عهد زنبورک خان گذشته

ازدواج این روزها آدابی دارد که خیلی با قدیم فرق کرده. این را ماری سرتق به عنوان مشاور دخترک ملوس به او حالی کرد…

0

فریبا انیسی/

پاهایش را کیپ هم گذاشت کنار پایه میز و گفت: رودی گفت شما راهنمایی‌ام می‌کنید؟

  • در چه مورد؟

ماری سرتق پرسید. دخترک ملوس از اونهایی بود که می‌خواستی لپش را بکشی، سر به زیر گفت: تا حالا بابا اجازه نمی‌داد با خواستگارها حرف بزنم؛ یعنی خودش می نشست پیشم و سؤال می‌پرسید اما از وقتی عمه با هاش حرف زده اجازه داده،…

ماری سرتق با ناباوری گفت: چرا؟

  • چی چرا؟
  • چرا نمی‌گذاشت حرف بزنی؟ … مگر الان عهد زنبورک خانه که دختر تو خونه بنشینه دلاله بیاید با سبزی تو خونه، پارچه پهن کنه جلویش که: دیدم سبزی فروشی خلوته، تره‌اش تازه است خریدم و به این بهونه ببینند که دختر بلده کار خونه، بعد آشغال بریزند روی زمین ببینند دختر پا میشه تمیز کنه، موقع رفتن به بهانه خداحافظی موی دختر را بکشند که کلاه گیس نباشه،…

نیلا بلا گفت با حرص.

دختر سر به زیر گفت: مامانم بیست سال حامله نشد. آقام پنجاه سالش بود که بابا شد. من تک فرزندم. آخه دور از شهر بودیم به خاطر بیماری مامانم. برای درس خوندن معلم سرخونه داشتم بعد متفرقه امتحان می‌دادم. مامان که به رحمت خدا رفت برگشتیم شهر. بابا همه کاره منه. تا مدرسه می ریم و برمی گردیم…

ماری سرتق با چشم‌هایی که حالا چهار تا شده بود گفت: تو دوست هم داری؟

  • تو مدرسه با همه سلام علیک دارم.
  • بیرون چی؟
  • بابام میگه…

نیلا بلا گفت: رودی را از کجا می‌شناسی؟

  • همسایه بغلی خونه عمه است.

ماری سرتق دو باره پرسید: رودی روده دراز همونی که…

نیلا بلا گفت: ماری بس کن! این دختر فقط یک ساعت وقت داره!

رو کرد به دختر که حالا لپ‌هایش رنگ توت فرنگی شده بود و گفت: اولین سؤال مهم قبل از ازدواج، برنامه‌ریزی برای آینده است. هم تو هم پسر باید بدونید برنامه آینده‌تان، هم در زمینه کاری و هم در زمینه تحصیلی چیه؟
به این معنا که چه موقعی در خانه حضور دارید و چقدر می‌توانید مرخصی بگیرید و تعطیلات داشته باشید؟ دوست دارید چند تا بچه داشته باشید؟

دختر گفت: خوب بابا می گه تا دیپلم درس بخونی بسه، کار می‌خواهی چه کار؟ خرجت را که شوهرت میده. فقط کدبانو باش دستور بده و بچه بیاور. خودش به همه خواستگارها می گه دختر من باید مستخدم داشته باشه، دلش خیلی بچه می خواد. آخه من تک فرزندم!

نیلا بلا لبانش را جمع کرد و گفت: مسائل مالی مهمه؟ درآمد شوهر، میزان پس انداز ماهانه، چه قدر می تونید برای اجاره بدهید؟ مسئول خرید، میزان هزینه لباس و تمام مسائل اقتصادی … اگر کارش را از دست داد چه میکنه؟

  • بابام می گه اموال من به تو میرسه. خونه ما بزرگه، همین جا باشید.

نیلا بلا چشمانش را ریز کرد و ادامه داد: ازش بپرس موقع استرس چی کار میکنه؟ عصبانیت را چه طور کنترل می کنه؟ هنگام بحران خانوادگی به کی مراجعه می کنه؟ با رفتن پیش مشاور مشکل نداره؟

دختر دستانش را به هم تاباند و گفت: بابام میگه؛ تا بزرگ‌تر هست آدم پیش غریبه نمی‌ره، من که تو خونه باشم شوهرت جرات نداره بهت بگه بالا چشمت ابروئه!

نیلا بلا دست به سینه نشست و گفت: البته شرط مهم کفو ایمانی بودنه، بپرس اگر مجلس مختلط شد چه کار می کنه؟ اگر تو مجلس کار حروم انجام شد مثلاً مشروب یا… آوردند برخوردش چیه؟ این طور نباشه که بگه اگر بیرون بروم مجلس به هم می خوره اما تو معتقد باشی که در مجلس حرام نشستن حرومه یکی بره یکی بشینه یا…

  • بابا…

دختر دهان باز کرد تا حرف بزند، سوری سوسکه گفت: مامانم میگه دختر خالت بختش وا شد، با یه تک پسره طلافروش پولدار ازدواج کرده، خونه ۵۰۰ متر، ماشین خارجی، ویلا، رستوران، از سفرهای خارج بگیر تا … پولی که از پارو بالا میره، اگر وضعیت داماد شما را بفهمه می گه این بختش جر خورده، داماد سر خونه با خونه بزرگ، ویلایی، باغ، مستخدم سر خود، پرستار تحصیل کرده،…
ماری سرتق گفت: دختر جان به نظر من بهتره بابات به فکر ازدواج باشه نه تو؟ اون بیشتر از تو به فکر ازدواجه، تجربه‌اش هم بیشتره… ماشاءالله وارد هم هست. سرد و گرم روزگار را چشیده…

نیلا بلا دست به کمر زد و گفت: ماری! …

رو کرد به دختر که دیگر رنگ به صورت نداشت و گفت: دختر جون به بابات بگو تو هنوز خیلی راه داری تا ازدواج. اول باید خودت را پیدا کنی. خودت باشی بعد وارد زندگی دونفره بشی…

  • یعنی چی؟
  • یعنی هنوز بچه ای؟

ماری سرتق این را گفت و اشاره دادبه کافه چی و ادامه داد: هنوز از عهد زنبورک خان دور نشده‌ایم ها.

کافه چی گفت: نداریم.

  • چی؟
  • همین زنبور خامه!

/انتهای متن/

درج نظر