لشکر پادشاهان و ملکه ها حاصل تربیت والدین امروزی
در بحث چرایی ازدواج نکردن جوانان نمی توان از نقش پررنگ پدر و مادرها غافل شد که در فرآیند اجتماعی کردن فرزندان، ضرروت و اهمیت تشکیل خانواده و مسئولیت های خانوادگی را برای آنها روشن نکرده اند، فرزندان خود را بهترین و بی نظیرمی دانند، قید وشرط های سخت برای همسرفرزندشان قائلند و نهایتا ازدواج را با تشریفات سنگین همراه کرده اند.
این روزها بحث ازدواج جوانان یا بعبارت بهتر ازدواج نکردن جوانان از مهم ترین مسائل جامعه ی ماست.
در نگاهی اولیه به این معضل، که خودش موجب معضلات و آسیب هایی دیگر شده، از جمله بحران کاهش جمعیت در جامعه ی ایران، به چند عامل مهم می رسیم.
اولین عامل، نقش خیلی از پدر و مادرها در موضوع ازدواج جوان هاست؛ نقشی که باعث می شود بتوان در این قضیه تا حد زیادی انگشت اتهام را بسوی پدر و مادرها گرفت.
چرا؟
به این دلایل مختصر و فهرست گونه:
بر حسب چیزی که در اصطلاح عامه به آن “بزرگ کردن” و “تربیت” می گوییم و در زبان جامعه شناسان “اجتماعی شدن” نامیده می شود، بچه ها بخش اعظم آنچه را برای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی باید بیاموزند، در محیط خانواده می آموزند، آن هم در عمل و نه با حرف وکتاب و کلاس و … . در گذشته که خانواده ها خودشان هم همسرداری و هم بچه داری را بلد بودند، بی این که خبری از خیل کتاب ها و مشاوره های روان شناسی و تربیتی علمی و نیمه علمی و غیرعلمی باشد ، آموزش های لازم برای فهم و قبول مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی بخوبی به بچه ها داده می شد، طوری که با رسیدن شان به سن بلوغ جسمی و عقلی و اقتصادی و … (که خیلی هم دیر اتفاق نمی افتاد)، براحتی به آمادگی برای ازدواج می رسیدند و با کمک خانواده اقدام می کردند و نتیجه هم می گرفتند. یعنی خانواده تشکیل می شد، غالبا هم با کارکردهای درست خودش.
حالا در روزگار ما با این همه روان شناس و مشاور و راهنمایی و … خیلی از جوان ها نه آمادگی ازدواج را احساس و اظهار می کنند و نه طبعا اقدامی در این باره دارند. چرا؟ برای این که آن فرآیند بزرگ شدن و اجتماعی شدن اتفاق نیفتاده است. در نتیجه شاهدیم که بعضی از دختران و پسران، نه درک و فهم درستی از نقش و ضرورت و اهمیت تشکیل خانواده دارند و نه آمادگی برای این امر و طبعا اقدامی هم نمی کنند. در واقع بنظر می رسد اصولا نیاز به داشتن زوج و تشکیل خانواده در آنها شکل نگرفته است. همه ی اینها به همان تربیت و اجتماعی شدن جوان ها برمی گردد. چرا که بنظرشان خانه ی پدری بهترین جاست، خدمات مادی و غیرمادی بدون هیچ مسئولیتی، انتظار و توقعی، زحمت و وظیفه ای و … . در این صورت طبیعی است که با یک دودوتا چهارتای معمولی به این نتیجه می رسند که ازدواج کاری نامعقول و پردردسر و نزد پدر و مادر ماندن و یا نهایتا خانه ی مجردی اختیار کردن بهتر است. در این فرآیند غلط و این نتیجه ی بدی که جوانها بدان رسیده اند، آیا پدر و مادرها مقصرنیستند؟
در قدیم تمثیلی بود معروف که : به کس کسانش ندهم، به همه ی کسانش ندهم، به راه دورش ندهم، … حکایت امروز خیلی از پدر و مادرها عینا همین تمثیل است. پدر ومادری که فکر می کند بخاطر زحمت های زیادی که برای فرزندش کشیده، پول فراوانی که هزینه ی تحصیل و … بچه اش کرده، دقت ها و مراقبت ها و … که بخرج داده، حالا دسته گلی دارد بی نظیر که به این راحتی و سهولت نمی شود دست کسی سپرد و این را مستقیم و یا غیرمستقیم دائما به فرزند و اطرافیان و کسانی که احیانا باید متقاضی ازدواج با این گل دختر یا گل پسر باشند، القا می کند، قطعا مانع بزرگی است بر سر ازدواج فرزندش، حتی اگر ظاهرا وانمود کند که خیلی به ازدواج او علاقمند است و اهمیت می دهد.
پدر ومادری که برای فرد مناسب و ذی صلاح همسری فرزندش شروط و قیودی می گذارد که داستان شاهزاده با اسب سفید را به یادها می آورد، معلوم است که نه واقع بین است و نه آینده نگر. نگاه این پدر و مادرها به مصالح فرزندشان گاهی آنقدر بلندپروازانه در عین حال سطحی و ظاهربینانه است که یا ازدواج محقق نمی شود و یا اگر هم بشود، اتفاقا بر اثر غلط بودن نگاه و بینش نسبت به تعریف صلاحیت و صحت فرد مورد نظر، برعکس با کسانی طرف می شوند که در واقع هیچ هنر و لیاقتی برای زندگی مشترک سالم و بادوام ندارند و در بساط شان چیزی نیست جز اموری که فقط بدرد پرکردن چشم ظاهربین ها و پز دادن و … می خورد و لاغیر. جالب اینجاست که در این موارد گاه خود جوانها در مقایسه با والدین، واقع بینی و ژرف نگری بیشتری از خودشان نشان می دهند و چه بسیار اختلاف نظرهایی که در این باب با پدر ومادرها پدید می آید و منجر به منتفی شدن اصل ازدواج می شود.
مراسم و آداب و تشریفات ازدواج خود یکی از موانع ازدواج است که غالبا به اصرار پدر و مادرها میزان و چگونگی اش تعریف و تعیین می شود و در اینجا هم چه بسا خود جوانها خوشفکرتر و واقع نگرتر از پدر ومادر ها ظاهر می شوند که البته معلوم نیست در نهایت کمکی به محقق شدن ازدواج نماید. افزایش نسبی ازدواج در این روزهای کرونایی شاهدیست بر این مدعا.
با این اوصاف حق نداریم در باب یکی از عوامل موثر برازدواج نکردن جوان ها یا تشکیل خانواده انگشت اتهام را بسوی پدر و مادرهایی بگیریم که به این شکل ها راه ازدواج را برای جوانها بسته یا سخت و ناهموار کرده اند؟
البته اگر بخواهیم در باب تحکیم خانواده و نقش پدرها و مادرها حرف بزنیم، آنجا هم سخن بسیار است.