زندگی مشترک بدون رابطه زناشویی!
گاهی مشکلات آنقدر به آدم فشار می آورد که دیگر آدم یه اصطلاح می بُرد و بجای پیدا کردن راه حل، ترجیح می دهد تسلیم شود و شکست را قبول کند. زندگی مشترک شهریار و ناهید را باید مصداق این نوع مشکلات دانست.
شهریار پسری است که تقریبا در سن بالا یعنی حدود 38 سالگی ازدواج کرده است. شاید به دلیل سرگرم بودن به کار و تحصیل و دور بودن از خانواده نتوانسته زودتر ازدواج کند. این امری طبیعی در زندگی جوانانی است که دور از خانواده و در شهری دیگر تحصیل و کار می کنند؛ کسی نمی تواند فکری برای ازدواج آنها بکند و آنها بعد از مدتی نه به شهر خود باز می گردند و نه ازدواج موفق و به هنگامی دارند.
خود شهریار درباره زندگی اش می گوید:
با ناهید در محل کار آشنا شدم؛ا دختری بسیار زیبا، جذاب، مهربان و گرم بود و مورد توجه همه همکاران زن و مرد در شرکت. خانواده با فرهنگی داشت که همه خود تحصیل کرده و به قول معروف دکتر و مهندس بودند. خانواده آنها چهار دختر داشتند و خانواده ما چهارپسر. این یعنی شاید هردو خانواده برای پذیرش عروس و داماد دچار کاستی هایی باشند از نظر تجربه روبرو شدن با عروس و داماد. ولی مادر من عاشق عروس هایش بود،؛ چه ناهید همسر من و چه همسران برادرانم.
در شرکت بعد از مدتی آشنایی به یکدیگر علاقه مند شدیم و با رفت و آمد خانواده و گفتگوها و قرار و مدارهای عرفی و رسمی، ازدواج کردیم.
البته ناهید قبل از ازدواج با من، به مدت دو سال با شوهر اولش زندگی دیگری را تجربه کرده بود ولی به دلیل باکره بودن شناسنامه اش سفید بود و این مسئله را سربسته به من گفته بود. من هم پذیرفتم و مشکلی نداشتم.
ازدواج ما بعد از دو ماه آشنایی به عقد و بعد از آن هم حدود بعد از سه ماه به زندگی مشترک زیر یک سقف منجر شد. این سرعت در انجام عقد وازدواج بیشتر از طرف پدر و مادر ناهید بود که می خواستند هرچه زودتر دخترشان سر زندگی برود و من هم که در تهران کسی را نداشتم، مشتاق بودم که زودتر به خانه ام بروم.
اختلاف سن ناهید و من کمتر از پنج سال بود. بالاخره زندگی مشترک من و ناهید آغاز شد. قبل از شروع زندگی مشترک غیر از بعضی رفتارهای وسواس گونه و استرس هایی درمورد بعضی مسائل جزئی از ناهید اشکال خاصی حس نکرده بودم و فکر می کردم چون تازه زندگی را با هم شروع کرده ایم، هنوز به هم عادت نکرده ایم و بعد که به مشترکات بیشتری برسیم، این مسائل کوچک حل می شود. ولی در عمل اینطور نبود. از همان شروع زندگی هرروز مسائل و مشکلات بیشتر و شدیدتر شد و من مدام چیزهای غیرقابل انتظاری از ناهید می دیدم.
ناهید هم همیشه از رفتار من ایراد می گرفت. دائم مواظب وسایل خانه و جهیزیه اش بود که نکند خراب شود و بشکند و یا یک لباسی لک بیفتد. این وسواس فقط در بعضی مسائل که برایش مهم بود، خیلی خودش را نشا ن می داد. وگرنه در مورد خانه و زندگی همیشه خانه به هم ریخته و کثیف بود و غذا نداشتیم و آشپزخانه درهم و برهم بود. از راه که می رسیدم، باید کارم را برای نظافت خانه شروع می کردم.
چون ناهید را خیلی دوست داشتم، هیچکدام اینها برایم مهم نبود.
البته مشکلات مهم دیگری هم بود. از همه مهمتر دروغ هایی بود که به من نسبت می داد و پیش پدر و مادرش با قسم و آیه آنها را ثابت می کرد و آنها هم از او می پذیرفتند. همه چیز را برای خود انبار می کرد. از لباس گرفته تا کلی چیزهای بزرگ و کوچک. مرتب می خرید و استفاده نمی کرد. رفتار بسیار عجیبی داشت.
همه اینها قابل تحمل بود، اگر رابطه زناشویی ما درست می شد. بعد از یک سال و نیم از ازدواج مان هنوز به دلیل همین وسواس های عجیب و غریب و رفتارهای غیرعادی ناهید هنوز اجازه ورود به روابط زناشویی را به من نداده است. کلا از این مسئله وحشت دارد. من این مسئله را به مادر و خواهرانش که پزشک هستند، گفتم. آنها من را مقصر دانستند و بعد از مراجعه به پزشکی که از دوستان خودشان بود و معاینات بسیار گفتند و تایید کردند که من هیچ مشکلی ندارم. ضمن این که همه آنها روی این مسئله هم تاکید کردند که اگر این حالت از طرف ناهید ادامه داشته باشد، به همسرش صدمات جبران ناپذیری وارد می شود.
بعد از این مسائل متوجه شدم که ازدواج اولش هم به همین دلیل شکست خورده و الا خودش از زندگی اولش همیشه با حسرت زیاد یاد می کند که این مرا خیلی آزار می دهد.
بعد از مشخص شدن این مشکل، همه راه هایی که برای درمان و رفع این مشکل و وسواس و استرس وجود داشت، امتحان کردم ولی ناهید مخالف همه این راهها بود. خودش و خانواده اش هم هیچ اقدامی برای حل این مشکل نکردند. خانواده من که متوجه شدند که مشکل ما چیست اول من را به دکترهای متخصص زیادی ارجاع دادند. همه آنها هم حرف پزشکان قبلی را تکرار کردند و گفتند باید ناهید پیش روان شناس بالینی برود و درمان شود. ولی او نمی پذیرد و قدمی برنمی دارد و و در مقابل اصرار من هم با جروبحث و کتک کاری مرا از خانه بیرون کرده و قفل در را هم عوض کرده است. من که به هیچکس نگفته ام زندگیم چگونه می گذرد، هیچ جایی را هم در تهران نداشتم که بروم، به شهرستان نزد پدر و مادرم رفتم. منتها برای کارم و هم پیگیری قانونی مشکلم مجبورم به تهران بیایم.
واقعیت این است که من زندگی ام را و ناهید را خیلی دوست دارم. اصلا دلم نمی خواهد که از او جدا شوم؛ مخصوصا که می دانم که اگر ازدواج دومش هم منجر به طلاق شود، در آینده بسیار اذیت می شود. ولی نه او و نه خانواده اش هیچ کمکی به حل مشکل نکرده و نمی کنند.
الان من از بس فکر و خیال و فشار روانی دارم ، نزدیک است دیوانه شوم. الان بخاطر همین مشکلات در روابط زناشویی سردردهای شدیدی می گیرم و بینایی ام ضعیف شده و خیلی مشکلات دیگر پیدا کرده ام.
پدر و مادرم هم نگران هستند. نمی دانم واقعا کدام راه برای من و هم ناهید بهتر است. الان علیرغم علاقه ام به ناهید برای سلامتی خودم هم نگرانم.
بنظر شما من باید چه کنم؟
پاسخ دکتر فرزانه اژدری:
چیزی که مسلم است و باید از ناحیه خانواده ناهید پیگیری شود، درمان و پیگیری دقیق احوال دخترشان است. باید با مراجعه به روانشناس بالینی، به ریشه یابی و درمان قطعی مسائل و مشکلات وی رسیدگی شود.
اما توصیه های ما به شما:
- چون تلاش شما برای رفع مشکلات زندگی مشترک و درمان بیماری همسرتان بی نتیجه بوده، شما حق دارید که با اقدامات قانونی این مشکل را حل کنید. شاید در جریان همین پیگیری های قانونی، همسرتان و خانواده اش تاملی بکنند و راه چاره و درمان را پیدا کنند و بپذیرند که بخاطر آینده دخترشان تا دیر نشده کاری انجام دهند.
- می توانید با ارائه دلائل و مستنداتی که دارید، یعنی جواب معاینات پزشکی و اثبات سلامت خود، درخواست معاینات پزشکی و روانپزشکی همسرتان را از طریق پزشکی قانونی بدهید. همین که ایشان هنوز بعد از یک سال و نیم زندگی زناشویی باکره است، دلیل مستندی برای شما در اثبات ادعای تان است.
- می توانید دادخواست صدور حکم عدم امکان سازش و طلاق همسرتان را تقدیم دادگاه نمایید. چون دلیل قانع کننده هم برای خودتان و هم برای دادگاه دارید.
- همچنین می توانید به دلیل عدم توانایی در مسائل زناشویی و نیاز به داشتن رابطه ی سالم جنسی، قبل از طلاق دادن، درخواست ازدواج مجدد به دادگاه بدهید.
- به دلیل باکره بودن زوجه، نصف میزان مهریه به او تعلق می گیرد. درصورت عدم توانایی در پرداخت یک جا، می توانید با قسط بندی مهریه را پرداخت نمایید.
/انتهای متن/