جامه دران حکایتی کلیشه ای ازمظلومیت زنان
“جامه دران “فیلمی به کارگردانی حمیدرضا قطبی، با روایت زندگی سه زن مختلف در سه برهه گوناگون است که در جشنواره فیلم فجر سی و سوم، دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه اقتباسی را گرفت و نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نگاه نو شدو به بهانه ورود این فیلم به شبکه نمایش خانگی نگاهی داریم به ؟
جامه دران با روایت زندگی سه زن مختلف می خواهد بگوید که زنان از هر طبقه و در هر برهه تاریخی ابزاری در دست مردان برای رسیدن به خواسته های شان هستند،یکی به دلیل نازایی، یکی به خاطر بی توجهی و جدایی اجباری از فرزندش و دیگری به دلیل دوری از برادرش.
“جامه دران “فیلمی به کارگردانی حمیدرضا قطبی و تهیه کنندگی جمال ساداتیان می باشد. فیلمنامه این فیلم را که اقتباسی از کتابی به همین نام نوشته ناهید طباطبایی است، حمیدرضا قطبی و ناهید طباطبایی مشترکاً نوشتهاند . این فیلم دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه اقتباسی را دریافت کرد و در بخشهای بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نگاه نو جشنواره فیلم فجر سی و سوم، نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد. فیلمی که در اواخر سال 93 اکران شد و این اواخر سی دی اش وارد شبکه نمایش خانگی شد.
اپیزود اول: زن سرگشته
فیلم سه اپیزود دارد که هر کدام به نام زنی نامگذاری شده و در سه بازه تاریخی می گذرد و قصه به هم پیوسته این زنان و دردمندی آنان را روایت می کند؛ شیرین(مهتاب کرامتی)،مه لقا(پگاه آهنگرانی- بیتا فرهی) و گوهر(باران کوثری- مریم بوبانی)
اپیزود اول، داستان شیرین است. در ابتدای فیلم شیرین در حدیث نفسی درونی برای مخاطب از اینکه همیشه فکر میکرده تحت نظر است، پرده برمیدارد:« احساس می کنم یکی مراقب من است.» شیرین زنی سردرگم و مشوش است، مدام با خود حرف می زند و از اطرافیانش دوری می کند؛ چراکه هماهنگی و سازگاری با آنها نمی بیند، کسانی که حتی در مراسم ختم هم به فکر پز دادن و چشم و همچشمی هستند. رابطه او با مادر و دخترش نیز سرد است. در واقع جامه دران روایت حالت سرگشتگی شیرین است و مخاطب در طول داستان به علت واقعی بیگانگی شیرین از خودش و اطرافیانش پی می برد.
سکانس پایانی فیلم بازگشت شیرین به خانواده مادری اش است. به واقع شیرین که متولد شده از یک مادر در طبقه فقیر بود و به خواست پدر وارد زندگی مرفه و اربابی شد و در یک فضای مرفه تربیت شد، دوباره به اصل خود باز می گردد. این بازگشت پس از مرگ پدر اتفاق می افتد؛ پدری که گرچه تمام امکانات رفاهی و مالی را برای او فراهم کرد اما با دورکردن او از مادر واقعی اش به او ظلم بزرگی نمود.
اپیزود دوم: زن نازا
اپیزود دوم داستان مه لقاست. مه لقا دختری شاد و سرخوش از خانواده ای مرفه و ارباب زاده است که مانند بچه ها از تاب بازی لذت می برد و فریاد شادی اش تمام باغ را پر می کند.مه لقا عاشق همسرش محمود است. پچ پچ اطرافیان درباره بچه دار نشدن مه لقا گویی او را به یکباره از خوابی خوش بیدار می کند. او به تدریج می فهمد محمود(مصطفی زمانی) برای فرار از سربازی دختر باغبان را عقد کرده و از او پسری دارد.مه لقا با پی بردن به گذشته محمود و نازایی خود دچار بحران روحی می شود. محمود که عاشق مه لقاست دختری به نام سهیلا را به خانه می آورد تا دختر مه لقا شود. مه لقا مادری را با سهیلا تجربه می کند و از همان ابتدا با تغییر نام او به شیرین او را از آن خود می داند. یادمان بیاید وقتی شیرین را به خانه می آورند و او در حوض می افتد، مه لقا سراسیمه او را نجات می دهد و با سوزاندن لباس های قبلی او و پوشاندن لباس های جدید به محمود می گوید:
« شیرین دختر خودمه، خودم از آب گرفتمش!»
گرچه مه لقا به نظر خوشبخت ترین زن داستان است اما او نیز به خواست محمود سال ها از حقیقت بی خبر می ماند و دختری را بزرگ می کند که نمی داند فرزند واقعی شوهرش است.
اپیزود سوم: زنی قربانی فقر
اپیزود سوم داستان گوهر است که تلخ ترین قسمت فیلم می باشد. گوهر دختری رعیت زاده است که بدون هیچ گونه انتخاب و اختیاری تنها برای معاف شدن پسر ارباب از سربازی به عقد محمود در می آید. در واقع گوهر ابزاری در دستان قدرتمند جامعه مرد سالار و فئودالی است.گوهر از محمود صاحب پسری به نام حسین می شود و تنها دلخوشی زندگی اش در نبود شوهر این پسر است. گوهر با وجود سن کم و دهاتی بودن می داند که جلوی شوهر باید آراسته بود. یادمان بیاید تا ماشین محمود را از دور می بیند بدو بدو بقچه اش را برمی دارد و به حمام می رود تا پاکیزه شود. زندگی گوهر زمانی تلخ تر می شود که به خواسته محمود فرزند دیگرش سهیلا را از او دور کرده و نزد مه لقا می برند. یادمان بیاید فریادها و ضجه های گوهر را هنگام جدایی از سهیلا.
گوهر زنی است که به دلیل رعیت بودن و فقر، نقش ماشین فرزند زا برای مرد را دارد و محکوم شده سالها به دور از همسر و دخترش زندگی کند؛ زنی که فقر و تنگدستی او را ابزار دست مردان مرفه و ارباب زاده نمود. گوهر همدمی ندارد جز مادرش که او هم تسلیم شرایط جنسیتی و طبقاتی جامعه است. مادر گوهر به سبک و سیاق زنان هم طبقهاش مدام دخترش را به سازگاری دعوت میکند مانند اینکه: “اینهمه زن هوو دارند تو هم یکی مثل همه!” و “زن برای این به دنیا آمده تا عذاب بکشه” و یا برای دلداری دادن به گوهر در فراق فرزندش می گوید:« بچه مال باباشه ما چی کاره ایم ؟»
گوهر حتی با آشکار شدن نیمی از حقیقت و زمانی که شیرین برادرش حسین را پیدا می کند، باز هم محکوم به سکوت است و نمی تواند به شیرین بگوید مادر واقعی اش است و خودش را خاله حسین جا می زند تا مبادا مه لقا ناراحت شود.
“جامهدران ” در یک نگاه
جامه دران فیلمی زن محور است که تمام داستانش حول آسیب هایی است که زنان با آن مواجه شدهاند. نکته جالب توجه این که در هر سه اپیزود، باوجود تفاوتهای چشمگیر در سبک زندگی و طرز فکر و مناسبات افراد، زنان به نوعی قربانی خودخواهی مردان هستند، از جداکردن شیرین از مادرش گرفته تا پنهان کردن حقیقت از مه لقا و بدتر از همه دوری 40 ساله گوهر از دخترش؛ظلم هایی که همه توسط یک مرد یعنی محمود اتفاق افتاده است.
گفتنی است ریتم کند فیلم، بازی های نچسب بازیگران ، داستان کلیشه ای و تکراری و نقص های فیلمنامه در قیاس با داستان کتاب باعث شده که در مجموع جامه دران اثری ضعیف و خسته کننده باشد.
/انتهای متن/