چوب اعتماد بی جایم را می خورم
گاهی افراد در طول زندگی مشترک با غفلت های زیاد و اعتمادهای بی جا زمینه کارهایی را فراهم می آ ورند که هم به ضرر خودشان است و هم به کانون خانواده شان آسیب جدی می زند. در این صورت ممکن است در خیلی موارد قانون هم نتواند برای شان کاری کند.
آقای مسعودی با سن بالای 75سال به دفتر مراجعه کرده است. با احتیاط زیاد بدون اینکه زیاد موضوع را باز کند، شروع کرد از زندگی اش تعریف کردن. خیلی مواظب بودند حرفی نزند که باعث شود شناخته شود. می گفت کاسب بسیار آبرومندیست.
آقای مسعودی تعریف کرد: حدود 55 سال پیش با مهری خانم ازدواج کردم. هردو سن کمی داشتیم. خانمم هنوز 13 یا 14 سالش نشده بود و تقریبا بچه بود. از همان ابتدای زندگی عادت داشت که اگر کاری می کرد یا در مورد چیزی از او سوالی می پرسیدم راستش را نمی گفت. علاوه بر پنهان کاری دروغگو هم بود. هر چه به او اطمینان می دادم که اگر اتفاق بدی بیفتد یا کار بدی انجام دهی و به من راستش را بگویی من عکس العمل بدی نشان نمی دهم و تنبیه و قهری در کار نخواهد بود، درست نمی شد. آن زمان ها هم که هنوز مشاوره و روان شناس و غیره نبود که مشکل را حل کنیم و مثلا اگر بیماری در کار بود درمان کنیم. بزرگترها تا مدتها از زندگی من خبری نداشتند، نه خانواده ام و نه خانواده او. بالاخره بعد از گذشت یکی دو سال، بچه اول ما که دختر بود به دنیا آمد ولی مهری خانم همان روش را داشت و همیشه در مورد همه چیز دروغ می گفت. من متوجه اصل موضوع می شدم که کجا رفته، چه کار کرده، چه خریده، چه کسی به خانه ما آمده و یا از کسانی که به دروغ بدگویی می کرد، من به خوشنامی می شناختم شان و او را نصیحت می کردم. ولی این شیوه عادتش شده بود. متاسفانه من می دیدم که این عادت بد همسرم کم کم بعد از به دنیا آمدن بچه های دیگرمان تا حدودی روی آنها هم تاثیر می گذاشت. هر طوربود تحمل کردم تا بچه ها بزرگ شدند. البته من همه این کارهای بد و دروغگویی ها را به حساب سادگی مهری خانم می گذاشتم و به او اطمینان داشتم. کار و کاسبی من هم بسیار پررونق و خوب بود. تا چند سال پیش حساب های بانکی ام رابه نام دو نفر با حق برداشت جداگانه می کردم که اگر پولی خواست برای خودش یا بچه ها داشته باشد یا وقتی خانه ای می خریدم، سندش را به نام دو نفرمان می زدم. ولی خیلی غافل بودم. چون من مشغول کار و کاسبی و کسب درآمد و کارهای بیرون از خانه بودم ومتوجه نشدم که بچه ها که بزرگتر شده اند، با مادرشان همدست و همداستان شده اند. چهار فرزندم همه در رشته های خوب تحصیل کردند و مستقل شدند. یکی از پسرانم که پزشک هم هست، بعد از مدتی همسرش را طلاق داد و به خانه ما بازگشت و فرزندش را هم آورد. دختر بزرگم هم طلاق گرفت و او هم با اینکه خودش مدیر شرکت است و خانه و زندگی و درآمد مستقل و خوب دارد، هرروز با دو بچه اش خانه ماست. ما در ظاهر چهار نفر در خانه بودیم ولی همیشه 10 تا 15 نفر در خانه مان مهمان بودند و پذیرایی می شدند و می شوند. خانه ما چهار طبقه است. یک طبقه را اجاره داده ایم، من زیر زمین زندگی می کنم و دو طبقه دیگر کامل دست خانم و بچه های من و دو دختر و پسر مطلقه ام است. روزانه هزینه زیادی صرف خورد و خوراک این جمعیت است. من هم در زیرزمین تنها زندگی می کنم.
منتها بعد از مدتی متوجه شدم که همه با هم تصمیم گرفته اند و به مادرشان هم گفته اند که پول های مرا از بانک خارج کنند تا با آن برای مادرشان علاوه بر خانه مسکونی فعلی، خانه دیگری بخرند و این کار را هم کرده اند. به مادرشان یاد داه اند که مهریه و اجرت المثلش را به اجرا بگذارد و سه دانگ از خانه را هم از من بگیرد. من وقتی این چیزها را فهمیدم، آنقدر ناراحت شدم که مغازه ام را که یک فروشگاه بزرگ بود، فروختم و پولش را در بانک گذاشته ام و از سودش زندگی می کنم تا دیگر درآمدی نداشته باشم که اینها از من بگیرند. دیگر حاضر نیستم بعد از این دزدی که اینها از من کرده اند با آنها زندگی کنم. البته زندگی شان را لنگ نمی گذارم، همه چیز برای شان فراهم می کنم، ولی دیگر حاضر نیستم با یک لحظه با آنها زندگی کنم. آمده ام از شما راهنمایی بگیرم که چه کار کنم.
پرسیدم: الان شما با بچه ها و خاهمسرتان هیچ ارتباطی ندارید؟ یعنی مثلا وقتی دور هم غذا می خورند، شما کنارشان نیستید؟
گفت: نه. من یا غذا را می خرم و به خانه می برم یا بیرون غذا می خورم.
پرسیدم: آیا هنوز سرمایه ای دارید که برای گذران امور مشکل مالی پیدا نکنید؟
گفت: پول فروش مغازه را در حساب سپرده گذاشته ام و از آن استفاده می کنم.
پرسیدم: همسرتان آن را توقیف نکرده؟
پاسخ داد: قصد دارد با همکاری دخترانم این کار را بکند. آیا این کار آنها دزدی نیست؟ همه اموال و زندگیم را از دستم درآورده اند.
پاسخ دکتر فرزانه اژدری :
در پاسخ آقای مسعودی گفتیم:
- واقعیت این است که اکثر مشکلاتی که در زندگی برای مان پیش می آید ، بنوعی خودمان در آن نقش داریم. شما یک عمر با این خانم زندگی کردید و بچه های تان را خودتان بزرگ کردید ولی هیچ کدام را نشناختید؟ چطور است که شما که کاسب و وارد به بازار کار و تجارت هستید، در زندگی تان خانوادگی تان هیچ تدبیرمالی نکردید؟
- این خیلی خوب است که در زندگی زناشویی اعتماد باشد و مال و اموال مرد به طور مشترک در اختیار همسرو بچه هایش باشد ولی نه بعد از شناختی که مرد در طی سال ها از شیوه غلط همسرتان پیدا کرده اید و صفت بداخلاقی ایشان را شناخته اید. با چنین شناختی شما به راحتی همه اموال را در اختیار ایشان قرار داده و یا به نام ایشان زده اید.
- در این جا شما اعتماد بی جا کرده اید و همه چیز را در اختیار ایشان قرار داه اید. خودتان به او اجازه استفاده از اموال را داده اید. در این صورت دیگر این ادعا که همسرتان دزدی و یا خیانت کرده، قابل قبول نیست. وقتی حساب مشترک بانکی درست کردید چرا اجازه برداشت را با امضای مشترک نکردید؟ چرا به بانک این اجازه را دادید که همسرتان با یک امضای خود بتواند پول برداشت کند ؟
- متاسفانه همسر شما با زرنگی و به تشویق فرزندان تان کار غلطی انجام داده اما چون خودتان اجازه و اختیار این کار را به او داده اید، نه اسم کار ایشان دزدی است نه کلاهبرداری و نه خیانت در امانت و نه هیچ عنوان مجرمانه دیگر. یا وقتی شما نصف مال غیرمنقول خود را به نام ایشان ثبت می کنید، ایشان طمع به همه اموال می کند.
- چرا ارتباط تان با فرزندان تان اینقدر کم است که آنها بدون مشورت و مذاکره با شما دست به چنین اقدام و سوء استفاده ای می زنند تا در این سن و سال به فکر جدایی و راحتی از دست شان بیفتید.
- در حال حاضر شما علیه همسرتان هیچ اقدامی نمی توانید انجام دهید. مگر اینکه از این به بعد جلوی ضرر را بگیرید و سرمایه فعلی خود را از دست ندهید.
/انتهای متن/