خانم ها! اگر همسرتان شغلش را دوست ندارد…
خیلی مردها هستند که از شغل شان راضی نیستند و خیلی زنان. وقتی همسرمان از شغلش راضی نیست، ما برای او و راضی کردنش چه می توانیم بکنیم ؟ ایا در این موارد خوب است که به او راهکار پیشنهاد کنیم؟
همسرم اصلا از کارش راضی نبود. وقتی صفحات اینستاگرام مردها و زن های جهانگرد را میدید، از آنجایی که خودش هم عاشق عکاسی بود و جهانگردها هم از طریق عکاسی و فروش عکس مناطق مختلفی از جهان و آداب و رسوم مردم آنجا و مناظرش، هزینهی زندگیشان را درمیآوردند، مدام حسرت وقت و شغلشان را میخورد. مدام در حال مقایسه بود. میگفت چه شهامتی داشتند که کار و خانه و زندگیشان را کنار گذاشتند و جهانگردی میکنند. بدون اینکه هر روز مانند ما به یک جای تکراری و ثابت بروند برای یک لقمه نان.
مدام میگفت: منهم میتوانستم مثل این خانمها و آقایان باشم. هم کار و درآمدم را داشته باشم و هم از آنهمه تنوع و تجربه لذت ببرم.
غم نان اگر میگذاشت
آن خانم هم میگفت:
نمیدانم یک مدت دورکاری بگیرم یا کارم را عوض کنم. ولی خیلی وقت است کلا از کارم راضی نیستم. دست و دلم به کار نمیرود. فقط کار برای پولدرآوردن که نشد زندگی. غم نان اگر میگذاشت همین فردا تسویه میکردم و بیرون میآمدم. از کله سحر تا شب بروی و با ملتی که هر روز کار تکراری با تو دارند، بحث کنی، بعد هم حقوقی را که در حد و اندازهی زحمتت هست، نگیری. حتی مرخصی درست درمانی هم نتوانی بگیری تا با خیال راحت خستگی در کنی. به نظر من شغل خوب شغلی نیست که از انجامش خسته نشی و از پولش لذت ببری. شغل خوب عشقیست که از انجامش بیهوش بشوی ولی حس رضایت داشته باشی حتی اگر از پولش لذت نبری! مثل رئیسی که کارهای کوچک و کمهزینهای را برای احساس رضایت کارمندانش انجام میدهد، مثلا واکس میآورد یا بیسکوییت به روی میزشان میرساند.
رئیس خودم هستم، اما…
آقای دیگری اما با اینکه شغل آزاد داشت میگفت حال و حوصلهی عوضکردن کارم را ندارم، با اینکه معلوم نیست تا هفت هشت ماه دیگر چه تغییرات خوبی قرار است در کارم اتفاق بیفتد. وگرنه زیاد از دریافتهایم راضی نیستم. تنها دلخوشیام اینست که رئیس خودم هستم. گاهی به طرز عجیبی دو شبانهروز نمیخوابم اما سرحالانه مشغولم، دلیلش فقط این است که کسی بالای سرم نیست و میشود نارضایتی مالی زن و فرزندم را فعلا برطرف کنم و برایم اصلا مهم نیست که فردا شنبه است.
همه مشاور املاکیها فلان و بهمان اند
مواردی هم وجود دارد که زن از شغل شوهرش راضی نیست و ایجاد اختلاف میکند. زوج جوانی که با آشنایی قبلی با هم ازدواج کرده بودند، بعد از یک ماه به اختلاف رسیده بودند. مرد به طور موقت به شغل مشاور املاک اشتغال داشته تا موقعیت شغل دائمیاش فراهم گردد. از طرفی دختر خانم که یکی از آشنایان نزدیکش به این شغل اشتغال دارد و از نظرش مورد تآیید نبوده، قبل از ازدواج از آقاپسر تعهداخلاقی گرفته که تحت هیچ شرایطی نباید به این کار ادامه دهد. چون به نظر آن فرد، همه مشاور املاکیها فلان و بهمانند. درواقع دخترخانم به نوعی با تفکرقالبی و تعمیمیافته نسبت به این مسأله، موضع گارد شدید گرفته بود تا حدیکه موجبات اختلافات و درگیریهای شدید و عصبانیت را در آقاپسر فراهم کرده بود.
با این نارضایتی ها شغلی چه کنیم؟
متاسفانه دغدغهی نارضایتی از زندگی شغلی در اکثر افراد محیط پیرامون ما وجود دارد. در این میان، آگاه نبودن به رفتار مناسب و نداشتن رفتار همدلانه از سمت شریک زندگی و یا افراد دیگری از خانواده، گاهی از طرف فرد به ادامه مقایسه شغلی خود با دیگران و کمرنگشدن امید به زندگی میرسد.
نداشتن امید به زندگی هم که تبعات خودش را در پی خواهد داشت. خیلیها حواسشان نیست که رضایت حتی رضایت شغلی یک انتخاب است، همه ما میتوانیم رضایت در کار را انتخاب کنیم. به همین منظور به سراغ خانم مینا ریخته گر؛ کارشناس ارشد روانشناسی و از مشاورین خوب شهرستان بابل رفتیم و درمورد راهحل بهتری که همسران میتوانند بعد از شنیدن درددل ها و نارضایتی شغلی همسرشان با هم درپیش بگیرند، صحبت کردیم.
بعنوان اولین سوال، آیا زن و شوهر، لزوما باید در همهی موارد، تنها پناهگاه هم باشند یا خیر؟ خیلی وقتها زن و شوهرها، خودشان را شماتت میکنند که مثلا چرا من نتوانستم مشکل همسرم را حل کنم، درحالیکه شاید اصلا لازم نباشد که همهی مسائل همسرش را خود آدم حل کند. چون خیلی از مسائل، تخصصیتر است. تا چه حد زن و شوهر میتوانند از خودشان انتظار داشته باشند و سعی کنند این مهارت را بدست بیاورند که حتما مسائل همسرشان را بتوانند حل کنند؟
- خیر، لزوما نباید زن و شوهرها تنها پناهگاه هم باشند. عموما خانواده، دوستان و همکاران و خصوصا افراد متخصص می توانند حمایت یا خدمات لازم را ارائه کنند. انتظار حل کلیه مسائلی که همسرمان با آن درگیر است، انتظاری غیرمنطقی و دور از انتظار است. عدهای میپرسند که چطور متوجه بشویم در حل چه مسائلی به همسرمان کمک کنیم. جوابش آسان است، اصلا هیچ ضرورتی بر تشخیص، حل مسائل یا ارائهی راهکار از طرف همسران وجود ندارد. رعایت یک سری رفتار که بطور مفصل در ادامه عرض خواهم کرد کافی است. به جز مواردی که خود شخص از ما حمایت یا راهکار بخواهد. فقط در این صورت افدام به حمایت (مالی، عاطفی، روانی و اجتماعی) میکنیم و یا اینکه راهکارهایی که به ذهن مان میرسد را بصورت «پیشنهاد» ارائه میدهیم.
حالا بطور خاص درمورد مسائل شغلی، هم نقش مردها در برابر مشکلات همسرشان و هم نقش زنها در برابر مشکلات شوهرشان در محیط کار چیست؟ زن و شوهر چه کمکی درمورد مسائل شغلی میتوانند به هم داشته باشند؟
- بطور خاص در مورد مشکلات محل کار یا شغل همسر در صورتیکه شغل یکسانی نداشته یا محل شغلی متفاوتی داشته باشند، میتوان گفت همسران نقش بسیار کمرنگی دارند. بطور کلی در اکثر موارد، فقط گوشدادن فعال، راهگشاست. و نکته کلیدیای که اینجا مطرح میشود، جنبه حمایتی همسران است. بهش بگوییم که تو درست میگویی و حق داری که مثلا به لحاظ اقتصادی، موقعیت، جایگاه یا ارزش اجتماعی ناراحت باشی. در اینجا ما قرار است همدلی کنیم، صرفا تأیید نمیکنیم. سعی کنید در همدلی، راهحل ندهید. در اکثر مواقع فرد اصلا از ما راهکار نمیخواهد و فقط قصد درددلکردن دارد و ارائه راهکار از جانب ما به نوعی دخالت در حریم خصوصی او محسوب میشود و ممکن است در پاسخ راهکار ما بگوید: «من که راهکار نخواستم». همدلی میتواند موجبات درکشدن و به آرامش روانی رسیدن را فراهم کند و انگیزهی بیشتری برای تلاش و ادامه فعالیت در همان شغل را بهمراه داشته باشد.
پس بهترین راه تسلیدادن به همسر چیست؟ آیا راهحل بهتر این است که سکوت کنیم؟ اصلا در چه مواقعی ما میتوانیم سکوت کنیم و فقط شنونده باشیم و در چه مواقعی باید سعی کنیم راهحل ارائه بدهیم؟ مثلا خانمی صحبت می کرد که وقتی شوهرش مدام در حال مقایسه ساعت کاری و حقوق کمش با شغلهای دیگر بوده، وقتی خواسته به او تسلی بدهد گفته خیلیها هم هستند که غبطهی شغل تو را دارند و باید شکر کنیم که بیکار نیستیم. همین جواب باعث ناراحتی شوهرش شده.
- در وهلهی اول ما باید شنونده خوبی باشیم. پس به همسرتان اجازه دهید تا احساسات خودش را به راحتی بیان کند. درواقع اصل مهم همدلی، شنونده خوببودن است. به سخنانش کاملا گوش دهید و به گونهای برخورد کنید که بداند سعی میکنید مانند او به مشکل نگاه کنید.
کلا شما بعنوان یک همسر اجازه دهید او احساساتش را بروز دهد و هنگام بروز مشکل سعی کنید شما نیز احساسات تان را با همسرتان در میان بگذارید. حتی اگر احساس تان خلاف احساس همسرتان بود. همدردی یعنی همین. یعنی دیدن احساسات و هیجانات فرد از دریچه ذهنی خودش، یعنی خودمان را دقیقا جای آن فرد بگذاریم. و در مرحله آخر اگر تمایل داشت راهکار بدهیم. یک کار هم این است که به خودآگاهی و خودشناسی بیشتر خود بپردازید. چون همدلی بر پایه خودآگاهی و خودشناسی است، هر چه بیشتر نسبت به احساسهای خودتان آگاهی داشته باشید، بهتر میتوانید احساس همسرتان را درک کنید ، تجربههای قبلی خود را به یاد آورید. تجارب مشابه گذشته کمک میکند تا موقعیت و احساس طرف مقابل را بهتر درک کنید. با یادآوری تجارب مشابهی که داشتهاید، در درک احساسات همدلانه همسر موفقتر عمل خواهید کرد.
چه توصیه های عملی دیگر برای همسران دارید در این موارد؟
- توصیه دیگر ما به همسران این است که در این موارد صادق باشید. تظاهر به همدلی نکنید و به احساسات همسرتان لطمه نزنید. نقشبازیکردن یا استفاده ابزاری برای رسیدن به هدفهای خود از رفتار همدلانه، موجب دلسردی و بیاعتمادی میشود.
بعد هم سعی کنید که خودتان را به جای او قرار دهید. در ارتباط با همسر، قبل از اقدام به هر عملی، لحظهای هم که شده خود را به جای او قرار دهید. هر چه قدر حس همدلی را در خود تقویت کنید، همانقدر سنگ صبور همسر خود خواهید بود. .
چه کارهایی هست که بنظر شما نباید همسران در این موقعیت انجام دهند؟
- حتما از قضاوتکردن در این موارد پرهیز کنید. دستور دادن، قضاوتکردن، نصیحتکردن و سرزنش، نشاندهنده وضعیت بالاتر و اندیشه فراتر شما نسبت به همسرتان است که احساس همدلی را از بین میبرد، با این رفتارها این حس را القا میکنید که از او بالاتر هستید، پس از آن پرهیز کنید.
کار دیگر که نباید در این موارد انجام دهید این است که راه حل ندهید. سعی کنید در همدلی، راهحل ارائه ندهید. چون خیلی وقت ها طرف مقابل دلش میخواهد فقط ناراحتی خود را با کسی در میان بگذارد و از جانب او درک شود و فقط زمانی که خودش از شما تقاضای کمک کرد میتوانید نظر خود را بگویید.
بعد هم توجه داشته باشید که برای همسرتان در این وقت ها دلسوزی یا ترحم نکنید نکنید. برای مثال نگویید «وای بیچاره، تو چه قدر مصیبت کشیدی».
ضمنا بهتر است مشکل او را بزرگ جلوه ندهید. برای مثال نگویید «عجب مکافات بزرگی! با وجود این چه میخواهی بکنی؟» البته خوب هم نیست که مشکل او را کوچک بیارزش بدانید. برای مثال نگویید «ای بابا خجالت بکش، این که مشکلی نیست، پس اگر جای من بودی چه کار میکردی…»
/انتهای متن/