“دختری در قطار” رکورد فروش هری پاتر را شکست!
رمان “دختری در قطار” نوشته پائولا هاوکینز، با ترجمه محبوبه موسوی یکی از کتاب های جنایی مهیج است که مورد استقبال بسیار زیاد مخاطبین قرار گرفته است. این رمان که در سالهای اخیر در زمره پرفروش ترین کتابهای بازارهای جهانی در حوزه ادبیات بود، با موضوع خاصش توانست رکورد فروش را در کتاب های جنایی جابجا کند.
رمان “دختری در قطار” یکی از پرفروش ترین رمان سال ۲۰۱۵ است که تنها چند ماه پس از انتشار، رکورد فروش افسانه ای «هری پاتر» را شکست. رمان جنایی تحسین شده پائولا هاوکینز موفق شد تا در مدت سه ماه به فروش سه میلیون نسخه ای در دو سوی اقیانوس اطلس دست یابد به نقل از گاردین، این رمان جنایی موفق شده تا در سراسر دنیا از فروش نسخه جلد سخت «کد داوینچی» هم فراتر برود. منتقدان این کتاب را تعلیق آمیزترین کتابی که تاکنون خواندهاید توصیف کردهاند و می گویند پایان بندی آن باورنکردنی است.
داستان کتاب
داستان کتاب دختری در قطار در ظاهر ساده به نظر می رسد ولی در واقع به عمق زندگی یک زن و درد هایش می رود. دختری در قطار با روایتی مدرن، سراغ موضوعی کلاسیک می رود تا این بار، وحشت و خون را از میان درد و رنج های زنانه بیرون بکشد.
روایت این داستان به طرز ماهرانه ای بین سه زن قسمت می شود که زندگی آنها به نحو غمانگیزی به هم مرتبط می شود.ریچل، مگان و آنا.
ریچل اولین و مهم ترین شخصیتی است که در داستان با آن روبرو می شویم، او در قطار و در مسیر بازگشت از لندن به خانه در داستان ظاهر می شود. این مسیر هر روز او است و قطار از جایی می گذرد که زمانی ریچل و همسرش تام با خوشبختی آنجا زندگی می کردند، حالا او طاقت نگاه کردن به خانه شماره ۲۳ را ندارد چون تام آن را با همسر جدیدش آنا شریک است. ریچل از همه جا بریده و به الکل روی آورده است، با اینکه اعتیاد به الکل موقعیتهای بدی برای او رقم می زند؛ قادر به ترک آن نیست.
ریچل که زنی دائمالخمر است برای خودش ارزشی قائل نیست؛ از نظر او زنان فقط از دو وجه قابل توجهاند: وضعیت ظاهری و نقش مادری شان.
پس با این حساب، او که ظاهری معمولی دارد و نازاست، نمیتواند مورد توجه مردی واقع شود؛ موهبتی که احتمالاً از نظر او، زنهای دیگر قصه ـ آنا و مگان ـ از آن بهره مندند. ریچل بیش از آنکه در واقعیت زندگی کند، در خیال و بین آدمهای خیالییی که فقط خودش آنها را میبیند سیر می کند؛ آنقدر که درگیر حوادث بین شان می شود؛ حوادثی که هیچ وقت رخ ندادهاند. اما چه اتفاقی میافتد که زندگیِ زنهای این داستان، در هم تنیده میشود؟ پائولا هاوکینز برای بیان این داستان کار مهمی کرده؛ او دقیق و موشکافانه به اطرافش وآدمها ـ آدمهای معمولی ـ چشم دوخته. داستان او روایتی مدرن و چند صدایی از ماجرای سه زن است، که هر کس از زاویه ی دید خودش آن را برای مان تعریف می کند.
در مورد نویسنده
پائولا هاوکینز نویسندهٔ بریتانیایی است، اما در کشور زیمبابوه و در شهر هراره(یا همان حراره پایتخت زیمبابوه) بدنیا آمده و در آنجا بزرگ شده است. پدرش استاد اقتصاد و روزنامه نگار مالی بود.
پائولا در سال در سن هفده سالگی به لندن رفت، بعدها در دانشگاه آکسفورد لندن فلسفه، سیاست و اقتصاد خواند. او بعد از فارغ التحصیلی به عنوان روزنامه نگار و گزارشگر مالی در نشریه تایمز و در تعدادی از موسسات انتشاراتی کار کرده و کتابی از توصیههای مالی برای زنان به نام «الههٔ پول» نوشت.
هاوکینز تقریباً در سال ۲۰۰۹ شروع به نوشتن داستان کمدی رمانتیک به نام ” سیلور” کرد، و چهار رمان دیگر هم نوشت. او موفقیت تجاری زیادی کسب نکرد تا زمانی که تصمیم گرفت یک داستان عمیق تر و جدی تر بنویسد.
کتاب دختری در قطار هاوکینز به عنوان اولین کار جدی و جنایی او توانست عنوان پرفروش ترین کتاب سال ۲۰۱۵، را از آن خود کند و همچنین به خاطر اینکه در این کتاب سه گانه موضوعات روز مهم زنان با موضوعاتی مانند خشونت خانگی، و استعمال الکل و مواد مخدر مطرح بود، توانست توجهات زیادی را به خود جلب کند.
هاوکینز برای نوشتن این رمان شش ماه تمام وقت گذاشت. او در آن زمان از نظر مالی در مضیقه بود و برای کامل کردن کتابش مجبور شد از پدرش پول قرض کند که البته ارزشش را داشت. هاوکینز در حال حاضر بعد از موفقیت کتابش در محل مورد علاقه اش در جنوب لندن زندگی می کند.
دنیای دختری در قطار
در پشت جلد رمان “دختری در قطار” در مورد این کتاب میخوانیم:
“در جهان داستانهای تریلر، چندان چیز قابل عرضه ای وجود نداشت تا سرو کله ی هاوکینز با دختری در قطار پیدا شد که نه تنها توانست به فروشی عالی دست یابد بلکه از مرز پرفروش ترینهایی چون هری پاتر نیز گذشت و همچنان در صدر داستانهای مهیج باقی ماند.”
در دنیای این کتاب ماجرای همیشگی عشق و شکست این بار با همراهی افکاری سرگردان و در میان صدای نخراشیدهی آهن بر آهن ریل و قطار، به داستانی خونین و مهیج منجر شده است.
دختری در قطار با روایتی مدرن سراغ موضوعی کلاسیک چون خیانت می رود تا این بار، با نگاهی تازه موضوعی جنایی را بررسی کند.
برخی داستان دختری در قطاررا جلد دوم رمان بسیار مشهور دختر گمشده میدانند اما واقعیت این است که این داستان حکایتی واقعی از زندگی است.
سه زنی که در این داستان حضور دارند، به شدت قابل درک و هم ذات پنداری هستند. آن ها همه جا در کوچه و خیابان می توانند کنار ما باشند. خیلی از منتقدین کتاب به همین شخصیت پردازی های دختری در قطار که به شدت باورپذیر است، اشاره می کنند و آن را جزو نقاط قوت کتاب می دانند. به گفته یکی از همین منتقدین شاید زنی که روی صندلی مترو کنارمان نشسته و خیره به گوشی یا روزنامه اش شده، شخصیت اصلی همین داستان باشد.
پائولا هاوکینز برای بیان این داستان کار مهمی کرده است؛ او دقیق و موشکافانه به اطرافش و نیز کردار مردم ـ انسانهای معمولی ـ چشم دوخته. و داستانی را خلق کرده که روایتی مدرن و چند صدایی از ماجرای سه زن است که هر کس با زاویه دید خود و نگاهش به زندگی آن را تعریف می کند.
نظر مترجم کتاب
مترجم کتاب «دختری در قطار» محبوبه موسوی در توصیف بیشتر شخصیتهای این رمان گفت: “ریچل در واقع یک قربانی است، قربانی و شاهدی بی صدا که کسی او را به چیزی نمی گیرد. مگان یا همان زن گمشده، هنرمندی است با مشکلات و آسیب های به جا مانده از سرکوب های روانی دوران کودکی و آنا زن سوم که به نظر فردی کسل کننده و روزمره می آید همان کسی است که به ظاهر علت بدبختیهای «ریچل» (زن اصلی) است.”
موسوی در ادامه صحبت هایش در مورد شخصیت های کتاب توضیح داد:
«آنا» با همسر سابق «ریچل» ازدواج کرده و به ازدواج و زندگی خودش می بالد اما طولی نمی کشد که متوجه می شود او هم ذره ذره همان سیر سقوطی را طی می کند که پیش از او «ریچل» در آن غرق شده بود.
روایت، تنها زمانی کامل می شود که دیدگاه هر سه زن با هم در یک جا جمع شود. برخلاف داستانهای مهیج گذشته، مردان در این داستان هیچ گونه شخصیت محوری ندارند. مردها در این رمان با این که نقش اصلی در پیشبرد ماجراهای داستان دارند اما حوادث داستان از زبان آنها روایت نشده و از این نظر در سایه میمانند. شاید رمان «دختری در قطار» روایت زنانه ای از ماجرایی پلیسی باشد.
قسمتی از کتاب
“چرا این قدر این خونه کوچیک شده؟ چرا آین قدر زندگی آم خسته کننده شده؟ این همون چیزی بود که من می خواستم؟ یادم نمیآید. فقط چیزی که می دونم این هست که چند ماه پیش بهتر شده بودم. اما الان دوباره نمی تونم فکر کنم. نمی توانم بخوابم. نمی توانم نقاشی بکشم. انگیزه فرار روز به روز در من قوی تر می شه. شب وقتی دراز می کشم می شنوم یکی در گوشم دایم می گه: برو، برو.”
” می تونم کوهی از بغض رو تو گلوم حس کنم اما بغضم رو می خورم، این چیزیه که اون می خواد. استاد این کاره، این که به من احساسی بده که انگار همه چیز تقصیر منه، به من حس بی ارزش بودن بده اما نباید اجازه بدم که موفق بشه، نه نباید این بار هم اون پیروز بشه.”
” اولش نه ، گرچه اولش مثل یه خاطره حس می شد، اما خیال می کردم خواب دیدم. من نشستم اینجا، رو مبل، تقریبا فلج از شوکی که بهم وارد شده، به خودم می گم این نباید اولین باری باشه که من چیزی رو فراموش می کنم که در واقعیت جور دیگه ای اتفاق افتاده، ولی مطمئن هستم که این بار همش یا قسمتی از این خاطره عینا تو واقعیت هم اتفاق افتاده .”
/انتهای متن/