ایرانیانِ ایران نابلد
این روزها نظام آموزشی ما خواسته یا ناخواسته با حداقلی کردن آموزشهایی که ملیت ، تفکر و سبک زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد جوانان و نوجوان ما را نسبت به بایدهای زندگی اجتماعی و فرهنگی و ملیشان بیاهمیت و سهلانگار بار آورده است.
همیشه وقتی توی صفحات تقویم چند روزی پشت سر هم قرمز میشوند و در اصطلاح تعطیلات میشود ، سوت آغاز شروع گشتوگذار و مسافرت زده میشود و همه، زود صندوقعقبهای ماشین شان را پر میکنند و ره سپار سفر میشوند .
دریکی از همین تعطیلات پشت سرهمی، ما هم گفتیم دلی به دریا بزنیم و راهی سفر شویم و از قضا در این سفر جمعی از دوستان مان نیز ما را همراهی می کردند تا تجربه یک سفر دستهجمعی خوب را برای خودمان بسازیم.
ازجمله کسانی که در این سفر همراه ما بودند یک کودک 10ساله، دو نوجوان 13 تا 15 ساله و یک جوان بیستساله بود ، برنامه ما در سفر این بود که هر شب آخر شب دورهم جمع میشدیم و برنامهریزی میکردیم که کدامیک از شهرها و مناطق دیدنی منطقهای را که به آن سفرکرده بودیم ببینیم و همین دورهم بودنها کافی بود تا بفهمیم که نسل جدید این روزهای جامعه ما چه قدر نسبت به شناخت جغرافیا و تاریخ کشور خودشان سهلانگار و ناآگاه و بیعلاقهاند .
یادم هست پدربزرگ آقای همسر در همان سالهای پایانی عمرش به ما میگفت : بچهها تاریخ و جغرافیای کشور خودتان را بدانید، مردمی که تاریخ و جغرافیای کشورشان را ندانند، نمیتوانند مدافع خوب و باغیرتی نسبت به کشور ، خاک و وطن خود باشند .
برای من مسئله خیلی ناراحتکننده بود با خودم فکر کردم که ای کاش مادران و پدران مربیان و معلمان مان در این زمینه تلاش بیشتر بکنند. اما بعد سفر که مطالعهای کردم و نگاهی به کتابهای تاریخ و جغرافیایی کهاین روزها به دانش آموزان تدریس میشود انداختم، وقتی سری به کتابفروشیها زدم تا ببینم در بازار کتاب ما برای تقویت ایرانشناسی فرزندان مان چه کتابها و محتوایی وجود دارد تازه فهمیدم کهای مشکل ریشه در جای دیگری هم دارد.
این روزها نظام آموزشی ما هرچند برای تدریس حساب و فیزیک و جبر و هندسه … آموزشهای حداکثری دارد و چیزهایی را یاد میدهد و میآزماید که شاید بخش کمی از آن حتی در رشتههای مرتبط دانشگاهیشان هم به کار بیاید اما برای آموزش تاریخ ، جغرافیا ، معارف اسلامی و آموزههای زندگی به حداقلترین زمان و محتوای ممکن بسنده کرده است .
این روزها نظام آموزشی ما خواسته یا ناخواسته با حداقلی کردن آموزشهایی که ملیت ، تفکر و سبک زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد جوانان و نوجوان ما را نسبت به بایدهای زندگی اجتماعی و فرهنگیشان بیاهمیت و سهلانگار بار آورده است.
این روزها نظام آموزشی با حداقلی کردن آموزشهایی که برای زندگی کردن لازم است به والدین و مربیان و معلمان ما نیز آموخته است که اینها در کمترین جایگاه اهمیت وجود دارند .
نمیدانم که برنامه ریزانی که محتوا و چگونگی آموزش ما را تنظیم و هدفمند میکنند، این زنگ خطر بلند را شنیدهاند که نسل امروز به ایرانیانی ایران نابلد تبدیلشدهاند .
آیا این مهم را درک کردهاند که نسلی که درباره میهن ، وطن ، تاریخ و هویت خود درست ، کافی و بهاندازه نیاموخته باشد نمیتواند فردا و فرداها مدافع و محافظ و نماینده خوبی برای سرزمین خود باشد .
اگر میخواهید فکری به حال آینده کنید اگر میدانید و قبول دارید که جلوی ضرر را از هرکجا که بگیرید منفعت است ، فکری به حال نسل جدیدمان کنید چرا کهاین نسل چه بخواهیم که بپذیریم و چه نخواهیم شناخت ملیت ، تاریخ ، هویت و جغرافیا وطنش در حاشیه قرارگرفته است .
سال تحصیلی جدید که چند ماه دیگر آغاز میشود ، میتواند یک شعار بلند و همگانی داشته باشد ، سال تحصیلی جدید میتواند شعارش میهن شناسی و جنبش فرهنگی برای شناخت ایران باشد .
/انتهای متن/