايد تصوراتم از مسئله طيف را به دور مي ريختم. اولش که شروع کردم، به ديدن پروفسور ديگري در رشته مطالعات اسلامي در کمبريج رفتم و گفتم: «واقعا سر در نمي آورم، شيخ يک چنين طرفدار پروپا قرصي براي حقوق زنان است، و از طرفي هم به روز جزا و جهنم عينا باور دارد. نمي دانم او را کجاي طيف بايد قرار دهم.» و پروفسور گفت: «ببين، هيچ طيفي وجود ندارد، يک طرح از پيش آماده ي غربي را بر طرز تفکر شيخ منطبق نکن.»

/انتهای متن/

درج نظر