آزادی حجاب داریم، آزادی بی حجابی نه
آزادی حجاب در ایران یعنی تنوع حد و فرم و کیفیت پوشش زنان و دختران و زنان ایرانی که خیلی هم امر روشن و نمایانی است. با این حال مفهوم حجاب اجباری از کجا آمده است؟ مربوط به زن ایرانی و از داخل مرزهاست یا بساط شعبده ای است از بیرون مرزهای ایران؟ چرا متولیان امور زنان کشور نسبت به این مفهوم که در اصل جنگ با قانون حجاب است، نه موضعی مشخص دارند و نه رویه عملی روشن؟
بحث حجاب اجباری و مبارزه با آن مدتهاست در جامعه ما براه افتاده است، خیلی هم داغ و پردامنه، طوری که آدم فکر می کند در حال حاضر در امور معیشتی و اجتماعی و فرهنگی جامعه هیچ کار و مساله دیگری نیست و هیچ نقصان دیگری نمانده الا همین حجاب اجباری که باید فی الفور هم حلش کرد و خیال همه را راحت نمود!
اولین سوال این است که این بحث حجاب اجباری یعنی چه و از کجا آمده است؟ چه کسی صدای اعتراض به حجاب اجباری را بلند کرده است؟
آیا از درون این جامعه و از حلقوم زن ایرانی این صدای اعتراض برخاسته است ؟
مگر زن ایرانی در اصل بی حجاب بوده است که در مورد او بشود از حجاب اجباری حرف زد؟
روزی که رضا خان زنان با حجاب ایرانی را به زور بخشنامه و شهربانی و پاسبان خواست بی حجاب کند، چه کسی با این بی حجابی اجباری مخالفت کرد جز توده مردم و زنان ایرانی و علمای دینی؟ آن روز علی القاعده جماعت روشنفکر اگر راست می گفت که آزاد اندیش و ازادیخواه است، باید صدایش به اعتراض بلند می شد که نشد و بلکه تایید کرد رضا خان و بی حجابی اجباری را که به زنان ایرانی تحمیل شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در جامعه ای که بخش مهمی از دختران و زنانش با حجاب بودند، قانون حجاب تصویب و توسط زنان ایرانی پذیرفته شد. البته میزان رعایت این قانون و کیفیت و حد حجاب در میان گروه های مختلف دختران و زنان در این سالها و مخصوصا در سال های اخیر، یکسان نبوده است.
هر شهروند بینا و عاقل ایرانی تصدیق می کند که امروز حد و حدود و کیفیت حجاب در جامعه ما با آن روزی که در دولت میرحسین موسوی بخشنامه حجاب برای ادارات دولتی و فضاهای عمومی کشور صادر شد از زمین تا آسمان فرق کرده است؛ مانتو و شلوار گشاد با مقنعه (فقط در چهار رنگ سیاه، قهوه ای، سرمه ای و طوسی) کجا و این چیزی که امروزه در سطح کوچه و خیابان و حتی ادارات دولتی به عنوان حد حجاب می بینیم، کجا؟
همه این مشاهدات هم حاکی از این است که زنان ایرانی در فرم و حد و کیفیت حجاب آزاد بوده اند و هستند. یعنی ما در جامعمه مان آزادی حجاب داریم و نه آزادی بی حجابی .
تئوریزه کردن بی حجابی به عنوان یک مطالبه و ایجاد مفهوم حجاب اجباری بعنوان یک محمل برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی کاری بود جدای از این تنوع و تکثر در میزان رعایت حجاب که نه به زن ایرانی مربوط می شد و نه به درون جامعه ایران.
واقعیت این است که اصل و منبع ایجاد مفهوم حجاب اجباری و اعتراض به آن ، از آن سوی مرزهای ایران بوده است و از طرف زنانی که شاید روزی ایرانی بوده اند اما امروز نه خودشان و نه هیچکس آنها را ایرانی نمی داند؛ کسانی که از وقتی راهی ینگه دنیا شده اند، عملا و رسما به ملیت و ملت خود پشت کرده اند و مامور مواجب بگیر کشور ایالات متحده امریکا یعنی دشمن آشکار ملت ایران شده اند. در جهت انجام ماموریت خود هم از هیچ کاری هر چند سخیف فروگذار نمی کنند؛ سخنرانی هایی که بیشتر به استنداپ کمدی شبیه است و نمایش های خیابانی همراه با رقاصی و مطربی و … . از جمله این حرکت ها هم راه اندازی کمپین هایی در حد و سطح همان نمایش های مبتذل خیابانی و سخنرانی های کُمیک برای دعوت از دختران و زنان ایرانی به نافرمانی مدنی در موضوع حجاب است .
پس سرنخ ماجرای اعتراض به حجاب اجباری در بیرون از ایران و در دست کسانی است که نه ایرانی اند و نه دل شان فی الواقع برای زنان ایرانی و حق و حقوق شان می سوزد. اصل این اعتراض نه مبنای اجتماعی دارد و نه مبنای فرهنگی؛ دقیقا مبنای سیاسی دارد آن هم از نوع ستیز توام با حیله و فریب. نقطه اوج این فریب هم در اینجاست که حجاب در جامعه ایران را که هم مبنای دینی دارد و هم مبنای قانونی، یک حرکت سیاسی محض و یک اهرم حکومتی وانمود می کنند؛ در حالی که حقیقت امر این است که امروز مبارزه با حجاب است که به یک حربه سیاسی در دست دشمنان این ملت تبدیل شده است.
البته ردپای این سیاسی بازی و فریبکاری امروز برای خیلی از مردم اهل خرد آشکار است. برای همین است که نیت و عمل این منادیان اعتراض به حجاب اجباری مدتهاست در اظهار نظرهایی از سوی خود زنان ایرانی مشهود است؛ زنانی که هر چند نه خیلی مذهبی اند و نه خیلی انقلابی اما عاقلند و فرهیخته و در جستجوی مسیر معتدل و صحیح زندگی و رشد زنان در کشور و جامعه خویش هستند.
اینان نیک می دانند که مدنیت و عقل بشری حکم می کند که هر جامعه ای برای تحقق نظم اجتماعی که لازمه دوام جامعه است، الزامات و هنجارهایی داشته باشد. نمی توان اسم این هنجارها و الزامات را در جامعه ایران اسلامی “اجبار” گذاشت و با آن جنگید اما در جوامع غربی این هنجارها و الزامات، هر چند غیرمنطقی و حتی ضدبشری، نامش “قانون” باشد و رعایتش نشانه تمدن و ترقی!
نهایتا در قضیه مبارزه با حجاب اجباری باید به این سوالات پاسخ روشن داده شود:
– در جامعه ایرانی کنونی، ما “الزام به حجاب” داریم بر مبنای دین مان و قانون کشورمان، با حفظ تنوع در مدل و رنگ و فرم و … آیا این که قانون اجازه زیرپا نگذاشتن این حداقل را نمی دهد، یعنی ” حجاب اجباری” ؟
– اگر قرار باشد اختیار حد حجاب بیش از این باشد، حد این اختیار چقدراست؟ آیا قرار است این واگذاری اختیار منحصر به موضوع حجاب باشد یا به امور دیگر هم تسری می یابد؟
– اصولا می شود اختیار حدوحدود و هنجار و قانون در یک جامعه را به افراد آن جامعه واگذار کرد؟ جامعه ای با این همه هرج و مرج و آنارشی، به جنگل بیشتر شبیه نیست تا جامعه بشری؟
– سوال آخر که خیلی مهم است با مخاطب مشخص این است که : عزیزان ما که امروز در هیات حاکمه هستند و مشخصا متولیان امور زنان، نظرشان در مورد این شعبده بازی حجاب اجباری چیست؟ مگر نه این که یکی ازمهم ترین کارکردهای نهاد حکومت در هر جامعه ای صیانت از قانون و نظم است، در این صورت نفی حجاب به عنوان یک قانون در کشور را چگونه می توان با هیات حاکمه بودن جمع کرد؟
برای پاسخ به این سوال ها سایت به دخت بزودی مناظره ای خواهد داشت با حضور صاحب نظران و از پیشنهادهای کاربران عزیز هم برای افراد و محورهای این مناظره استقبال می کند.
/انتهای متن/