جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم
بی بهانه، تنها برای داشتن لحظهای با طراوت، میهمان دفتر شعر رضا احسان پور میشویم تا او برایمان از شور عشق، از عاشق شدن و عاشقانه زیستن بگوید.
برای شعر ویژگیهای بسیاری شمردهاند، شعر موزون است و حال روح آدمی را خوب میکند و مانند باران، حیات میبخشد و تازگی، شعر خواندن مرهم است، مرهمی برای دلهای عاشق، خسته و ناامید تا برایشان یاد معشوق را زنده سازد و روزنه امید و حرکتی شود، شعر خواندن یک زنگ تفریح برای روح ما آدمهاست، برای آنکه خودمان و دلمان را میهمان لطافتهای دنیا هم بکنیم.
بی بهانه، تنها برای داشتن لحظهای با طراوت، میهمان دفتر شعر رضا احسان پور[1] میشویم تا او برایمان از شور عشق، از عاشق شدن و عاشقانه زیستن بگوید.
وقتی که عشق میرسد از راه آسمان
ظلم است اگر که چتر بریزی به پای آن
از پا درآر چکمه و با کفشِ کوچهها
همراه برگهای درختان، دوان دوان
بی چتر و بی کلاه رها شو! برو… برو…
با شور و حال جوی، روان شو! برو! نمان!
با طعم ابرهای سپید و سیاه، یا
با رنگ و بوی پنجره، با وزنِ ناودان
نم نم ردیف و قافیهها جور میشوند
تا پیشکش کنی غزلت را به آسمان
[1] – رضا احسانپور متولد مرداد ماه 1364 در اصفهان است او لیسانس مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان دارد اما برخلاف رشته اش، نویسنده، شاعر، طنزپرداز گرافیست، مجری رادیو و تلویزیون و فعال در حوزه کتاب و رسانه است. از آثار او می توان به چوپان معاصر، خنده های امپراطور، من و حافظ و چه حرفها اشاره کرد او در حال حاضر از طنزپردازان متعهد و برگزیده کشور است.
/انتهای متن/