باز هم تنهایی

داستان سمانه و زندگی پرفراز و نشیبش داستان طلاق و ازدواج مجددیست با وجود داشتن بچه.

0

داستان سمانه نشان می دهد که  طلاق اگر چه راهی برای حل مشکل زندگی های پرتنش است، اما در عین حال خودش سرآغاز مشکلات تازه ای هم هست؛ مخصوصا در زندگی هایی که در آن بچه یا بچه هایی هم هستند.  

تنهایی یکی از مشکلات پس از طلاق است که ممکن است زن یا مرد مطلقه را به پیدا کردن راهی برای فرار از  آن وادارد از جمله یک ازدواج دیگر که معلوم نیست حتما بهتر از ازدواج اول باشد با بچه هایی که از یک زندگی دیگر وارد زندگی جدید می شوند.

اما روایت سمانه از زندگی خود و بچه هایش:

بعد از دو سال زندگی مشترک با محمود با وجود داشتن دو فرزند خردسال مجبور شدم به دلیل بد رفتاری و خیانتش از او جدا شوم.  زندگی مشترک را در حالی ترک می کردم که توانسته بودم با کمک به شوهرم و اعتماد به نفس دادن به او زندگی را از صفر شروع کنیم  و رشد خوبی داشته باشیم. وقتی که محمود زندگی را ترک کرد همه چیز داشت و دیگران به زندگی خوب و توانمندی او غبطه می خوردند. به هر حال همه چیز را به ناچار واگذار کردم و با دریافت بخشی از مهریه ام و گرفتن حضانت بچه ها تا هفت سالگی، زندگی جدیدی را شروع کردم. بعد از جدایی سعی کردم به زندگی خود و بچه ها سروسامانی بدهم . نفقه بچه ها که طی حکم دادگاه با پدر بود بسیار کمتر از آنچا لازم بود پرداخت می شد. ولی گذشت. بچه ها به هفت سالگی که رسیدند پدرشان درخواست بازگشت بچه ها را داد و خواست که خودش از آنها نگهداری کند. من ناچار موافقت کردم و بچه ها پیش پدرشان رفتند و من تنها شدم. این تنهایی باعث شد  که به فکر بیفتم که  در صورت بودن فردی مناسب ازدواج کنم  به این امید که شاید زمینه برای آوردن بچه ها پیش خودم هم فراهم  شود. در همین زمان محمود حاضر شد دوباره بچه ها را به من بسپارد. من هم به دنبال این بودم که اگر کسی برای ازدواج پیدا شد که حاضر شد مرا با بچه هایم بپذیرد، ازدواج کنم. بر این اساس بود که وقتی محسن برای ازدواج به من معرفی شد و شرایط مرا هم قبول کرد، من با ازدواج با او به عنوان راهی برای داشتن یک زندگی خوب و آرام موافقت کردم. محسن هم بنا به دلایلی همسرش را طلاق داده بود و دو فرزند داشت که سن شان از بچه های من  بیشتر و هر دو در آستانه ازدواج بودند. فکر می کردم که کمک می کنم که این دو ازدواج کنند و بعد  با آرامش در کنار محسن که مردی خوب و مهربان با اعتقاداتی محکم بنظر می آمد زندگی کنیم و اینطوری بچه هایم را  خودم بزرگ خواهم کرد.

بعد از ازدواج با محسن  با فاصله کمی با همکاری مادرانه و صمیمی من  دو فرزند او ازدواج کردند و دنبال سرنوشت خود رفتند و بچه های من ماندند که هر دو دانش آموز بودند و طبق توافقی که با پدر بچه ها کرده بودم، هزینه بچه ها همچنان تامین می شد، چه هزینه تحصیل وچه هزینه زندگی. به این ترتیب از نظر مالی هیچ فشاری روی محسن نمی آمد. اما بعد از گذشت سه سال مشکلات من کم کم شروع شد. من در زندگی آدم قانعی بودم و فقط می خواستم  یک زندگی بادوام داشته باشم  و همه تلاشم این بود که  در زندگی جدید دچار مشکل نشوم. ولی متاسفانه محسن  با هر حرف و سخنی مسیرش تغییر می کرد. یک روز خوب و صمیمی و گرم بود ولی به محض اینکه در معرض هر انتقاد و حرف و تحریکی از طرف فرزندان یا خانواده اش قرار می گرفت، زندگی را برای خود ش وما غیرقابل تحمل می کرد. این مسئله زمانی شدت پیدا کرد که بازنشسته شد و تا وقتی که کار مناسب دیگری پیدا کند و مشغول به کار شود در خانه بود. در طی این شش سال که با هم زندگی می کردیم با وجود مسافرت ها و معاشرت ها و روزهای خوب و خوشی که با هم داشتیم و اینکه می دانست همسرش اهل زندگی و خواستار یک زندگی صادقانه و صمیمی است، چند بارحرف طلاق را پیش کشید و با گوشه و کنایه به من فهماند که بالاخره روزی تو را طلاق می دهم. در این مدت محسن  هم به دو فرزندش کمک مالی می کرد و هم مخفیانه به همسر اولش  با وجود آنکه همسر و کار مناسب داشت. بعد از بازنشستگی و در خانه ماندن، شروع به بحث و جدل و بهانه گیری های مختلف کرد که زندگی آرام مان بکلی خراب شد. بعد هم بحث جدی طلاق را پیش کشید و با پرداخت بخش کوچکی از مهریه ام به من  و هم پولهایی که از من نزدش بود زمینه طلاق را  آماده کرد. صبوری و  حوصله من هم فایده نکرد و نهایتا پس از  راضی کردن و بهتر بگویم با به ستوه آوردن من، بالاخره  به دفتر الکترونیک قضایی مراجعه کردیم و درخواست طلاق توافقی دادیم و در نهایت من که با امید به یک زندگی گرم و صمیمی و دائمی با او پیوندی بسته بودم دوباره به یک زن مطلقه تبدیل شدم. در این مدت که دنبال طلاق بود، صحبت های دوستان و آشنایان هم بر تصمیمش اثر نکرد. تنها چیزی که درتصمیم محسن موثر واقع شد حرفهای نادرست و تهمت ها و غیبت هایی بود که در مورد من برای او مطرح شد. این در حالی بود که می دانستم او من و زندگی اش را  دوست دارد و در اصل خودش بهتر از هر کسی  می دانست که من برای او زنی  با وفا و خوش اخلاق و صمیمی بوده ام اما نهایتا محسن نتوانست خودش را از فشار حرف های بیهوده و نادرستی که در مورد من به او می گفتند، رها کند و بر همین اساس  زندگی خودش و من را برای بار دوم خراب کرد.

بعد از طلاق بچه های من مجددا از پیش من رفتند و این بار در کنار مادربزرگ پدری شان قرار گرفتند و باز من ماندم و تنهایی و یک آینده مبهم.

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری

سیمین خسته و اندوه زده ماجرای زندگی اش را تعریف کرد بی این که سوال خاصی داشته باشد . در واقع این حرفها درددلی بود که نهایتا ممکن بود ما بتوانیم برای آینده زندگی  اش راهی به او نشان دهیم .

اینجا جا دارد به زنان و مردانی که در وضعیت مشابه قرار دارند یادآور شویم که:

  • تصمیم برای طلاق با وجود داشتن فرزند باید حساب شده تر باشد. نهایتا این مرد و زن به عنوان پدر و مادر این بچه ها باید به مسئولیت خودشان در قبال بچه ها هم فکر کنند و ببینند با وجود این که به هر حال بچه نیاز به سرپناه و سرپرستی دارد، این سرپناه و سرپرست بهتر است کجا و چه کسی باشد؟ نامادری و ناپدری یا خود مادر و پدر؟ البته مادر و پدری که با تدبیر و دلسوزی بتوانند محیط مناسبی برای رشد و تربیت بچه ها فراهم کنند نه این که خانه ای متشنچ و روابطی پرتنش را  برای بچه ها رقم بزنند.
  • خانمهایی که با وجود نداشتن شرایط مناسب به دنبال گرفتن حضانت بچه ها بعد از طلاق هستند باید به این نکته توجه کنند که مصالح بچه مهم تر از احساسات مادر و یا حتی خواست پدر برای دادن بچه است. شاید مادر پس از طلاق بنا بر عواطف مادرانه دوست داشته باشد حضانت بچه ها را بعهده بگیرد و پدر هم بدش نیاید که برای این که دنبال یک زندگی بی دردسر برای خودش باشد و راحت ازدواج مجدد داشته باشد، بچه ها را به مادر بسپارد. ولی آیا مصالح بچه ها هم مطابقت با این عواطف مادر و خواست پدر دارد؟ این که پدر طبق قانون و شرع حضانت بچه را بر عهده داشته باشد و مادر با همان عواطف و احساس مسئولیت در قبال بچه ها، بر روند تربیت و مراقبت از بچه ها نظارت داشته باشد، بهتر است یا این که بچه  مکرر خانه و زندگی و سرپرستش عوض شود؟
  • ازدواج مجدد بعد از طلاق با وجود فرزند یا فرزندانی برای طرفین، وضعیت حساسی به وجود می آورد که باید همسران بسیار دقیق آن را مدیریت کنند. دخالت دیگران و یا تاثیر بحث ها و مشاجرات همسران با فرزندان طرف مقابل، شکایت های زوجه از بچه های زوج و یا اعتراض مرد از وجود فرزندان زن در خانه و زندگی و مزاحم بودن آنها و نیز و عدم وجود مکانی آرام و خلوت برای زوجین که تازه وارد زندگی مشترک شده اند، همه اینها محیط را برای آنها ناامن و آماده انفجار می کند. برای این گونه زوج ها داشتن سعه صدر و بالا بودن تحمل و مدیریت کردن این چنین محیط هایی شرط اول استحکام بخشی به زندگی مجدد است.
  • اگر یک طرف بدون بچه باشد مشکل کمتری پیش می آید و اگر دو طرف صاحب فرزند نباشند باز شانس ادامه زندگی بیشتر است.
  • در این نوع زندگی مشترک نفقه فرزندان زوجه به عهده پدرشان است که شامل هزینه های تحصیل و مسکن و غذا و پوشاک و… است و هزینه فرزندان مرد هم طبعا  به عهده وی است. بنابراین زوجه در این نوع زندگی مشترک، هرچند درآمد مرد کم باشد، باید تحمل هزینه های فرزندان و یا احتمالا پدر و مادر همسر خود را داشته باشد.
  • البته مانند زندگی اول مهریه و نفقه و اجرت المثل زوجه به عهده زوج است و بر او واجب است که این حقوق همسرش را بپردازد. بنابراین زوج نمی تواند به بهانه نفقه فرزندان و پدر و مادر، همسر خود را در مضیقه قرار دهد.
  • زوج نمی تواند و نباید به بهانه های مختلف زوجه را مجبور به بذل همه یا بخشی از مهریه نماید و اگر چنین کند با اکراه و اجبارقضیه بذل تحقق پیدا نمی کند.
  • زوجه صاحب همه مهریه است. در زمان عقد برای استحکام این نوع ازدواج ها زوج یا زوجه می توانند شرط و شروطی برای خود در نظر بگیرند برای پیشگیری از مشکلات آینده(مثل دادن وکالت طلاق به زوجه یا شرط انتخاب محل زندگی یا پذیرش یا عدم پذیرش فرزند یا فرزندان طرفین، قبول یا عدم قبول هزینه های فرزند یا فرزندان طرفین، شاغل بودن یا نبودن زوجه، تحصیل زوجه یا هر شرط معقول و مشروع دیگری).
  • از همه مهمتر احترام به یکدیگر، عدم اجازه ورود فیزیکی یا فکری یا کلامی دیگران به حریم خصوصی و خانوادگی زوجین است. مسائل حقوقی هرچقدر هم محکم و استوار در نظر  گرفته  شوند، اگر تعهدات اخلاقی و انسانی پشت آن نباشد،حتی  محکمترین قراردادها و عقدها ناپایدار و شکننده خواهند بود.
  • تذکر مهم دیگر اینکه بعد از طلاق از همسر اول، مخصوصا خانمها باید کمی به خودشان و یا احیاناً به فرزندانی که در حضانت خود دارند فرصت پذیرش حالت جدید را بدهند و بعد از مدتی که حالت استقرار و سکون برای شان به وجود آمد برای شروع زندگی مجدد تصمیم بگیرند و تا زمانی که کاملا آماده نشده اند با فرد دیگر ازدواج نکنند چون پذیرش تعهدات و تکالیف جدید آمادگی زیاد و معقول نیاز دارد. باید همه جوانب سنجیده شود تا پایه های زندگی بعدی محکم تر گذاشته شود.
  • یک اصل مهم در زندگی مجدد این است که هیچ یک از زوجین نباید از زندگی اول با همسرخود و تجربه های خوب ویا بد آن سخن گفته و در پی مقایسه این زندگی و شریک زندگی جدید با قبلی باشند.
  • این زوج ها اگر با مشکلی برخورد کردند پیش از تصمیم برای طلاق بهتر است با اقوام و نزدیکان یا مشاورخوب مشورت کنند و دنبال راه حل باشند.
  • یک نکته خیلی مهم دیگر این است که در هیچ شرایطی زوجین فرزندان را نباید وجه المصالحه در قهر و آشتی های خود قرار دهند. آنها انسان های معصومی هستند که اختیار زندگی شان به دست پدر ومادر شان است واین دو نباید اجازه دهند بچه ها پریشان و دلتنگ شوند.

/انتهای متن/

درج نظر