چقدر احساس کردم بیشترمون باهاش خاطره داریم ، یعنی یه جورایی دوست داشتم بگم جانا سخن از زبان ما میگویی بیشتر وقت دزدی من همین نصف شب هاست یعنی حدود ۱شب به بعد که دخترا رو خوابوندم …دوست دارم تو آرامش خونه یکی دوساعت رو برای خودم باشم و متاسفانه بیشترش رو پای گوشیم!برای مادری که شغل و درآمد و فعالیت بالای اجتماعی و فرهنگیش رو به خاطر گل دختراش گذاشته کنار شاید خیلی سخت باشه که فقط دو ساعت نصفه شب برای خودش باشه !ولی از اون تصمیم های مهمیه که توزندگی گرفتم و با تمام سختی هاش حالم باهاش خوبه..فکر کن یه خبرنگار تحلیلی تو حوزه فرهنگ،به ویژه زن و خانواده باشی یعنی وسط کولاک اخبار و …یهو کنده بشی و شب تا صبح به دنیای ساعت خواب و شیر و تعویض پوشک منتقل بشی.همیشه اخبار و اطلاعات دست اول رو داشته باشی و همه تو رو مرجع قرار بدن حالا حتی از کوچکترین مناسبات اجتماعی و فرهنگی دور مونده باشی! حق بدید که اوایل کنار اومدن باهاش کار راحتی نبود ولی من تصمیم خودمو گرفته بودم آره مادری رو انتخاب کرده بودم . سعی کردم بعد از چند وقت با لینک هایی که داشتم دور کاری های محدودی رو با توجه به زمانی که داشتم قبول کنم تا خیلی هم از اون پز زن اجتماعی خودم هم دور نشم…ولی واقعا مقاومت کردم و برنگشتم سمت کار ثابت!راستی اصلا الان که دارم بیشتر فکر میکنم همین حالا که دارم می نویسم هم یه جورایی وقت دزدی مادرانه است…! انگار تو ناخودآگاه ذهنم دوست داشتم توانمندی های سابق رو هم محک بزنم هم تقویت کنم.اره چون الانم که دارم مینویسم نصفه شبه…دخترا رو خوابوندم … دوست دارم یکی دوساعت برای خودم باشم …
نویسنده: ریحانه زاغری