زنی که مکتب نرفته، زیاد میدانست
روز 28 اردیبهشت روز جهانی موزه است و به این بهانه گزارشگر به دخت راهی «خانهموزهی مکرمه قنبری» شده است؛ موزه ای در روستای دریکندهی بابل که در و دیوارش را زنی نقاشیکرده که عدهای او را پیکاسوی ایرانی معرفی کردهاند و نقاشی هایش را در سوئد، با نقاشىهاى مارک شاگال، نقاش بلندآوازه قرن بیستم، قیاس کردهاند.
از کوچه پسکوچههای روستای دریکندهی بابل بگذری، به خانهای از رنگ و رویا میرسی، خانهای که درِ آن به عنوان «خانهموزهی مکرمه قنبری» همیشه باز است. داستان زندگی «مکرمه» شبیه داستان خیلی از زنهای روستاییِ مازندرانی است؛ زنهایی که در سن خیلی پایین به عقد مردانی درمیآیند که به دلیل تفاوت سنی زیاد و تکهمسرنبودن، زندگیشان به رنج و تنهایی میگذرد اما دم نمیزنند. فقط جنس دمنزدن او متفاوت است. تفاوتی که میتواند از زنی، شگفتانگیزترین هنرمند جهان را بسازد!
خواست شعر بگوید، سواد نداشت، نقاش شد
سواد خواندن و نوشتن نداشت، وگرنه عاشق شعرگفتن بود. برای همین همهی حرف تنهایی و دردهای زندگیاش را در نقاشیهایش میزد. با کشیدن نقاشیها، حالش به کلی خوب میشد. دیوارهای خانه کوچکش پر از طرحها و رنگهاییست که چهره زنی را همراه با کودکانش در طبیعت و میان درختان میوه با گلها و پرندگان و حیوانات خانگی محبوبش میسازد. در میان نقاشیهای دیواریای که زندگی روزمرهی زنی در مزارع برنج و گندم را نشان میدهد، قصه ازدواج اجباریش در دوره ارباب رعیتی، زندگی در کنار هووها و رویاهایش بارها تکرار میشود.
مکرمه در چهارده سالگی ازدواج کرد؛ ازدواجی که به خواسته خودش نبود. او دل در گروی جوانی ۲۱ ساله و با سواد داشت که از طرف دولت برای کارهای اداری به روستا سر میکشید. آن دو به یکدیگر علاقه داشتند اما چون برادر ارباب برای مکرمه پا پیش گذاشته بود، پدر مکرمه پنهانی به جوان، جواب بله را داد. اما سرانجام کدخدا توانست به زور کتک و شلاق مکرمه و پدرش، بعد از ۱۵ روز از آنها جواب مثبت بگیرد و پس از مراسم عروسی دختر را سوار الاغی کند و به ده بیاورد. پسر جوان دیگر هیچوقت پیدایش نشد بیآنکه مکرمه بفهمد فراری اش دادند یا او را کشتند.
ممد آقا کدخدای ۵۷ سالهی ده و پدر ۱۲ فرزند بود. مکرمه سومین زنی بود که وارد خانهاش میشد. اینطور که میگویند ممدآقا مردی خشن بود که عادت داشت زنانش را به بهانههای مختلف به درخت ببندد و با یراق اسب و شلاق به باد کتک بگیرد. قصه ممد آقا-که بعد از سالها زندگی و تولد ۹ فرزند مشترک با مکرمه، علاقهای را در زندگی بوجود نیاورده بود- و انتقاد از نظام ارباب رعیتی همیشه در نقاشیهای مکرمه حضور داشت. یکی از تابلوهای زیبای مکرمه، قصه پررنگ و آب مردی است که با شلاقی سیاه دختری را گرفته و میبرد. عدهای دور آنها جمع شدهاند تا با چوب دوشاخ جلوی مرد را بگیرند، اما هرچه میکنند موفق نمیشوند. همگی دور تا دور تابلو ایستادهاند و رفتن مرد و دختر را تماشا میکنند.
نوشتن با رنگ
مکرمه در زمان قبولشدن پسرش در دانشگاه اصفهان، تنها شد. گاوهای زیادی داشتند که نیاز به نگهداری مکرمه از آنها داشت که همین مکرمه را در اثر کار زیاد بیمار کرد که به ناچار در تهران در بیمارستان برای مداوا بستری شد. وقتی که در بستر بیماری بود، فرزندانش به خانه پدری برگشتند و تمام گاوها را فروختند، چون نگران سلامتی مادر بودند. این موضوع خیلی روی مکرمه تأثیر گذاشت و ناراحتش کرد. چون رسیدگی به گاوها مکرمه را آرام میکرد. بعد از آن بود که مکرمه برای مقابله با تنهاییاش به نقاشیکشیدن روی آورد.
علی بلبلی پسر مکرمه میگوید:
«وقتی که دیدم مادرم نقاشی میکند، میخواستم برایش کاغذ و رنگ بخرم اما او گفت برایم مقداری کاغذ مستعمل و معمولی بیاور، من به او پنجاه برگه دادم و بعد از یکماه که برگشتم دیدم او هر دو طرف کاغذ ها را نقاشی کرده، اینبار برایش ۱۰۰ برگ خریدم که مادر دوطرف آنها را هم نقاشی کرد. کارهایش آنقدر خوب بود که من تحتتأثیر قرار گرفتم، اما حرف مرا قبول نداشت و میگفت تو الکی از کارهایم تعریف میکنی».
اینطور که پیداست، نخستین کسى که ارزش نقاشی او را دریافت پسرش بود، که میتوان او را کاشف استعداد مکرمه و مشوق او دانست. بعد از آن نقاشیهای مادرش را به استادش؛ آقای احمد نصراللهی نشان میدهد. نصراللهی پس از دیدن آثار ننهمکرمه، با گالری سیحون دربارهی نمایش آثار این هنرمند صحبت کرد که در سال 1374 نمایش عمومی آثارش شروع شد.
زیباترین آثار مکرمه متعلق به دورانیست که او با به تصویر کشیدن زنان و مردان عاشق به ترمیم خاطرات و بازسازی گذشته خود دست میزند. نقاشیهای او بازتاب زخمی هستند که سالها قبل با ازدواجی اجباری بر دختری جوان زده شده؛ زخمی که با از دست دادن گاو محبوب در میانسالی سر بازمیکند و در نقاشیها التیام مییابد.
آرایشگر عروسهای دهکده بود
نقاشیهای مکرمه قنبری که به ننهمکرمه معروف است را در سوئد، با نقاشىهاى مارک شاگال، نقاش بلندآوازه قرن بیستم، قیاس کردهاند. عدهای او را پیکاسوی ایرانی معرفی کردهاند. اولین کار ننهمکرمه، تصویری از یک حیوان بود که روی سنگ نقاشی کرد. سپس تمام دیوارهای خانه، درها، کدوهای حلوایی و هر آنچه را میتوانست پیدا کند، به طرز خستگیناپذیری انباشته از طرح و رنگ میکرد. روزی که ننه مکرمه قلم به دست گرفت و حرفهای دلش را با زبان تصویر روی دیوار خانهاش نقاشی کرد، کسی فکر نمیکرد زنی سالخورده از یکی از روستاهای شمال ایران، به چهرهای جهانی تبدیل شود. اهالی روستا میگویند که میل هنری ننهمکرمه در جوانی از طریق دیگر کارهای هنری به ویژه آرایش عروسهای دهکده بروز یافته بود. ۱۲ سال قابله روستا بود و بیش از ۲۵ نوزاد را به دنیا آورد و حتی در به دنیا آوردن برهها و گوسالههای کدخدا هم کمک میکرد. هنر سراسر وجود این زن را پر کرده بود.
زنان، سوژهی محوری نقاشیهای مکرمه هستند
نقاشیهایی روی در و دیوار این خانه میبینید که هر کدام راوی داستان تلخ و شیرین زندگی او به ویژه ماجرای ازدواجش به شمار میآیند. زنان، سوژهی محوری نقاشیهای مکرمه هستند. زنانِ مکرمه زیبا و با رنگهایی روشن و شاد تصویر میشوند: زن زحمتکش روستایی، دخترانی که به زور ارباب عروس شدهاند و زنان عاشق در کنار مردان دیوصفت شاخدار که نمونه بارز پلیدی و زورگوییاند. در نقاشیهای مکرمه چهره مردان اغلب کریه و ناخوشایند است.
شوهر مکرمه، داستانهای زیادی از شخصیتهای شاهنامه، لیلی و مجنون و همچنین قصههایی از قرآن مانند ابراهیم و اسماعیل، یوسف و زلیخا و حضرت مریم و عیسی را از برمیخواند. نقاشیهای مکرمه مملو از این داستانها و همچنین قصههای بومی و عاشقانه مازندران است. مردم وقتی پای صحبتش مینشستند، تمام زیر و بم تابلویش را توضیح میداد، منظومههایی چون رعنا و نجما، امیر و گوهر و منظومه طالبا. برای بعضی از تابلوها هم خودش داستانسرایی میکرد. همه در مورد هنر مکرمه اشتراک نظر داشتند که هنرش، بدوی است.
نقاشی را از شصت سالگی شروع کرد
مکرمه قنبری؛ مشهورترین هنرمند خودآموختهی ایرانی است. او در سال ۱۳۰۷ در یکی از روستاهای مازندران متولد شد و زمانی که بیش از ۶۰ سال سن داشت، نقاش شد. سنی که برای بسیاری از مردم، سن پیری و از کار افتادگی است؛ اما او قلم به دست گرفت و آنچه را که سالها در ذهن و دل داشت، با رنگها و خطها جان بخشید. مکرمه در مصاحبهای که با هالی؛ فیلمساز آمریکایی انجام داد، درباره زندگیاش گفته بود:
«به مدت چهار سال تنها شبها نقاشی میکردم و هرگاه میهمان ناخواندهای سر میرسید، به سرعت همه وسایلم را پنهان میکردم. زیرا ذهنیت آنها چنین بود که کاغذ و رنگ و قلم به چه درد یک کشاورز میخورد؟ در خانه، هم کار میکنم، هم نقاشی. هیچگاه بیکار و بیهوده زندگی نکردم. حتی مانند سایر خانمها، عادتی به خواب ظهر ندارم.»
نقاشیهای ننه مکرمه روایتگر داستان مادربزرگهاست
نقاشیهای ننه مکرمه روایتگر داستان مادربزرگهاست؛ داستانهایی تلخ و شیرین از سالهای دور. او رویاهایش را به تصویر کشید و برای این کار به هیچچیز جز دلش رجوع نکرد. او در سال ۲۰۰۱ برای برپایی نمایشگاهش به اروپا سفر کرد و بهعنوان «زن سال سوئد» برگزیده شد. نام او حتی به هالیوود هم رسید و قرار بود فیلمی از زندگی او ساخته شود.
دربارهی سبک نقاشی این هنرمند بارها صحبت شده است، اما آنچه بیش از سبک آثار او جلب توجه میکند، نمود بیرونی احساساتش در این نقاشیهاست. او علاوه بر نشان دادن بخشهایی از زندگی واقعی روستایی، تابلوهایی را خلق کرده که در آنها، انسانها از دنیای واقعی فاصله گرفتهاند، اما حالات آنها برگرفته از همان رویدادهای زندگی مکرمه هستند.
آن روزی که گاو مجبوب ننه مکرمه را فروختند و غمی سنگین بر دل این بانوی مهربان شمالی گذاشت، هیچکس فکرش را هم نمیکرد که در روزگاری بعد مریل استریپ که بیشترین تعداد جایزه اسکار را در ویترین افتخارات خود دارد بخواهد در فیلمی به کارگردانی کارگردانی بزرگ چون مل گیبسون نقش وی را بازی کند.
نقاش بیسوادی که به شهرت جهانی رسید
مکرمه، خاطرات و رؤیاها،عنوان فیلمی مستند است که ابراهیم مختاری در مرداد سال ۱۳۹۲ ساخته و توسط مؤسسه فرهنگ و هنر رها فیلم انتشار یافت که جوایز بسیاری را از آن خود کرد. در سال ۱۳۸۰ نیز هالی کارگردان و مستندساز معروف آمریکایی مستندی از این نقاش بینالمللی و خود آموخته ایرانی ساخته است. تابلویى که او از شمایل امام رضا(ع) نقاشى کرده است، به خانه اکثر اهالى دریکنده راه پیدا کرده است و همچنین تابلوى بزرگى که از بارگاه امام رضا(ع) به تصویر کشیده نیز در حسینیه محل نصب شده و مورد توجه و احترام روستائیان قرار گرفته است.
نخستین حضور مکرمه قنبرى، بانوى ۷۵ سالهاى که از توانایى خواندن و نوشتن بىبهره بود و هیچ آموزشى به صورت آکادمیک ندیده، اما معرف جهانیان است، در نمایشگاه بینالمللى قرآن کریم در محل کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان بود. او توانست جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم رشد و نیز تندیس جشنواره هنرى – ادبى روستا را دریافت کند.
مکرمه قنبرى بر اثر عوارض ناشى از سکته مغزى مدام تحت درمان بود و به دلیل دو سکته دیگر به حالت کما رفته بود، در آبان سال ۸۴ در روستای زادگاهش چشم از جهان فروبست و در باغچه خانهاش به خاک سپرده شد. هر ساله همزمان با سالگرد وفات او، کارگاههایی از نقاشان خودآموخته در آن برگزار میشود.
کاش در حفظ آثارش که میراث رفرهنگی گرانقدریست، جدیت و همت بیشتری صرف شود.
/انتهای متن/