مشکلات زندگی من و دخترم را از شوهرم جدا کرد
یکی از لوازم زندگی مشترک، درکنار هم زندگی کردن است. وقتی مشکلات زوجین را وادار به جدا شدن در محل زندگی می کند، قطعا ادامه زندگی مشترک سخت و گاه غیرممکن می شود؛ چیزی که الان برای سیما پیش آمده است.
سیما جلوی مشاور نشست و بی مقدمه گفت:
همیشه فکر می کردم اگر بتوانم برم خارج از کشور زندگی کنم، خیلی چیزها برایم عوض می شه و خیلی شانس های خوبی برام پیش میآد. فکر می کردم اونجا کار فراوونه و به زودی می شه پولدار شد و خانه خرید و خلاصه همه چیز دار شد ولی این فقط دورنمای زیبایی از زندگی در خارج از کشور بود. واقعیت چیز دیگری بود.
پیش از ازدواج من همیشه مشغول درس خواندن و کار بودم. دختر دوم یک خانواده شش نفری بودم با یک خواهر و یک برادر کوچکتر و یک دختر پیش از من که ازدواج کرده بود و یک بچه هم دارد.
من بدون اینکه بفهمم تا سرچرخاندم، دیدم 39 ساله شده ام و هنوز ازدواج نکرده ام و بخاطر من دوتا بعدی هم هتوز بلاتکلیف هستند. یک روز یکی از همکارانم خیلی با احتیاط آمد پیش من و شروع کرد در مورد ازدواج با من صحبت کردن. همه می دانستند من نسبت به این مسائل خیلی حساسم و هیچگاه بخصوص در محل کار به کسی اجازه نمی دادم وارد این مقوله ها شود. ولی این دفعه به او فرصت دادم تا کم کم وارد بحث شد و در آخر یکی از اقوامشان را که در خارج از کشور زندگی می کرد و درس خوانده بود و شاغل هم بود به من معرفی کرد. داریوش سالها بود که در کشوری تنها زندگی و کار می کرد. شرایطش را به من گفت و تاکید کرد که از نظر اخلاقی و فکری و کاری به من بسیار نزدیک است. من اجازه خواستم که به خانواده ام بگویم و به او جواب بدهم. وقتی در مورد داریوش به مادرم گفتم خیلی تعجب کرد که از این حرفها می زنم چون خیلی خواستگار را رد کرده بودم یا بعد از صحبت زیاد نپذیرفته بودم. مادرم در مورد داریوش سوالاتی کرد که من هرچه که شنیده بودم را به او گفتم. مادرم پرسید که او که خارج است چه جوری می خواهد خواستگاری بیاید و ما چگونه تحقیق کنیم و او را بشناسیم. همه این سوالات را از دوستم پرسیدم. او گفت اول مادر و خواهرش می آیند و یک ماه دیگر خودش هم می آید برای تعطیلات چند روزه ولی باید زود برگردد. بالاخره آن روز رسید و خانواده داریوش آمدند. پدرش از کسب و کار و اخلاق و خصوصیاتش و هم زندگی خانوادگی و پیشینه او و درس و تحصیلاتش به من و خانواده ام گفتند. معرفی اولیه خوب و مناسبی بود. بعد از روز خواستگاری قرار شد که از طریق اینترنت چندبار با هم صحبت کنیم تا خودش به ایران بیاید. صحبت های اینترنتی هم خوب به نظر می رسید.بعد از یک ماه هم که داریوش آمد و چند بار رفت و آمد و صحبت داشتیم نتیجه خوب بود. من هم که بدم نمی آمد خارج از کشور زندگی کنم همه شرایط را مورد قبول دیدم. قرار شد که در مدتی که در ایران هست، کارهای اولیه را انجام بدهم برای اینکه او بتواند زمینه رفتن من را فراهم کند، یعنی عقد کنیم و داریوش با عقد نامه برود برای من ویزا و اقامت بگیرد.
خلاصه بعد از شش ماه از کار و شغل و خانواده ام جدا شدم و راهی کشوری غریب شدم تا با داریوش وارد زندگی مشترک شوم؛ کشوری که نه خیلی زبان شان را می دانستم و نه با آداب و رسوم و حتی آب و هوای آن آشنا بودم. به هر سختی بود شروع کردم. زندگی مان خوب بود چون من نمی توانستم آنجا کار کنم، شوهرم مجبور بود خیلی کار کند در دو شیفت. یک شیفت پولش را فقط برای مالیات می داد و یک شیفت حقوقش را به خانه و زندگی می آورد و زندگی را با آن اداره می کردیم. توی همین شرایط بود که بچه دار شدیم. خدا به ما دختری داد که بعد از پنج یا شش ماه متوجه ناراحتی هایی در این بچه شدیم. از نظر هوشی خیلی خوب و باهوش بود شاید از دیگر بچه ها بیشتر ولی از نظر حرکتی مشکلات زیادی داشت. خیلی دیر حرف زد و دیر راه افتاد. سه سالگی توانست حرکت کند و کمی حرف بزند. چون از نطر امکانات مادی نمی توانستم کار زیادی برای این بچه بکنم، احساس تنهایی و نداری خیلی به من و شوهرم فشار آورد. بچه ام که پنج ساله شد، با اجازه شوهرم من و دخترم برای دیدن خانواده ام به ایران آمدیم. به محض آمدن شروع کردم به پیگیری و درمان و رسیدگی به حال دخترم و چون خیلی خسته بودم، هرچه شوهرم خواست برگردم و می پرسید چرا انقدر سفرت طولانی شده، من فقط از او می خواستم که به ایران بیاید و در همین حا با هرکار و شغلی که بتواند زندگی کنیم. محیط اینجا برای دخترم خوب و مناسب بود و من نمی خواستم برگردم. او قول کمک خانواده ام و هم قول همکاری خودم را رد کرد. در آنجا به دلیل مشکلات زندگی مجبور شد خانه مان را تحویل بدهد و خودش هم آواره شد و الان دیگر نه آدرس مشخصی دارد و نه کار با درآمد مناسبی.
حالا می خواهم بدانم که چه کار کنم؟ اگر شوهرم آمد و خواست من و دخترم را مجبور به بازگشت کند، چه کنم که این اتفاق نیفتد و من و دخترم از دلهره بازگشت و فشارهای آینده در امان باشیم؟ او 20 سال است آنجا زندگی می کند و نمی تواند برگردد ولی من هم نمی توانم آنجا بمانم.
این که نمی توانم برگردم به این دلایل است:
اولا اینکه دخترم بیمار است و هزینه درمان نداریم. درحال حاضر پدرم کمک می کند و هزینه ما با اوست و به درمان دخترم می رسند.
دوم اینکه درامد همسرم کم است و از عهده زندگی سه نفرمان بر نمی آید و تامین نمی شویم.
سوم اینکه در حال حاضر به دلیل عدم توانایی مالی، خانه و زندگی مشخص ندارد و اگر برویم ما هم مثل او سرگردان می شویم.
پاسخ دکتر فرزانه اژدری:
بعد از شنیدن صحبت های مینا خانم، ابتدا پیشنهاد کردم که:
- سعی کنید برگردید و در کنار شوهرتان زندگی کنید. بالاخرخ زندگی کم و زیاد و مشکل دارد. اگر پیش همسرتان باشید برای دخترتان بهتر است. او که بچه باهوشی است بالاخره یک روز از شما پدرش را می خواهد و از شما سوال می پرسد که چرا او را از پدرش جدا کرده ای. این برای یک مادر خوب نیست.
- برای این که شما نزد همسرتان برنگردید، باید دلیل موجه داشته باشید.
- با این شرایط که شما گفتید، شما می توانید یا خودتان یا با کمک وکیل، درخواست نفقه برای خود و فرزندتان بدهید. اگر فرزند شما از طریق پدرشان تامین نشود، نفقه او را می توانید از جد پدری اش- اگر زنده باشند- و بعد از او جد مادری -یعنی پدر شما- دریافت کنید( که در حال حاضر این طور است).
- پس شما می توانید دادخواست نفقه خود و فرزند مشترک تان و همین طور دریافت مهریه را بدهید. و چون آدرسی از ایشان ندارید می توانید وی را مجهول المکان معرفی کنید تا احکام لازم برای شما صادر شود. با قطعیت یافتن این احکام همسرتان را ممنوع الخروج کنید که اگر به ایران آمد، نتواند تا تکلیف شما را مشخص نکرده از کشور خارج شود.البته این خطر هست که اگر همسرتان متوجه این اقدامات شما شود تحمل نکرده و شما را طلاق بدهد. شما باید عاقبت کار را برای انجام کارهای قانونی در نظر داشته باشید.
- در ضمن یاداوری می شود که برای اثبات اینکه عذر موجه برای عدم بازگشت نزد شوهر دارید، باید مدارک پزشکی دخترتان و سیر درمانی او را و هزینه ها و نظر پزشک را به دادگاه ارائه دهید که بپذیرند که به دلیل بیماری دخترتان و هزینه بالای درمان این فرزند و نداشتن یک زندگی آرام و خوب که این بچه و شما لازم دارید، بازگشت برای شما ممکن نیست تا برای تمکین نکردن از همسرتان دلیل شایسته وجود داشته باشد.هرچند تمکین در اولویت است برای زوجه و عدم پذیرش آن از طرف زوجه برای قاضی و دادگاه قابل قبول نیست، مگر اینکه دلایل قوی تر از آنچه به ظاهر به نظر می رسد، داشته باشید.
/انتهای متن/