خانه ی پوشالی، نمایی دیگر از کاخ سفید
سریال خانه ی پوشالی که این روزها در شبکه ی نمایش سیما پخش می شود، تصویریست از چهره ی زشت سیاستمداران آمریکایی مخصوصا دموکرات ها که به روشنی این باور در آنها را نشان می دهد که اگر به اندازه ی کافی قدرتمند باشی، نیازی به پنهان کردن چهره ی زشت خود نداری در پیش چشم مردمی که چیزی جز سیاهی لشکرنیستند.
فاطمه قاسم آبادی/
نشان دادن چهره ی بسیار پلید و زشت سیاستمداران آمریکایی
“خانه ی پوشالی” یا “نقشه ی باطل” نام یک سریال سیاسی- هیجانی آمریکایی است محصول سال ۲۰۱۳ میلادی. این سریال در 52 قسمت و توسط شبکه ی “نت فلیکس” تهیه شده و حدود دو ماهی می شود که از شبکه ی نمایش سیما پخش می شود.
خانه ی پوشالی اصلی
در سال 1990 یک مینی سریال به نام «خانه ی پوشالی» از شبکه ی BBC انگلیس پخش شد که برگرفته از رمانی با همین نام نوشته ی “مایکل دابز” بود. دابز از اعضای حزب محافظهکار انگلیس و در حلقه ی مشاوران “مارگارت تاچر” محسوب می شد.
موضوع سریال رقابت های سیاسی در انگلیس پس از دوران نخست وزیری “مارگارت تاچر” را روایت می کرد. این سریال در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران در ابتدای دهه ی ۷۰ خورشیدی از تلویزیون پخش شد.
خانه ی پوشالی آمریکایی
حالا پس از 23 سال در آمریکا با اقتباس از همین سریال انگلیسی، سریالی با همین عنوان «خانه ی پوشالی» و این بار با موضوع سیاستمداران آمریکایی ساخته شد که تا کنون چهار فصل 13 قسمتی از آن ساخته و پخش شده است. نام سریال، به بازیای قدیمی اشاره دارد که در آن ورقهای بازی به صورت خانه ای چند طبقه روی هم قرار می گیرد و البته هر لحظه هم احتمال ریختن ورق ها وجود دارد.
سریال خانه ی پوشالی امریکایی یکی از هدفمند ترین سریال هایی است که در ده سال اخیر پیرامون سیاست های آمریکا و به خصوص حزب دموکرات در این کشور ساخته شده است.
در این سریال “کوین اسپیسی” بازیگر اصلی است و “دیوید فینچر” کارگردان فصل اول .
داستان سریال
حدود دو ماه است که فصل اول و دوم این سریال هر شب از شبکه ی نمایش سیما پخش می شود.
داستان سریال در دوران معاصر و در پس زمینه ی مبارزات انتخاباتی در ایالات متحده روی می دهد. کوین اسپیسی نقش فرانک آندروود نماینده ی مجلس را بازی میکند.
“فرانسیس آندروود” یا “فرانک آندروود”، نماینده ی حزب دموکرات کنگره در کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری به “گرت واکر” نامزد این انتخابات کمک میکند و او را به قدرت میرساند. اما “گرت” که به او قول وزارت امورخارجه را داده بود، تصمیم خود را پس از پیروزی تغییر میدهد و به او میگوید که باید در همان پستی که در کنگره داشتی، باقی بمانی تا در مدیریت کنگره و جلب حمایت اعضای آن به دولت کمک کنی.
این تصمیم خشم “فرانک” را در پی دارد اما او بدون اینکه اعتراض کند، تصمیم می گیرد تا بنای قدرتی را که خودش برای “گرت واکر” ساخته، در انتقام از او ویران کند و به جای آن برای خود خانه ای جدید در مسند قدرت بسازد.
نمونه ی یک سیاستمدار امریکایی
فرانسیس فردیست خالی از ایدئولوژی و مذاهب مرسوم و فقط به دنبال منافع خود است. به همین دلیل خود را مجاز به انجام هرکاری میداند.
“فرانک” فردیست که جز اهداف قدرت طلبانه ی شخصی اش چیزی نمیبیند اما در عین حال او نمود انسان مدرن نیز هست که ظاهری خیلی موجه و شیک دارد و با همین ظاهر به دنبال آن است که “بازی”های خود را به هر صورت ببَرد، حتی به قیمت ردِ خونی که بر دست هایش باقی بماند.
“آندروود” قدرت را به صخرههای نفوذناپذیری تشبیه می کند که در دل تاریخ جاودانه اند و ارزش پول را در مقایسه با قدرت، ناچیز می بیند؛ به همین دلیل برای استفاده ی ابزاری از اطرافیان در جهت تحکیم قدرت خود هیچ تردیدی ندارد.
هدف وسیله را توجیه می کند
در راه رسیدن به قدرت، “فرانک” شعارخاصی دارد:
«میتوانی هر کسی را که مانعی در سر راه توست، را از بین ببری و همچنین از هر کسی برای رسیدن به قدرت استفاده و سوء استفاده کنی».
این قانون همیشه و همه جا برای “آندروود” صادق است؛ او به راحتی قادر است دست های کسی را می فشارد که به خاطر منافع خودش لحظه ای قبل زندگی شخصی و کاری اش را نابود کرده است و لبخند گرمی هم تحویلش میدهد و به این ترتیب او هرکاری را که بخواهد در مورد افراد انجام می دهد بی اینکه ذره ای مورد اتهام قرار بگیرد.
واکنش تماشاگران
پخش فصل اول سریال خانه ی پوشالی در امریکا در سال 2013، خیلی ها را شوکه کرد. منتقدان از اولین فصل این سریال حسابی استقبال کردند و نقدهای مثبتی درباره ی آن نوشتند. خانه ی پوشالی براساس 25 نقدِ منتشر شده، امتیاز قابل توجه 76 از 100 را در سایت «متاکریتیک» به دست آورد؛ سایتی معتبر در نظرسنجی پیرامون سریال های تلویزیونی که معمولا منعکس کننده ی آراء منتقدین حرفه ای و مخاطبان سطح بالای امریکایی است.
این امتیاز بالا نشان می دهد که بیننده ها مبهوت و مجذوب بازی ها و مناسبات قدرت در این سریال شده اند. اما این همه ی ماجرا نبود. نکته ی کلیدی سریال، نقد نظام سیاسی آمریکا و نمایش لابی گری ها و فساد سیاستمداران آمریکایی بود و همچنان هم هست.
نیازی به پنهان کاری نداریم
یکی از نکاتی که در این سریال حائز اهمیت است، نشان دادن چهره ی بسیار پلید و زشت سیاستمداران آمریکایی است که سریال با هوشمندی تمام بیننده را به سمتی می کشاند که با شخصیت منفی و قدرت طلب فرانسیس همراهی می کند .
شخصیت پردازی فرانسیس در این مجموعه نشان می دهد که وقتی به اندازه ی کافی قدرتمند باشی، نیازی به پنهان کردن چهره ی زشت خود نداری و با اعتماد به نفس تمام می توانی ناحسابی ترین حرف هایت را هم به کرسی بنشانی. چرا که قدرت باعث می شود حتی حرف ناحساب تو هم با زور پیروز شود. جالب این است که این اعتماد به نفس باعث می شود که حتی وقتی این گونه عناصر شکست می خورند، باز هم با اداهای خاصی بتوانند از آن شکست هم یک پیروزی فانتزی بسازند.
مردم، سیاهی لشکرهای سیاستند
در این سریال، شخصیت های اصلی دقیقا مطابق با سیاست های عینی روز آمریکا حرکت می کنند ولی آنچه که قابل توجه است بی تفاوتی و به نوعی قبولاندن این مساله است که کسانی که تا تا این حد قدرتمندند (آمریکایی ها ) نیازی به دانستن نظر دیگران ندارند و هر قدر که اراده کنند در راستای اهداف شان می توانند خبیثانه رفتار کنند و این نباید موجب ناراحتی مردم بشود، چون امری طبیعی است!
عامه ی مردم در این تفکر حکم سیاهی لشکر هایی را دارند که تنها وظیفه شان حمایت بدون چون و چرا از کسانی است که بیشتر از خودشان می دانند و اصولا سیاستمداران، دخالت در امر کشور و تصمیماتی را که مربوط به آینده ی مملکت است، از توان عامه ی مردم خارج می بینند.
/انتهای متن/