ستایش، آتنا، بنیتا و …
غم از دست دادن کودکانی معصوم این روزها بر کشور سایه انداخته است و همه ما داغدارِ نبودن کودکانی هستیم که میتوانستند این روزها، روزهای شاد تابستانیشان را بگذرانند، آنچه این روزها تیتر بزرگ اخبار ما شده است این حقیقت مهم را فریاد میزند که برای ساختن دنیایی امن برای دختران سرزمین مان همه و همه مسئولیم .
هرچند که همه جا از مفاهیم و آموزههای دینی گرفته تا انجمن ها و کنوانسیون های جهانی و بینالمللی حرف از کودکان و دستان ظریف و روح آرام آنها است، اما این روزها انگار ورق برگشته است. این روزها در همین سرزمین شاهد دختران و کوکانی هستیم که غم و رنج جای بازیهای کودکانه شان را گرفته است، کودکانی که باید شادی و بازی و کشف طبیعت در محیطی امن و آرام همه زندگیشان باشد، این روزها با مشکلاتی دست بهگریبان هستند که به مدد همه ما، مادر و پدر و معلم مسئول ایجاد شده است، این روزها اهریمنان اجازهی شادی به ستایش و آتنا و بنیتا را ندادند و این فرزندان معصوم ایرانزمین، قربانی ددمنشی انسان های اهریمن شدند.
در پس این وقایع هر کس به دنبال ریشهیابی این مشکل است؛ یکی در صفحه اینستاگرام، یکی در کانال تلگرام و یکی در ستونی باریک در صفحه آخر یک روزنامه صبح، از دختران مظلوم ایرانزمین حرف میزند اما بهراستی این رخدادهای دردناک ناشی از چیست؟ آیا این مصائب ناشی از غفلت دولت، جامعه و شهروندان است؟ و یا ریشه در شیوههای سهلانگارانه والدین در مراقبت و تربیت از فرزندان دارد و یا حتی میتواند ناشی از ضعفهای قانون یا عدم اجرای خوب قانون یا نبود قانون خوب باشد؟
هرچه که هست، داستان این کودکان واقعیت تلخ و انکارناپذیری است که هرچند کم و در گوشهکنار اما در این سرزمین وجود دارد واقعیتها و مصیبتهای تلخی که ما ( دولت، سازمانها، شهروندان، والدین و….) در بودن و به وقوع پیوستن آنها نقش داشتهایم و بسیاری از آنها حاصل سادهانگاری مادران و پدران، مسئولین و فعالان عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی است همه این وقایع اتفاق افتاده این حقیقت مهم را فریاد میزنند که برای ساختن دنیایی امن برای دختران سرزمینمان همه و همه مسئولیم و وقتی روزهای آرام کودکی جایشان را بهسختی و درد و اضطراب و التهاب میدهد یعنی همه ما نیاز به تغییر، تدبیر و تحول داریم.
دختری در خانهای امن و راحت
شاید که ساختن یک جامعه امن از وظایف دولتها و مسئولین نظامی و انتظامی یک شهر و یک کشور باشد، اما رفتار و کردار و عملها و عکسالعملهای پدران و مادران هم میتواند در ایجاد یک حصار و یک سایبان امن برای کودکان مؤثر باشد.
یکبار که سر کلاس درس اخلاق نشسته بودم استادم که مرد خوشبیان و وارستهای بود خاطرهای تعریف کرد اینکه آن خاطره چه بود و استاد چه گفت، بماند اما جمله آخر استاد شنیدنی و قابلتأمل بود، یادم هست استاد گفت:
” رو به مادر آن کودک کردم و گفتم: خداوند همه کائنات را برای آسایش این کودک مأمور کرده است، شما هم مأمور خدا باشید.”
این را گفتم نه برای اینکه ملامتگوی مادران و پدرانی باشم که این روزها داغ نبود فرزند دارند این را میگویم تا خودمان یاد بگیریم که حالا که جامعه آنچنانکه بایدوشاید امن و آرام نیست ما مادران و پدران خودمان برای آرام و پاک و شاد نگهداشتن دنیای کودکانه فرزندانمان بیشتر تلاش کنیم.
حالا که در جامعه ما هستند شیاطینی که لباس انسانی بر تن دارند و بهقولمعروف راستراست در خیابان راه میروند، ما حواسمان به فرزندانمان، رفتوآمدشان، بازی کردنشان و معاشرتهایشان باشد، بیاحتیاطی نکنیم و یادمان باشد که حادثه یکبار اتفاق میافتد و شاید همین بار برای ما باشد.
حالا که این روزها کودکان هدف پیکان سختیها و ملالتها و رنجها شدهاند ما درست عمل کنیم، درست تصمیم بگیریم و آسودگی خاطر و روزهای خوب و خوش و خواستنی را برای فرزندان و دخترانمان بسازیم.
انگار فرزند خودت هست
در همه جای دنیا و یا حتی در همین ایران خودمان وقتیکه حادثهای رخ میدهد، نیرویهای مردمی و افراد جامعه هم برای حل بحران و کاهش سختیها، آستین بالا میزنند و دستبهکار میشوند، در چند خط بالا حرفی زدم و ادعایی کردم که خیلی محکم و استوار پایش ایستادهام بله در حوادثی که این روزها جامعه آن را تجربه میکند ما افراد جامعه و شهروندان یک جامعه نیز موظف و مسئولیم، شاید برای خیلی از ما قابلدرک نباشد، شاید این تفکر هنوز جایی در زندگی خیلی از ما آدمها نداشته باشد اما این حقیقت انکارناپذیر است که در روزهای سختی که برای شهر، کشور، دوست، همسایه و یا همشهریان و هموطنتان ایجاد میشود ما نیز مسئول و مؤثریم.
این روزها که نام بنیتا و آتنا در دنیای حقیقی و مجازی ما پیچید، خیلی از ما افسوس خوردیم و آه کشیدیم و شاید اشک ریختیم، خیلیها عکسها و پیامهای مربوط به آتنا و بنیتا را در صفحات مجازی به اشتراک گذاشتیم اما اگر راستش را بخواهیم این کارها حداقلیترین کارهایی است که میتوان در یک جریان حرکت مؤثر انجام داد، اگر میخواهیم مؤثرتر باشیم و ما هم سهمی هرچند اندک در مخالفت و از بین بردن جریان ملالآور کودکآزاری در سرزمینمان داشته باشیم کارهای دیگری را هم باید بکنیم، شاید با خودتان بگویید چهکاری از دستتان برمیآید، همین خود شما چند بارشده است در گوشهای از خیابان از کنار گریه کودکی بیاهمیت عبور کردهاید و یا به کودک رهاشده در پارک اهمیتی ندادهاید، این جریان تلخ اتفاق افتاده برای متوقفش شدنش نیازمند است تا ما هم بهعنوان یک شهروند مسئول همه کودکان و دختران شهر و کوچه و محلهمان را به چشم فرزندان خود ببینیم، از کودک رهاشده در خیابان و صدای گریه دختربچهای در کنج مغازهای، بیاعتنا و سرسری عبور نکنیم.
یک تذکر: حالا که حرف بالا را زدم و به یاد خودم و شما انداختم که حواسمان به همه دختران و کودکانمان باشد میخواهم یک نکته کوچک دیگر را متذکر شوم: روی سخنم با همهکسانی است که در این روزهای سخت برای جذب فالوئر و افزایش ممبر نام دخترانمان بنیتا و آتنا را دستمایه کردند، فرصتطلبیهای غیرمسئولانه شاید برای شما افزایش فالوئر و ممبر را به همراه داشت اما برای مادران و پدران دختران تازه از دسته رفتهمان جز غمی مضاعف و احساس تنهایی چیز دیگری را به همراه نداشت. فرصتطلب نباشیم.
امان از دست بیقانونی و تعلل:
یکسوی تاول دردناک از دست دادن فرزندان وطن و غم سنگین از دست دادن ستایش و آتنا و بنیتا، قانون و مسئولین کشور هستند.
گزافه نیست اگر بگوییم که در تاریخ و قانون فرهنگ ما به کودکان، حقوق و بایدها و نبایدهای دنیای کودکانهشان آنقدر که بایدوشاید پرداخته نشده است، این روزها شاید بنیتا و آتنا و ستایش در رأس اخبار گرفتهاند اما یک واقعیت دردناک وجود دارد که امثال این کودکان در شهرها و روستاها و استانهای مختلف کشور ما کم نیستند کودکانی که به لطف کمتوجهیهای جامعه و دولتها و حکومتها در اولویتهای ثانویه و یا حتی ثالثیه قرارگرفتهاند و هیچگاه جزو خطوط قرمز نبوده و کمترین سرمایهگذاری در حوزهی آموزش و رعایت حقوق آنها صورت نگرفته است، این جای تأسف است که قوانین ما در حمایت از کودکانمان هنوز که هنوز است ضعیف و نارسا است، هنوز لایحه حمایت از کودک در راهروهای مجلس گردوخاک میخورد و هنوز نمیدانیم چه کنیم و در اینسو هرروز اتفاقی تلخ و ناگوار برای کودکان میافتد،
این جای تأسف است که در نظام قضایی برای کسانی که دنیای پاک کودکانه را خطخطی سیاه و ناامن میکنند مجازاتی خاص و قاطع وجود ندارد، این جای تأسف است که این روزها نیروی انتظامی ما با هزاران هزار نیرو و امکانات و تکنولوژی برای پیدا کردن یک خودروی مسروقه که ازقضا کودکی در آن مانده است اینقدر ناتوان و سهلانگار و متعلل است.
این جای تأسف است که در کشوری که این روزها حرف از حفاظت و امنیتش در منطقه و خاورمیانه و فلان و فلان است امنیت کودکانش بهخوبی تأمین نشود.
این حادثه میتواند حرفهای بلند رسایی برای مسئولین نظامی و قضایی ما داشته باشد حرفهایی که اگر شنیده شوند، ثمرهاش امنیت کودکان و اعتماد بیشتر شهروندان و مردمان این سرزمین است.
حرف آخر
همه ما شرمسار کودکانی هستیم که چنین رخدادهای تلخی را تجربه میکنند همه ما شرمساریم؛ و شوربختانه بیتفاوت از کنار اینها میگذریم. این حوادث تلخ حاکی از خاموشی یا مرگ سرمایههای معنوی و انسانی ماست. به سرمایههای معنوی و انسانیمان بیشتر و بیشتر و بیشتر بها بدهیم؟
/انتهای متن/