داستان/ صدای مرد همسایه
سرخی تو از من. زردی من از تو. سرخی تو از من. زردی من از تو...
شعله ها کم کم کوتاه می شوند. پویا یک آمپول می اندازد داخل یکی از کپه های آتش گرفته. بلافاصله با صدای بلند می ترکد. صدای مرد همسایه می آید که بلند می گوید: پدر سوخته. مگر آزار…