دختر بودن به روایت تاج السلطنه

تاج السلطنه دختر نازپروده ی ناصرالدین شاه بوده است که ازخاطرات دوران کودکی اش، همبازی ها و هم اسباب بازی هایش توصیف های جالبی کرده است.

0

“از دختران معقول و نجیب، لیکن از اواسط الناس(طبقه متوسط) پنج – شش نفر همبازی داشتم. تمام این دختران سالاً (به سن) از من بزرگتر بودند. ولی عقلا خیلی از من کوچکتر. زیرا که، اغلب در باز‌ی‌ها و دوختن پارچه‌ها و آوردن اشیاء غلط‌کاری (اشتباه) کرده، مرا متغیر(عصبانی) می‌کردند و من هم با دست‌های کوچک سفید خود آنها را کتک زده، پس از کتک با آنها مشغول بازی می‌شدم.”

 این‌طور توصیف از دوران کودکی از دختری که در دربار شاه پدر، بزرگ شده است بعید نیست. تاج السلطنه با آن همه ناز و نعمت و مراقبت، باید هم اینچنین درباره همبازی‌های کودکی خود می‌نوشته است!

دختر نازپرورده ناصرالدین شاه در خاطرات خود از دوران کودکی؛ یعنی زمانی که تازه نسبت به اطرافش درک درستی پیدا کرده بود برایمان نوشته است. از زمانی که روایت کردن آن در شفاف‌سازی بخشی از تاریخ که به چگونگی زندگی کودکان در دربار و اندرونی پرداخته است، ارزشمند است؛ چرا که متأسفانه دوران کودکی آنچنان که امروز معنا دارد در آن زمان جایی نداشته است و حتی دیده نمی‌شده است.

 

کودکی تا هفت سالگی


در جامعه عهد قاجار، فاصله چندانی بین دوران کودکی و ازدواج دختران وجود نداشت. همان‌طور که بارها اشاره شده است، دختران اغلب از هفت تا سیزده سالگی ازدواج می‌کردند و عملاً به عنوان رکن مستقلی، وارد معرکه زندگی خانوادگی می‌شدند. در واقع عواملی چون دستیابی به استقلال اقتصادی، رشد نسبتاً سریع دختران درآن روزگار و پایین بودن میانگین عمرـ به دلیل شیوع بیماری‌های گوناگون و رعایت نکردن اصول بهداشت ـ‌ در افزایش این ازدواج‌های زودرس که کودکی را از دختران می‌گرفت، مؤثر بود.

 

ازدواج دختران قبل از بلوغ


از طرفی باورهای اجتماعی رایج نیز بی‌تأثیر نبود. براین اساس، سعادتمندترین دختران آنهایی بودند که در خانه شوهر به بلوغ می‌رسیدند، زیرا تصور می‌شدکه بدین گونه، آنان از وسوسه‌های نفسانی بیشتر در امان خواهند ماند. به خاطر همین باورها بود که بسیاری از ازدواج‌ها در سنین قبل از بلوغ دختران و در دوران کودکی انجام می‌شد. تا جایی که حتی اغلب هنگامی که هنوز در گهواره بودند، آنان را برای هم نامزد می‌کردند و با رسیدن به سن بلوغ یا اندکی پیش از آن، به عقد یکدیگر در می‌آوردند.

 

خوشگلی زیاد اسباب زحمت شاهزاده خانم!


ازدواج در کودکی رنجی بود که تاج‌السلطنه هم گرفتار آن شده بود و با دردناکی تمام در نوشته‌هایش به آن پرداخته است. اما قبل از آن سعی کرده است از خوشی‌های دوران کودکی‌اش بنویسد از زمانی که به خاطر زیبایی و دوست داشتنی بودنش مورد توجه همه قرار می‌گرفت که به قول خودش اسباب زحمت و ناراحتی او شده بود:

“در سرای سلطنتی که نقطه اجتماعی زن‌های منتخب شده خیلی خوشگل بود، صورتی خوشگل‌تر و مطبوع‌تر از صورت من نبود. در واقع یک بچه قشنگ و قابل پرستش بودم. همان‌طور بازی‌ها و صحبت‌های من، تمام شیرین و جالب (مورد توجه) ناظرین بود. و یک قبول عامه‌ای (مورد علاقه) در میان زن پدرها و تمام اهل سرای سلطنتی پیدا کرده بودم که تقریباً اسباب زحمت و ناراحتی من شده بود.”

 

همبازی‌ها از دختر متفکر تا شوخ طبع و فضول!


در قسمتی دیگر او درباره همبازی‌های کودکی و اسباب‌بازی‌هایش هم روایت کرده است: “اینجا شرحی از صورت و شمایل این همبازی‌های خود به‌طور اختصار به شما می‌نویسم و بعد از اتاق بازی خود اشیایی که اسباب اشتغال (سرگرمی) طفولیت من بود. این دخترها تمام بیسواد و بی‌ادب! صحبت‌های آنها ساده و بازاری. صورتاً (از نظر قیافه) یکی دوتا از آنها مطبوع (خوب). یکی از آنها سفید با موهای طلایی و چشم‌های آسمانی رنگ، همیشه متفکر و محزون. خیلی بردبار و حلیم، خیلی موذی و تفتیش کننده(فضول) و اغلب این دختر غمناک، مشغول آوازه خوانی و نغمه سرایی بود. یکی از آنها سبزه با موهای سیاه انبوه، چشم‌های درشت و قدری تابدار(منحرف). خیلی پر حرف و سبک، رقاص قابلی و مضحکه (شوخ طبع)عجیبی.
تمام ساعات عمر مشغول اختراع (ابداع) حرف خنده‌دار یا حرکت لغوی (مشغول به مسخره‌بازی) و اغلب به قدری آشوب (شلوغ) کرده می‌خندید که اسباب تغییر (باعث عصبانیت) دده جان و مورد ملامت و لعن واقع می‌شد. سایر همبازی‌ها همین قسم‌ها(به همین شکل)، مختلف و متفاوت بودند”

 

نرفتن به مکتبخانه و درس نخواندن


تاج‌السلطنه از بابت همان که خود نوشته است تحت تأثیر آن روحیات درباری، نگاهش از همان کودکی به دیگران متفاوت بود و قضاوت‌های خاص خود را داشت و دردسرهایش. از لجبازی‌هایی که او را از درس و کلاس دور کرد این بود که او را در سن هفت سالگی به امر شاه به مکتبخانه می‌فرستند و برای او معلم  و خواجه‌ای جداگانه معین می‌کنند اما انگار این دختر شورشی هنوز دلبسته اتاق بازی و اسباب‌بازی‌هایش بوده است تا جایی که ماندنش در مکتبخانه چندان دوام پیدا نمی‌کند و آخر به خاطر سرکشی‌هایش از مکتبخانه فاصله می‌گیرد.

 

اسباب‌بازی‌‌هاو سرگرمی‌های دختر شاه


جالب است خاطرات او جزو نخستین یا شاید تنها دست نوشته‌های زنی است که از بازی‌ها و سرگرمی‌ها و اسباب‌بازی‌های دختران صد و چهل سال پیش درون اندرونی‌ها روایت می‌کند که حتی ما نمی‌توانیم تصویری ذهنی از آن داشته باشیم. او خود نوشته است: “اسباب بازی از هر قبیل، هر قسم (نوع)، متعدد برای من فراهم بود. لیکن عشق غریبی به موزیک داشتم و خیلی دوست داشتم تمام بازی من با پیانو و ارگ باشد. تمام روز را مشغول بازی و عصرها را حسب‌المعمول(مثل همیشه) به حضور اعلیحضرت تاجدار پدر بزرگوار خود می‌رفتم و اغلب مورد تحسین و تمجید واقع می‌شدم و به من نوازش می‌کردند و همیشه به من مرحمت می‌نمود (محبت می‌کرد). یک پول طلایی از جیب خود بیرون می‌آورد و مکرراً می‌فرمود: این دختر خوشگل است و شبیه به شاهزاده‌های فتحعلی‌شاه است.”

 

ترس از پدر و به گریه افتادن


اما برخلاف مهری که پدر به دختر داشت، تاج السلطنه از آن بشدت می‌ترسید به قول خودش تا چشمش به پدر تاجدار می‌افتاد بی‌اختیار گریه می‌کرد و هر قدر هم نوازشش می‌کرد فایده‌ای نداشت! او دلیل این ترس را این‌طور نوشته است: “چون من هیچ مردی را غیر پدرم نمی‌دیدم. در نظرم این شخص فوق‌العاده و قابل ترس می‌آمد (فوق‌العاده ترسناک بود.) و همیشه آن پولی که از پدرم می‌گرفتم با ذوق و شعف برای دده جان برده و با اقسام نوازش‌ها به او می‌دادم و دده‌جان هم مرا می‌بوسید و وعده می‌کرد (قول می‌داد) که یک اسباب بازی برای من ابتیاع نماید(بخرد).

 

خوش شانسی کوتاه تاج السلطنه


نکته‌ای که در خاطرات کودکی تاج السلطنه قابل توجه است این است که او نسبت به هم جنس‌های خود در خانواده‌های معمولی، وضعیت بهتری داشته است با توجه به آنکه یک دختر هم بوده است. انگار مهر شاه و زیبایی این دختر او را از بی‌اعتنایی دور نگه داشته و عزیز و دردانه‌اش کرده بود با اینکه زمانی که مانند تمام دختران در سن کم البته برخلاف نظر ناصرالدین شاه شوهر می‌کند باز همدرد دختران هم نسل خودش می‌شود.

 

سفرنامه “کلارا رایس” روایتی از کودکی دختران


در یکی از سفرنامه‌های خارجی که زنی انگلیسی به نام “کلارا کولیور رایس” همسر یکی از مأموران عضو هیأت مذهبی و تبلیغاتی مسیحی در جلفای اصفهان، درباره ایران نوشته است، به صورت جالب و جذابی از دوران کودکی در ایران روایت کرده است. این زن در کتابی تحت عنوان”زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان” به روایت قسمت‌های مختلفی از زندگی زنان در حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ سال پیش می‌پردازد.

 

پوشاندن لباس دخترانه بر تن پسر!


در قسمتی از خاطراتش او به وضعیت کودکان در آن دوران و بخصوص کودکان دختر پرداخته است. او آورده است: “مقدماتی که برای دنیا آمدن یک پسر انجام می‌شود جالب و بی‌نظیر است، اما اگر نوزاد دختر باشد ننو و گهواره پارچه‌ای زیبا جایش را به نوعی پست‌تر می‌دهد. نوزاد توزین (وزن) نمی‌شود و هم وزن او میان خویشان شیرینی توزیع نمی‌گردد. از موسیقی، رقص پسران و برنامه‌های مهیج دیگر خبری نخواهد بود. گاه احتمال دارد این شایعه که نوزاد پسر است پخش شود تا آبروی والدین حفظ گردد” گاه لباسی دخترانه بر تن یک پسر می‌کنند تا احتمال خطر ناشی از چشم زخم حسادت دیگران را کاهش دهند.”

 

اتاقـی متـروک در انـدرونـی و عروسک‌هایش


همین جاست که بودن آن اسباب‌بازی‌هایی که تاج‌السلطنه از آن در خاطراتش گفته است در آن دوران عجیب است. البته این امکانات برای دختران اندرونی باعث نمی‌شد که آنها براحتی کودکی کنند. “کلارا رایس” در کتابش از زندگی دختری می‌گوید که خود نشان‌دهنده واقعیت دردناک کودکان و بخصوص دختران اندرونی بوده است:

“دختری را می‌شناسم که کودکی مرارت باری را پشت سر نهاده بود و از هر فرصتش برای فرار از اندرون و رفتن به اتاقی متروک در آن سوی حیاط و بازی با عروسک‌هایی که در آنجا داشت استفاده می‌کرد.
او تا جایی که می‌توانست لباس‌های سبک اروپایی بر تن عروسک‌ها کرده بود. به کمک چند جعبه و طاقچه‌های اتاق، خانه عروسکی ساخته بود که در آن قسمت‌های زنان و مردان جدا بود و در آنها با عروسک‌ها بازی می‌کرد.”

 

دختری که شیفته شطرنج بود!


این زن انگلیسی ادامه می‌دهد: “گاه خواهر کوچکتر با دوستی همبازی او می‌شد و به کمک هم مراسم عروسی، نمایش، سخنرانی و کنسرت به راه می‌انداختن- و به کمک شانه‌هایی که با کاغذ می‌پوشاندند ساز می‌‌زند- و طاق یا جفت بازی می‌کردند یا برای همدیگر معما می‌گفتند. او شیفته شطرنج بود و گاه که پدرش حالی داشت با او بازی می‌کرد. هر چند او همواره از اینکه از پدر بپرسد میل شطرنج بازی دارد یا نه می‌ترسید. لذا به درون اتاق او می‌خزید و جعبه مهره‌ها را تکان می‌داد. مهره‌ها برای او حکم پادشاه، سیاستمدار، فیل، پرنده، اسب و پیاده نظام داشتند.
این کودک به گونه‌ای استثنایی زیرک و رشد فکری او بیش از سنش بود. این مورد نشانه آن است که دختران ایرانی جوهری مستعد دارند و باعث تأسف است که اغلب این جواهر، بلا استفاده می‌ماند و تباه می‌شود.”

 

عروسک‌های فرنگی ناصر‌الدین شاه


حال که صحبت از عروسک‌ها به میان آمده که دختران صد و چهل سال پیش همدم و مونس دختران اندرونی بوده‌اند بد نیست بدانیم که ورود اسباب بازی‎‎های غربی به دوره ناصرالدین شاه بر می‎گردد. او از سفر‎های خود به اروپا سوغاتی‎‎های مختلفی به همراه آورد که یکی از مهم‌ترین‌های آن عروسک بود. عروسک‎‎هایی که چهره‎‎های ایده‎آل غربی داشتند با چشمانی روشن و مو‎هایی بلند و آرایشی مخصوص اروپایی‎ها. به این ترتیب آنچه شاه قاجار از فرنگ آورده بود، به چیزی بیش از یک اسباب بازی بدل شد، چرا که بعدها به الگویی برای زیبایی زنان ایرانی بدل شد.

 

اتاق بازی پر از غرب‌زدگی!


شاید اتاق اسباب بازی تاج السلطنه هم پر از آن عروسک‌هایی بوده است که پدر تاجدارش از فرنگ آورده بود. عروسک‌هایی با همان شکل و شمایل و پوشش زنان غربی که بعدها برای این دختر شورشی و منتقد دربار، سمبلی از آزادی، سواد و تمدن و آنچه معنای تجدد داشت، شد. الگویی که به قول خودش تحت تأثیر متملقین غرب زده و طبیعیون، زندگی او را چنان تحت تأثیر قرار داد که در نوشته‌هایش به پشیمانی از آنها یاد می‌کند.

 /انتهای متن/

درج نظر