آیا تنها ماندن همسر شهید یک ارزش است؟
زن جوانی که بر اثر شهادت همسری نازنین یا بخاطر فوت یا طلاق همسرش تنها شده، تا کی باید تنها بماند؟ آیا اگر بچه ای دارد، بصلاح او و فرزندش نیست که ازدواج دوباره داشته باشد؟ آیا تنها ماندن یک ارزش است؟
مرضیه خانم زن خوشبختی بوده است که برای مشکل خانوادگی و ظلم و ستم شوهر و … مراجعه نکرده است. اما او مشکل دارد؛ مرضیه خانم روزگاری زنی جوان بوده که هنوز 20 سال هم نداشته است با وجود دو فرزند کوچک، همسرنازنینش به شهادت رسید و امروز او بعد از این همه سال دست بزرگ کردن بچه ها و فداکاری برای آنها احساس تنهایی می کند. حالا او فقط نگران خودش نیست، نگران زنان جوانی است که امروز همسر شهیدند و… .
او از زندگی اش می گوید:
در شانزده سالگی ازدواج کردم، با حسین، مردی که با وجود سن کم، انسانی بسیار شجاع، مومن و فداکار بود. زندگی مختصر کوچکی داشتیم و در همان سال اول خداوند به ما فرزند پسری داد که حسین به او وابستگی و علاقه خیلی زیادی داشت. فرزند دومم هم به فاصله کمتر از دوسال به دنیا آمد. در این زمان شوهرم حدود یک سال بود که به جبهه رفته بود و در زمان تولد دخترم بخاطر عملیات در جبهه نتوانست بیاید و در همان روزها هم شهید شد.
ما در شهرستان کوچکی زندگی می کردیم و من که با حسین بنای زندگی مان را بر اعتقاد و ایمان گذاشته بودیم، بعد از شهادت او به دنبال این بودم که با همین اعتقاد و ایمان بچه هایم را بزرگ کنم و با وجود سن کم، به کسی اجازه ندادم که با من درباره ازدواج صحبت کند. می خواستم نبود وجود شوهرم را با بزرگ کردن بچه هایم برای خودم جبران کنم. من فکر می کردم اینطوری همیشه او را در کنار خودم داشته باشم.
بچه ها کم کم بزرگ شدند و خودم هم چون سر کار می رفتم، خیلی احساس تنهایی نمی کردم. در اثر مرور زمان دیگر آنچه باعث می شد که پیشنهادات ازدواج را که به من می شد، نپذیرم فقط حرف مردم در محیط کوچک شهرمان بود.
الان فرزندانم بزرگ شده اند و هر کدام برای خود زندگی مستقلی تشکیل داده و رفته اند و من مانده ام تنها. البته پشیمان نیستم ولی من برای ادامه زندگی به تنهایی با خانواده ی همسرم و اقوامش خیلی جنگیدم. البته آنها هم حق داشتند از حق و حقوق خودشان بهره مند شوند ولی من می خواستم به تنهایی بچه ها را بزرگ کنم.
حالا اما با این تنهایی که دارم، فکر می کنم اگر کسی مرا آن روزها که جوان بودم دلسوزانه راهنمایی می کرد و این روزهای تنهایی ام را به من نشان می داد، الان من هم زندگی خانوادگی گرمی داشتم و شاید این برای بچه هایم هم بهتر بود. چون در آن صورت شاید می توانستم بچه های بیشتری داشته باشم و در کنار همسری زندگی کنم و در این سن دیگر تنها نباشم. الان کمک حال و مشاور همه اعضای خانواده خود هستم. از من انتظار دارند که چون تنها هستم، به همه شان رسیدگی کنم. البته من این را هم برای خودم یک توفیق می دانم. ولی گاهی هم از تنهایی خسته می شوم و احساس می کنم توان و انرژی زیادی برای این همه کار با دست تنها ندارم. مادرم پیر و برادری بیمار دارم. خواهر کوچکترم هم ازدواج نکرده و در خانه است. این ها همه اتکای شان به من است و من فقط اتکایم به خدا و شهیدم است.
در عین حال خیلی وقت ها فکر می کنم که آیا این حق من بود که الان تنها باشم ؟ و سوال مهم ترم این که آیا الان نباید کسی به فکر همسران جوان شهدای مدافع حرم باشد که یک روز مثل من حسرت نخورند؟
آمدم پیش شما این را بگویم که از الان به فکر آنها باشید که تنها نمانند. ممکن است خیلی از اینها برای ادامه زندگی نزد خانواده خودشان برمی گردند. ولی باز در خانواده پدری هم نهایتا تنهایند چه برسد به این که زندگی مستقلی داشته باشند.
پاسخ دکتر فرزانه اژدری:
این از حقوق فردی و اجتماعی و شرعی همه همسران جوان شوهر از دست داده بر اثر طلاق یا فوت همسر است که دوباره ازدواج کنند، این شامل همسران شهدا هم می شود.
مشکلات برای زنانی که به هر دلیل از همسران خود در سن جوانی جدا می شوند بسیار است و یکی از راه حل های این مشکلات ازدواج مناسب برای آنهاست.
زنانی هم که به دلیل فوت همسر در جوانی تنها شده اند، می بایست ازدواج دوباره در برنامه زندگی خود قرار دهند.
همسران شهدا هم که افتخار زندگی با مردانی بزرگ را داشته اند، وقتی جوانند و فرصت ازدواج دوباره دارند، باید به این فرصت هایی که برای ازدواج دارند، با دیده عقل و منطق و شریعت نگاه کنند و از ازواج سرباز نزنند. این زنان همسران شان را در جنگی هایی که جنبه مبارزه با ظلم و جور داشته، از دست داده اندو مقام همسران شهیدشان بسیار والاست اما این دلیلی منطقی برای تنها ماندن آنها در جوانی محسوب نمی شود.
اما راهکاری که برای ازدواج همه این گروه های زنان پینشهاد می شود این است که:
- زنان جوان تا هنوز جوانند و مخصوصا اگر فرزندی دارند، تا هنوز فرزندشان خردسال است و می تواند وجود یک فرد دیگر را به عنوان پدر در خانواده بپذیرد، ازدواج کنند و در این مورد یعنی ازدواج کردن احساسی برخورد نکنند. منطقا ازدواج برای آنها و هم فرزندشان بهتر است و نباید بگذارند فرصت ها از دست برود و بعدها از این فرصت سوزی پشیمان شوند.
- مهم این است که در ازدواج این زنان جوان خانواده ها و اقوام حساس و دخیل باشند و سعی شود افرادی از خویشاوندان و خانواده که محترم تر، دلسوز تر و موثرترند، بعد از گذشت مدتی نه چندان طولانی، به فکر تشویق و زمینه سازی برای ازدواج این ان جوان و تشکیل خانواده برای آنها باشند.
- طبیعی است که انتخاب همسر که در هر حال امر مهم و حساسی است در مورد این زنان جوان، مخصوصا اگر فرزند هم داشته باشند، بسیار حساس تر و با اهمیت تر است. قطعا این ازدواج باید با فرد مناسب و شایسته ای برای این زنان صورت گیرد تا آنها دچار مشکل نشوند. قطعا شرایط این زنان جوان باید مورد پذیرش و ملاحظه همسران شان باشد.
به نظر می رسد چنین ازدواجی که با نظارت بزرگترها عاقل و دلسوز صورت می گیرد، جای سوء استفاده و اشتباه و پشیمانی در این زندگی چدید را به حداقل می رساند.
- به لحاظ حقوقی خانواده ها و هم خود این زنان جوان باید توجه داشته باشند که همواره حضانت فرزندان شهدا با مادر است، در صورتی که خود مادر مایل باشد، اگر چه سرپرست قانونی بچه ها پدربزرگ(جد پدری) است و هزینه زندگی این کودکان اگر از طرقی مثل بنیاد شهید تامین نشود، قانونا و شرعا برعهده جد پدریست.
/انتهای متن/