ایدز و پنهانکاری زندگی ام را نابود کرد

زیبا دختری تازه عروس است که بعد از پشت سرگذاشتن کلی سختی وارد زندگی مشترک شده اما این زندگی هم فقط روی تلخ و سختش را به او نشان داده است و برایش جز تلخی و بیماری ارمغانی نداشته است. مهم ترین دردش هم این است که بی صداقتی و سوءاستفاده از اعتماد او توسط کسی که فکر می کرده پناهگاه امن اوست چرا؟

0

زیبا دختر جوانی است که یک سال بیشتر از زندگی مشترکش نمی گذرد. خودش از علت سختی و تلخی این روزهایش چنین می گوید:

 ما در شهرستان زندگی می کنیم. وقتی 10 سالم بود، پدر و مادرم هر دو دچار بیماری سرطان شدند و با فاصله خیلی کم از دنیا رفتند و من و خواهران و برادرانم را تنها گذاشتند. آن زمان تقریبا همه کوچک بودیم. قبل از من یک خواهر و دو برادر بودند که ازدواج کرده بودند و با درآمد بخور و نمیر زندگی را می گذراندند. و بعد از خودم یک برادر و دو خواهر کوچکتر داشتم. بعد از فوت والدین مان چون مال و اموالی هم نداشتند، مجبور شدیم پیش خواهر بزرگ مان زندگی کنیم که حکم مادر را برای ما داشت. البته او هم سنی نداشت. ولی او و شوهرش تنها پناه ما بودند. من درس می خواندم و کمی که بزرگتر شدم سعی کردم هر کاری از دستم بر می آید کنار درسم انجام بدهم تا درآمد کمی برای خودم و سه تا بچه کوچکتر داشته باشم. از اینکه سربار زندگی خواهرم بودم ناراحت بودم. دیپلم که گرفتم، رفتم و در کارخانه ای که در شهرستان ما و روستایی نزدیک خانه مان بود، کار را شروع کردم. کارگر ساده بودم ولی بهتر از هیچی بود.

الان خواهرها و برادرم هنوز محصلند ولی پیش خودم زندگی می کنند. در کارخانه ای که کارگری می کردم، روزی مدیر کارخانه که آقای مهربان و خوبی بود، یکی از کارگران قسمت فنی را به من معرفی کرد و گفت: این آقا ابراز علاقه کرده که من پا پیش بگذارم و شما را برای او خواستگاری کنم. آقای حسنی، رئیس کارخانه نمی دانست موقعیت من چگونه است و پدر و مادرم فوت کرده اند. من که تا آن روز فقط وقف کار بودم و سعی می کردم آنقدر خوب کار کنم که یک وقت اخراج نشوم، با فردی آشنا شدم که اولین مردی بود که تابحال با او حرف زده بودم. برای همین حرف زدن هم از خواهر و شوهر خواهرم مشورت و اجازه گرفتم که این کار اگر صلاح است انجام دهم. آنها گفتند اشکال ندارد، سن تو برای ازدواج مناسب است؛ ما هم تحقیق می کنیم اگر خوب بود ازدواج کن.

 بعد از یکی دو ماه حرف زدن و آشنایی و تحقیقات سطحی که شوهر خواهرم انجام داد، به عقد احسان درآمدم. احسان از شهرستان خودشان برای کار به این شهر و کارخانه آمده بود و در شهر ما تنها زندگی می کرد. تا زمان عقد، هیچ یک از اقوامش را خبر نکرد و فقط برای عقد در محضر، پدر و مادر و یک خواهرش آمدند.

 بعد از عقد احسان پول مختصری به من داد که توانستم در کنار روستا برای خود و خواهرها و برادرم خانه ای کوچک رهن و اجاره کنم و پول آب و برق را خودم از حقوقم بپردازم. تقریبا او هم پیش ما زندگی می کرد.

 بعد از عقد از بعضی همکاران مرد و زن خودم شنیدم که احسان قبلا معتاد بوده.

نظرمن این بود که مهم الان است که پاک است.

حتی گفتند که او چند سال زندانی بوده، به جرم استفاده و فروش مواد مخدر. باز هم گفتم که عیب ندارد، الان که مشکلی ندارد.

البته دیده بودم که بدنش پر از خالکوبی و جاهای زخم و بریدگی است. اهمیت نمی دادم.

برایم مهم بود که او در حال حاضر مرد خوب و مهربان و خوش اخلاقی است و مرا هم دوست دارد. می خواستم  برای او زندگی خوبی درست کنم که جبران گذشته اش را بکند.

کارش در کارخانه هم خوب بود و مدیر کارخانه و بقیه از اخلاقش همه راضی بودند.

من او را  مرد خوبی می دیدم که پناهگاه  من و برادر و خواهرهایم شده.

بعد از عقد ما زندگی مان را با هم شروع کردیم. یک سال بعد از آن من به او پیشنهاد دادم که چون پدر و مادر من هرکدام با یک نوع سرطان از دنیا رفته اند، برویم آزمایش بدهیم که ببینیم در معرض سرطان یا بیماری های دیگر باشیم.  احسان قبول کرد. وقتی به آزمایشگاه نزد پزشک رفتیم، او به من  گفت که احسان بیمار است. دکتر گفت که من به او گفته بودم اگر قصد ازدواج دارد، اول با شما پیش من بیاید و بعد ازدواج کند. ولی الان فهمیدم که او ازدواج کرده.

بعد از من پرسید: اگرشما بیمار باشید چکار می کنید؟

گفتم: از او جدا می شوم که او را گرفتار نکنم.

پرسید: اگر شما سالم بودید و او مبتلا به یک بیماری بود چه؟

گفتم: می مانم و کمکش می کنم تا درمان شود.

بالاخره بعد از این که از هر دوی ما خون گرفتند،  دکتر مرا صدا زد و گفت: شما سالم بوده اید و احسان مبتلاست. البته شما برای دقت بیشتر یک آزمایش دیگر بدهید.

گفتم: چه بیماری ای دارد؟

گفت: اچ آی وی.

گفتم: در کنارش می مانم تا خوب و سالم شود.

البته من تا آن موقع اصلا این بیماری را نمی شناختم.

دکتر او را که بیرون نشسته بود صدا کرد و گفت: احسان، خانمت طلاق نمی گیرد و با تو ادامه می دهد. احسان خوشحال شد ولی دکتر به او گفت: باید پیگیر درمانت باشی. باید قرص هایت را به موقع دریافت و مصرف کنی و گرنه حالت بدتر می شود.

 احسان هم قبول کرد و قول داد.

به خانه که آمدم، از راه جستجوی اینترنتی متوجه شدم  این بیماری ایدز چیست.عکس های بیماران را دیدم و خیلی ناراحت شدم. با دکتر تماس گرفتم، او گفت که به مطبش بروم. رفتم. در آنجا پرونده احسان را به من نشان داد که حدود یک سال پیش از ازدواج مان، برای درمان به ایشان مراجعه کرده بود. او در زندان مبتلا شده بود و برای پیگیری درمان آزاد شده بود. البته دوران محکومیتش هم تمام شده بود. دکتر گفت: احسان نسبت به درمانش بی حوصله است و برای متوقف کردن بیماریش بی توجهی می کند. اصلا کار را جدی نمی گیرد و قرص هایش را طبق زمان بندی دریافت و مصرف نمی کند. اگر این طور پیش برود، وضعش خطرناک می شود. اگر شما او را وادار به مصرف داروهایش کنید، امید می رود که طول عمر و زندگی طبیعی داشته باشد. در غیر این صورت طولی نمی کشد که از پا می افتد. من که تا آن موقع فکر می کردم احسان خودش هم نمی دانسته که بیمار است و با من ازدواج کرده، وقتی فهمیدم که او خودش از بیماریش و خطراتش  برای دیگران  مخصوصا همسرش اطلاع داشته، خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم دیگر او را به خانه راه ندهم ولی نتوانستم. دلم برایش می سوزد و تحمل رنج کشیدنش را ندارم.

الان احتمال قوی می دهم که من هم مبتلا شده باشم. من دیگر حاضر نیستم او را ببخشم. اگر نمی دانست، برایم مهم نبود. ولی از وقتی فهمیدم که بیمار شدن من برایش اهمیت نداشته وفکر کرده بود که من کسی را ندارم که حامی و پشتیبانم باشد، خیلی ناراحت شده ام و نمی توانم دیگر با او بسازم، با اینکه هنوز دوستش دارم. احسان تنها دلخوشی من در زندگی بود، ولی به من نارو زد و دروغ گفت و پنهان کاری کرد. فکر می کنم اگر مرا دوست داشت حاضر نبود مرا مبتلا کند ولی او بخاطر لذت خودش از من و بیکسی من سوءاستفاده کرده.

الان  از خواهرم و برادرهایم و از بچه هایی که با من و در کنار من زندگی می کنند خجالت می کشم. آنها مرا و بیماری مرا چگونه تحمل خواهند کرد؟

البته تصمیم دارم به هیچکس حتی خواهر بزرگم نگویم که مبتلا شده ام. آنها از غصه دق می کنند. از بیماری پدر و مادرم کم سختی نکشیدیم. همیشه و هر روز در بیمارستان بودیم، شب و روز. آخرش هم آنها مردند و حالا نوبت من است که آنها باز دچار رنج و عذاب شودند.

الان سوالاتم این است که:

 باید حالا چکار کنم؟ چه جور از او جدا شوم؟ چه جور درمان شوم؟ چطور بیماریم را از خانواده ام پنهان کنم؟

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری:

ازدواج که امری پسندیده و ضروری است، اگر با کم توجهی و نادیده گرفتن مسائل مهم همراه باشد می تواند بجای خوشی مایه سختی باشد و بعوض آرامش نابسامانی و تلخی ببار آورد همانطور که برای زیبا چنین شده است. 

 بیشتر مواقع برای حل مشکل مراجعین ما راهکارهای حقوقی را نشان می دهیم ولی در مورد مشکل زیبا، فرق می کند. دختری بی پناه که با کمترین توقع  وارد یک زندگی مشترک شده  که به قول خودش باعث شادی و دلخوشی خودش و خانواده اش شود، حالا با این واقعیت تلخ روبرو شده که همسرش هم یک بیماری صعب العلاج مثل ایدز دارد و هم به او دروغ گفته است. درست وقتی که به امید روزهای بهتر از گذشته با مردی پیوند قانونی و شرعی و عاطفی پیدا کرده، الان بخاطر این که این مرد باعث سرایت بیماری ایدز به او شده، شدیدا از او دلخور و ناراحت است و حق هم دارد.

در اینجا احسان مرتکب جرمی شده که در حقوق آن را جرم مستمر می نامند، یعنی جرمی که یک بار اتفاق نمی افتد که در همان زمان و به همان محکومیت مجازات شود و خاتمه یابد، بلکه جرمی است که  یک عمر مجنی علیه(کسی که جرمی در حد جنایت در مورد او اتفاق افتاده است) یعنی همسرمجرم باید با بیماری ایدز و عواقب سختش دست به گریبان باشد.

هستند مبتلایان به ایدز که از راه دریافت خون آلوده، یا روابط پر خطر جنسی و یا هرعامل دیگری گرفتار این بیماری شده اند که بنوعی کوتاهی و تقصیری از طرف خود فرد یا کسانی بطور سهوی عامل ابتلا بوده است. این فرق دارد با این که مورد اعتمادترین فرد زندگی آدم از او سوءاستفاده کند و عامل ابتلای او به این بیماری گردد. حتی اگر همسر زیبا خود از بیماریش اطلاع نداشت و با او ازدواج می کرد قضیه برای زیبا فرق می کرد.

الان مشکل زیبا دو چیز مهم است : این که به او نارو زده اند و دروغ گفته اند و این که او را مبتلا به یک بیماری صعب کرده اند که تا آخر عمر با اوست و شاید عمرش را کوتاه کند. برای روح حساس یک دختر 22 ساله که بعد از کلی سختی خواسته با تشکیل زندگی به آرامش برسد، این یعنی نقطه آخر همه امیدها و آرزوها و اول همه شکست ها.

اما آنچه به لحاظ قانونی می توان به این عروس نوجوان ناکام گفت:

1- قانون به او حق طلاق می دهد که البته ممکن است جبران کننده هم نباشد. زیبا می تواند با توجه به بیماری لاعلاج همسرش و با گواهی پزشک متخصص معالج احسان و نیز نظریه پزشک قانونی طلاق بگیرد. ولی این پایان کار زندگی مشترک آنها نیست. زیرا هردو به یک نوع بیماری مبتلا هستند، البته یکی محکوم و دیگری قربانی.

2- در اینجا احسان مرتکب تدلیس(پوشاندن عیب) در ازدواج شده که این پایین ترین حد جرم اوست. در این نوع بیماری، در صورت اطلاع مجرم از بیماری خود، نظر بعضی از حقوق دانان، فرد محکوم به جرم نابخشودنی قتل غیر عمد در مورد همسرش شده است. زیرا با آگاهی از بیماری و قابل سرایت بودن سریع و حتمی و درمان ناپذیری آن و عدم رعایت مسائل حفاظتی و عدم همکاری با پزشک معالج و عدم رعایت شئونات پزشکی و بهداشتی برای جلوگیری از ابتلای دیگری، اقدام به ازدواج کرده است.

3- بعضی از فقها به این دلیل که نمی شود بیماری ایدز را قطعا و صددرصد کشنده دانست، مجرم را مستحق پرداخت دیه می دانند و نظرشان این است که قتل عمد ثابت نمی شود و برای تشخیص کشنده بودن قطعی آن باید نظر متخصص امر را جویا شد.

4- در حال حاضر برای مجازات متخلفین، به قوانینی که از قبل در قانون ایران بوده متوسل می شوند که:

الف: قانون سال 1320 در مورد انتقال دهندگان بیماری های آمیزشی و واگیردار است.

ب: ماده 613 قانون مجازات اسلامی در مورد مجازات مرتکبین ضرب و حرج. به این ترتیب که سرایت دهنده ایدز به دیگری که سبب انتقال بیماری دائمی در فرد مقابل می شود و امکان قصاص هم وجود ندارد، و نیز بخاطر جنبه عمومی جرم که سبب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه می گردد، مجازات 2 الی 5 سال حبس همراه با پرداخت دیه در نظر گرفته شده است.

البته این موارد در صورتی است که فرد مبتلا عمدا به فعل مجرمانه اقدام کرده باشد. ولی در جایی که عمدی وجود ندارد و طرف مقابل خود با رضایت و با اطلاع از مبتلا بودن فرد با او ازدواج کرده باشد، از این قانون مستثنی می شود.

5- به زیبا پیشنهاد می شود در صورتی که بتواند احسان را ببخشد، در کنار او بماند. اگر چه او بحق از همسرش مکدراست بابت عدم صداقتی که در امر ازدواج داشته و پنهان کردن واقعیتی به این مهمی و خطرناکی که باعث ابتلای او به این بیماری شده است. منتها با توجه به این که ه احتمال ازدواج زیبا با فردی سالم در آینده، بسیار کم است، شاید بهتر باشد در کنار او بمانید و در کنترل این بیماری با کمک دارو و رعایت مسائل بهداشتی، از پیشرفت بیماری در خود و  احسان جلوگیری کند. شاید هم با درمان کامل و بموقع بتوانید سالها در کنار هم مانند افراد عادی زندگی کنید.

6 . در غیر این صورت بر حسب راه های قانونی گفته شده شما اولاً حق طلاق دارید. ثانیاً می توانید به خاطر مخفی کردن بیمار و مبتلا ساختن شما، از دادگاه درخواست مجازات برای وی و دریافت دیه نمایید.

7- همانطور که پزشک معالج گفته، داروهای مصرفی بیماران مبتلا به اچ آی وی رایگان است و درمانگاههای تخصصی ایدز در بیمارستان های تخصصی دولتی و دانشگاهی برای معاینات و آزمایشات و مشاوره پزشکی و ارائه همه خدمات به صورت رایگان به شما کمک می کند  تا از پیشرفت بیماری جلوگیری کنید. چه بسا با مراجعه بموقع و معالجه جدی، زندگی عادی و عمر معمولی داشته باشید.

/انتهای متن/

درج نظر