من، کودک ، مترو و نگاه یک سانتی مانتال

راست نیست که تمدن در این شهر حکم قالبی میان تهی را دارد و مردمان این شهر از میان بایدهای یک زندگی مدرن و متمدنانه بیشتر به لباس و لاک و آرایش و کت و شلوارش رسیده اند؟

0

گرمای تابستان و هیاهوی عصرگاهی آن روز بعدازظهر ِیکی از روزهای مرداد، بهانه هایی بودند که من و دخترک کوچکم به خنکا و سرعت مترو پناه ببریم.

 مثل همیشه مترو شلوغ و پر همهمه بود، بعضی نشسته بودند و چرتی می زدند تاکمی از خستگی کار روزانه شان کم شود، برخی غرق در عالم موسیقایی خود بودند و برخی دیگر مشغول گپ و گفت و خنده و معاشرت با دوستان، همکاران و یا شاید همکلاسی های شان.

 شلوغی و همهمه مترو دخترک کوچکم را آزار می داد، خانم دیگری در همان وسط های مترو مثل من سعی می کرد تا در میان همهمه و شلوغی مترو دخترکش را آرام کند، صدای گریه دخترک بلند شد. خیلی ها همچنان نشسته بودند و چرت می زدند، موسیقی گوش می کردند و یا مشغول گپ و گفت دوستانه شان بودند، قطار هر لحظه شلوغ تر و شلوغ تر می شد، صدای گریه چند بچه در گوشه و کنار قطار شنیده می شد، دخترک من بیشتر  ساکت و بهت زده بود و من هر چند وقت یک بار سعی می کردم که با دستانم حائلی درست کنم که پناهگاه دخترم شود.

 خانم پیری که شاهد تلاش من برای نگهبانی از دخترک بود رو به خانم های خوش خنده مترو کرد و گفت: مادر! یکی تان بلند شه این خانم بنشیند.

 یکی از همان خانم ها که در لابه‌لای گپ و گفت دوستانه شان داشت آرایشش را هم تجدید می کرد، آینه اش را بست و رو به پیر زن کرد و گفت: وا ! خوب ما هم خسته ایم، می خواستن بچه نیارن! حالا که آوردن خوب با مترو رفت و آمد نکنن. این همه تاکسی، آژانس، ماشین!

 پیر زن که از برخورد دختر جوان کمی متعجب شده بود، رو به من کرد و سری تکان داد و گفت: مادر من ایستگاه بعدی پیاده میشم، اون موقع شما بیا جای من بشین؛ تا ایستگاه بعدی هم بگذار دختر خوشگلت روی پای من بشینه.

داستانی که تعریف کردم شاید برای من یکی دو بار  اتفاق افتاده باشد اما این داستان مرا یاد حرف قشنگ دوستم انداخت بعد از برگشتن از سفر فرنگ که :

تمدن در این شهر حکم قالبی میان تهی را دارد. انگار فقط گردی از تمدن بر رویش پاشیده اند و درون و فرهنگ و آداب آن هنوز که هنوز است با دنیای متمدن فاصله های بسیار دارد. مردمان این شهر از میان بایدهای یک زندگی مدرن و متمدن بیشتر به لباس و لاک و آرایش و کت و شلوارش رسیده اند، خلاصه دستیابی به تمدن در بسیاری از مردمان این شهر در گوشی هوشمند و رنگ لباس و … است.

در حالی که آداب شهروندی و زندگی متمدنانه هزار و یک باید و نباید دارد که ما اکثرشان را  رعایت نمی کنیم؛  مراعات حال سالمندان، زنان باردار وکودکان از جمله بایدهایی است که برای ما همچنان در حد نباید باقی مانده است، مثل یک قالب میان تهی.

/انتهای متن/

درج نظر