مالیخولیا، روایتی مالیخولیایی از زنان متوهم
فیلم “مالیخولیا” با یک سوژه تکراری خیانت و … و با روایت غیر منطقی که از زندگی خانوادگی شخصیت های اصلی اش دارد، بجای این که انسان های مالیخولیایی را به تصویر بکشد، مخاطب خود را پس از تماشای فیلم دچار مالیخولیا می کند، طوری که نهایتا نمی فهمد که آیا واقعا خیانتی صورت گرفته یا نه .
“مالیخولیا” درامی اجتماعی است که با دستمایه قرار دادن روایتی غیر خطی و آشفته می خواهد دو گانگی هویت و حالت مالیخولیایی شخصیت های فیلم را به تصویر بکشد.
“مالیخولیا” فیلمی به کارگردانی و تهیهکنندگی مرتضی آتش زمزم و نویسندگی مجید شاکرین و حسین مرتضائیان آبکنار می باشد که پس از دو سال در خردادماه 96 اکران شد و بتازگی نیز وارد شبکه نمایش خانگی شده است؛فیلمی که به سبب نوع خاص روایت، حضور بازیگران شناخته شده و لوکیشن های چشم نوازش تجربه جدیدی در کارنامه فیلمسازش محسوب میشود. این فیلم که ملودرامی اجتماعی با نگاه روانشناسانه است، در بخش مسابقه بین الملل بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم «وارنا» بلغارستان به عنوان فیلم منتخب انجمن فیلمسازان بلغارستان انتخاب شد.
خلاصه داستان:
مینا ( لیلا اوتادی) بعد از چند سال درمان نازایی سرانجام دو قلو باردار می شود. مینا که در شرایط روحی حساسی است، به ارتباط شوهرش- حسام – ( محمدرضا هدایتی) با کارمند شرکتش شیرین( لاله اسکندری) شک می کند.
زنی مالیخولیایی
مالیخولیا، درباره آدمهایی است که دچار دوگانگی هویتی شدهاند و دقیقا لب مرز واقعیت و توهّم قرار دارند. قصه این داستان در جایی بین رئال و سوررئال روایت می شود. شخصیت های داستان دو زن و دو مرد هستند.
شیرین مرموز ترین زن داستان است و گویی نام فیلم برگرفته از حالات روحی اوست. روی پوستر این فیلم نیز نوشته شده است:« این زن بنیاد خانواده ای را به هم می ریزد.»
در نیمه اول داستان شیرین زنی است که از همسر خود بخاطر اعتیاد و عدم تعادل روانی طلاق گرفته است و حالا همسرش بعد از چند سال به سراغ او می آید و با اذیت و آزار روحی او درصدد گرفتن حضانت دخترش متین است.
شیرین که خانم مهندسی زبردست و هنرمند در مرمت آثار تاریخی می باشد، کارش با برگشت شوهرش تحت الشعاع قرار می گیرد. مخاطب با دیدن این صحنه ها فکر می کند بازهم با داستان آزار و اذیت زنان مطلقه از سوی شوهر سابق و بحث حضانت مواجه است اما ناگهان در وسط داستان، ورق برمی گردد و مخاطب در می یابد شیرین بیماری روحی و غرق در توهم است، او اصلاً فرزندی ندارد و شوهرش نیز مردی موجه است که به دلیل مشکلات روحی، او را طلاق داده و هنوز نیز به او که خانه ای در قبرستان دارد، سر می زند. شیرین در ابتدا برای جلب حمایت پیمان مشکلاتش را با او در میان می گذارد و حتی سعی می کند سو تفاهم ایجاد شده برای مینا را برطرف کند اما در روایت دیگری در داستان او به حسام علاقمند است و تمام خانه اش را برای تولد 40 سالگی او شمع آرایی می کند. در روایتی شیرین می تواند زنی باشد که از حسرت داشتن بچه دچار توهم شده است. یادمان بیاید سکانسی را که در مطب دکتر به مینا می گوید که اگر همانند او بچه اش را سقط کند، هیچ وقت خودش را نمی بخشد.
مینا – همسر حسام- مهندسی موفق و صاحب شرکت مهندسی است. او که بعد از مدت ها انتظار و به گفته خودش به هر قیمتی حالا باردار شده آن هم در شرایطی که به همسرش شک کرده و می پندارد حسام به او خیانت می کند. مینا از فشار روحی تصمیم می گیرد حتی جنین زنده خود را سقط نماید چراکه زندگی خود را از دست رفته می بیند.
سه روایت از واکنش مرد داستان
شیرین و مینا در یک سوی ماجرا قرار دارند و حسام در سوی دیگر. مردی که همسرش را حتی بدون بچه نیز دوست دارد اما از روی حس ترحم و دلسوزی می خواهد به مینا کمک کند. او وارد بازی شیرین می شود و چنان او را رنج کشیده می بیند که حاضر نیست قبول کند شیرین تعادل روحی و روانی ندارد. مخاطب حسام را مقصر می داند، مقصر در ایجاد شک برای همسرش و تنها گذاشتن مینا در شرایط حساس بارداری، حسام مرتب به مینا دروغ می گوید و تماس های مشکوکی با شیرین دارد و حتی نام او را در موبایلش مامان جون ذخیره کرده است، اما سکانس پایانی فیلم حسام را مرد خانواده و پایبند به زندگی مشترک نشان می دهد، در اینجا مخاطب به این نتیجه می رسد که مینا متوهم است و حسام واقعاً مینا را دوست دارد و خیانتکار نیست.
در حقیقت در مالیخولیا سکانس پایانی فیلم یعنی جایی که حسام روی مبل خوابیده و شیرین با او تماس می گیرد، سه بار با سه نوع روایت به تصویر کشیده می شود؛ یک بار در سکانس ابتدایی فیلم که حسام به تلفن شیرین پاسخ داده و به یاری او می شتابد و وقتی شیرین شوهر سابقش را می کشد با او در دفن جنازه همکاری می کند، بار دوم در میانه فیلم که وقتی حسام به خانه شیرین می رسد می بیند شیرین برای او تولد 40 سالگی گرفته و بار سوم در سکانس پایانی که حسام به تلفن شیرین توجهی نمی کند.
در حقیقت فیلمساز در داستان ساختار شکنانه با به تصویر کشیدن سه روایت متفاوت از یک سکانس قضاوت را به عهده بیننده می گذارد که کدام روایت را بپذیرد.
کلام آخر
“مالیخولیا” روایتی غیر منطقی دارد و با این روش می خواسته مالیخولیای افراد را به تصویر بکشد. مخاطب پس از تماشای فیلم خود دچار مالیخولیا می شود و نمی فهمد کدام روایت واقعیت دارد و باید آن را باور کند و کدام زاییده توهم شخصیت هاست. فیلمنامه به دلیل عدم انسجام و منطق روایی نتوانسته تعلیق درستی برای مخاطب ایجاد کند و به قصه ای سراسر ابهام و گنگ تبدیل شده است.
/انتهای متن/