با چه مجوزی امنیت و آرامش شهروندان مختل می شود؟
چه کسی مجوز داده که در خانه، محل کار، هنگام پیادهروی، هنگام رانندگی یا صرف ناهار و شام در یک رستوران به تلفن مان زنگ بزنند یا با یک کارت شناسایی و یکدفترچه جلوی مان را بگیرند تا به خرید یک کالای بیربط یا استفاده از خدمات یک شرکت بینام و نشان و یا کمک به یک جمعیت و گروه خیریه دعوت مان کنند؟
ساعت حوالی 9 صبح است، خسته از شب پرهیاهو گذشته، هنوز در رختخواب باقی ماندهاید و فرزند بیمارتان تازه بعد از کلی گریه و ناراحتی و درد به خوابرفته است، کسی زنگ در را می زند، بهسختی از رختخواب بلند میشوید و در را باز میکنید، چهرهای ناآشنا با یک دفترچه و کیسهای بزرگ پشت در است و از شما میخواهد که عضوی از خیریه آنها شوید، همانطور که شما توضیح میدهید که با کمیته امداد یا خیریه دیگری همکاری دارید ، او اصرار میکند که به شما یک صندوق بدهد و نام و اطلاعات شمارا ثبت کند، کودک بیمارتان از خواب میپرد و شما بعد از یک جدال نابرابر با یک صندوقچه در دست و افشای بخشی از اطلاعات شخصیتان تسلیم میشوید و میروید تا به داد فرزند دل بندتان برسید.
این داستان با تفاوتهای اندک و جزئی و در شرایط مختلف و متفاوت برای همه ما اتفاق افتاده است و اگر مزاحمتها و بازاریابیهای متعدد تلفنی و فیزیکی و حضوری دیگر را هم به آن اضافه کنیم تنها یک سؤال به ذهنمان خطور میکند و آن این است که مقصر اصلی در مزاحمتهای مدرن کیست و چه کسی مجوز این مزاحمتها را صادر میکند؟ شاید اینکه چه کسی و چه آرامش و حیطه خصوصی مردم را دودستی تقدیم این سازمانها و نهادها و مؤسسات میکنند این روزها دغدغه بسیاری از ما باشد.
سازمانها و نهادها و مؤسسات و فروشگاههای که اصلاً برایشان فرقی نمیکند ساعت هشت صبح است یا سه بعدازظهر، از خواب پریدهایم یا در حال انجام کار مهمی هستیم، در خانه بچه کوچک یا فرد سالمندی داریم که صدای زنگ بیموقع تلفن یا ساختمان سبب آزارشان میشود یا اصلاً دل مان میخواهد نقشه جغرافیا، سی دی آموزش آشپزی، کپسول آتشنشانی، پودر شوینده نانو، یا شماره رُند تلفن همراه بخریم یا در مقابل سیل و سونامی، خانه و دفترمان را بیمه کنیم یا نه؟
و آنها بیتوجه به همه اینها، از آنسوی خط و یا در مقابل درب آپارتمانمان با صدایی لاینقطع مثل یک ماشین سخنگو، تند و تند اطلاعاتی را که از فرط تکرار حفظشدهاند را در اختیارمان میگذارند و اجازه نمیدهند که حتی لحظهای فکر کنیم!
و آخر بازی این است که اگر انسان هوشمندی باشیم، قبل از دادن هر پاسخی یا رسیدن به هر توافقی برای معامله، اندکی میاندیشیم و یا با شنیدن همان چند جمله اول محترمانه اعلام میکنید که نیازی به کالا و خدمات مذکور نداریم و یا در خیریه، گروه و یا ngo دیگری عضویت داریم؛ که البته باید منتظر واکنش غیرمؤدبانه فرد شویم و با قطع تلفن بدون عذرخواهی و خداحافظی و یا رفتارهای زنندهای روبهرو شویم.
درست است که بخشی از داستان بازاریابی تلفنی و حضوری کاملاً غیر مجرمانه است. کالایی یا موسسهای را با اطلاعات درست یا نیمه درست به ما معرفی میکنند و ما هم آگاهانه آن را انتخاب و یا خریداری میکنیم. اما روی دیگر این داستان ا ماهیتی کاملاً مجرمانه و غیرقانونی دارد.
در مدت چند سال گذشته بارها و بارها خبر دستگیری افرادی را شنیدهایم که یا خود را نماینده شرکتها یا سازمانهای مشهور معرفی کردهاند یا به بهانه برنده شدن در قرعهکشی، کارتهای اینترنتی فاقد اعتبار را به شهروندان فروختهاند. و صفحه حوادث روزنامهها پرشده است از مزاحمتها، سرقتها، قتلها و تجاوزهایی که به بهانه همین مراجعات حضوری صورت گرفته است. گرچه این روزها کمتر کسی با این شیوههای فریب آلود سرش کلاه میرود اما به نظر میرسد هنوز هم عدهای از ماهیت واقعی این قبیل کارها آگاه نیستند؛
تازه اگر از وجه مجرمانه بازاریابیهای تلفنی و مراجعات حضوری هم بگذریم، ابعاد اخلاقی این تماسها همچنان زیر سؤال است. اصلاً چه کسی شماره تماس شهروندان را به آنها داده است؟ چرا آنها اجازه دارند هر وقت و بیوقتی که بخواهند روی تلفن ثابت یا همراه ما تماس بگیرند و وقت و انرژیمان را هدر دهند؟ و یا در خانه ما را بزنند و گاهی بدون اجازه وارد فضای خصوصی آپارتمان ما شوند، قانون برای برخورد با این تماسهای ناخواسته و مزاحمتها، چه تدبیری اندیشیده است؟
شاید بهتر باشد، در کنار قوانین ریز و درشتی که در سازمانها و نهادها و … در کشور ما تصویب و اجرا میشود، قانونی تصویب شود که در آن حیطه خصوصی آدمها محترم شمرده شود و اطلاعات محرمانه و حریم خصوصی آدمها راحت به این و آن عرضه نشود و زمینه سوءاستفاده های احتمالی و به هم خوردن امنیت و آرامش شهروندان از بین برود.
/انتهای متن/