شهرزاد یا شیرین مساله این است
سریال شهرزاد با کارگردانی فیلمساز خوش سابقه ای چون حسن فتحی و بازیگری چهره هایی توانمند چونعلی نصیریان و شهاب حسینی در شبکه نمایش خانگی به پایان رسید اما پایانی ضعیف که بر ضعف های بیشمار این مجموعه افزود.
فصل سوم سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی در حالی به پایان رسید که مخاطبان این سریال همچنان به دنبال ردی از آثار قوی تاریخی عاشقانه ای چون مدار صفر درجه در این مجموعه بودند و البته پایان بندی بد سریال شهرزاد نشان داد که بیشتر از این نگردند که نیست.
سریال شهرزاد که در سال های اخیر در شبکه نمایش خانگی عرضه شد به لطف نام درخشان حسن فتحی در کارگردانی آثار تلویزیونی وزینی چون ” مدار صفر درجه” مورد اقبال مخاطب قرار گرفت.
این مجموعه که در سه فصل با فواصل زمانی نسبتا قابل توجه تولید و ارائه شد بجز کارگردان خوش سابقه از وجود بازیگران محبوب و چیره دستی چون علی نصیریان و شهاب حسینی و رویا نونهالی هم بهره برد که بر موفقیت آن در میان مخاطبان بی شک موثر بود.
فصول ناهمگن
نام های برجسته در تیم کارگردانی و بازیگری و حتی موسیقی فیلم اگر از سویی اقبال مخاطب را برای سریال شهرزاد به همراه آورد اما از سوی دیگر توقع تماشاگر را هماز سریال بالا می برد.
شاید بتوان گفت در فصل اول سریال که اقبال مخاطب وتوقع او در سریال تا حد زیادی برابر بود اما در فصل دوم که با خروج شخصیت محوری مهم سریال یعنی بزرگ آقا و در عوض ورود شخصیت های اصلی جدید به فیلم مثل” بلقیس دیوانسالار” مواجه می شویم جاذبه های داستانی فیلم تا حد قابل توجهی کممی شود و شاید به همین دلیل است که کارگردان از جاذبه های بصری خاص مثل جاذبه های گردشگری کمک می گیرد تا مخاطب را نگه دارد و راضی کند.
در فصل سوم که از این جاذبه های بصری همخبری نیست جذابیت سریال در چشم بیننده بشدت کاهش می یابد.
زمان گمشده
با توجه به اینکه سریال شهرزاد سعی دارد ظرف زمانی خاصی را برای داستان فیلم انتخاب کند طببعتا انتظار مخاطب ایناست که عناصر مختلف در این مجموعه رنگ و بوی زمان خودش را داشته باشد. در حالی که در سریال شهرزاد بشکل غریبی شاهد اختلاط و آمیختگی عناصری از زمان ها و فرهنگ های مختلف در برهه خاصی از زمان در فیلم هستیم. نه تنها اشیا و وسایل بلکه مهمتر از آن روابط ومناسبات اجتماعی و جایگاه ومنزلت آدمها بشدت با واقعیت تاربخی در مغایرت است. مشخصا زنان و حرفها ونظرات و رفتارها و خواسته ها و رویه ها آنها هیچ تناسبی با امور متعارف و معمول زمان خود ندارد . گویی مثلا شخص خانم شهرزاد را از موقعیت زمانی امروز برداریم و به نیم قرن پیش ببریم! آیا این تصاویر از کوچه و خیابان و … ۵۰ سال پیش تهران در ذهن مخاطب همخوانی با شخصیت و حرفها و رفتارهای کاملا امروزی قهرمان فیلم دارد؟
کلیشه مثلث عشقی
در حالی که اولین و پررنگترین تصویر سازی های مجموعه شهرزاد اختصاص به بازنمایی ساختار و روابط قدرت در جامعه ایران نیم قرن پیش دارد بنظر می رسد در این باب هم کارگردان دچار اغراق ها و کپی برداری هایی شده است که پیوند فیلم را با واقعیت تاریخی بیش از پیش سست می کند . در واقع بیننده در سیمای بزرگآقا بنوعی پدرخوانده را می ببند با همان جایگاه که فیلم پدرخوانده برای قهرمان فیلم ترسیم می کند و نفس چنین کپی برداری اشتباه است در فیلمیکه خود را به تاریخ و وافعیت تاریخی وفادار نشان می دهد.
در اینمسیر اشتباه های مهم دیگری هم طبعا پیش می آید همچون وجود مثلث عشقی که یکسر آن ارباب قدرت هستند و سر دیگر آن ادمهای عادی و البته فرهیخته جامعه .
زن های خیلی خوب زن های خیلی بد
در مجموعه شهرزاد بنظر می رسد کارگردان برای زنان جایگاهی مهم ونقش هایی محوری در نظر گرفته است تا جایی که نام سریال وقهرمان اصلی آن مربوط به یک زن است. البته باید گفت که جایگاه زنان در سریال شهرزاد جایگاهی واقعی ومتعادل نیست.
حسن فتحی در اینمجموعه زنانی را نشان می دهد که در نقطه اوج خشونت و بیرحمی و بی اخلاقی قرار گرفته اند که گاه خیلی هم قدرتمندند مثل شیرین دیوانسالار و گاهی در پایگاهی بسیار نازل به لحاظ اجتماعی واقع شده اند مثل اکرم .
زنان خیلی خوب هم در سریال می توان سراغ گرفت مثل خود شهرزاد. که این دومی در عین اینکه قرار است چهره ای اخلاقی ومنطقی و بسیار مثبت از زنانرا به نمایش بگذارد اما در نهایت رفتارهای غیرمنطقی هم دارد که فهم و درکش برای مخاطب سخت است مثل دلسوزیهای وقت و بیوقت برای قباد با اینکه می داند که در مواردی تا چه حد فاسد و مجرم است! البته این شاید برگردد به تسامحوتساهلی کهکلا کارگردان در همه امور به انقائل است.
بجز این دو دسته خیلی بد و خیلی خوب بقیه زنهادر فیلمغالبا نقش هایی منفعل و حاشیه ای دارند.
پایان تلخ تلخ
یکی از نقطه ضعف های مجموعه شهرزاد را باید پایان تلخ تلخ آن دانست.
در حالی که بخش مهمی از ماجراهای فیلم پیرامون رقابت عشقی بر سر زن قهرمان اصلی فیلم رقم می خورد در انتها شاهد مرگ یکی از رقبای سرسخت وتبعید دیگری وتنهایی شهرزاد هستیم.یعنی زن خوب ومنطقی و فرهیخته فیلم فرجامی تلخ و اندوهبار دارد و لیاقت ها و قابلیت هایی که در طول فیلم به او نسبت داده شده هیچکدام کمکی به نجات زندگی اش از چنگال بیرحم مشکلات و توطئه ها نمی کند. در عوض اما پایه های قدرت دیوانسالارها با همه فساد و جنایت و جرمی که مرتکب شده اند همچنان استوار و پابرجا می ماند و این میراث قدرت به کسی می رسد که خون اصیل دیوانسالارها در رگ او جاریست یعنی شیرین دیوانسالار و نه هیچ کس دیگر.
پایان فیلم در واقع بر این کلاممعروف نیچه فیلسوف آلمانی صحه می گذارد که:
حق باکسی است که قدرت غلبه بر سایرین را دارد!
یعنی حق با شیرین دیوانسالار است که پول و قدرت دارد.
سهم شهرزاد از آنهمه رنج و مرارت و زحمت این است که رئیس جدید دیوانسالار او را به بزم پیروزی خو دعوتکند و افتخار شهرزادهمین بس که همراهی بوده برای او در رسیدن دوباره به تخت قدرت !
/انتهای متن/