آی موتورسوران …

این روزها در میان همه مشکلاتی که یک شهر پرهیاهو می‌تواند داشته باشد، مسئله موتورسواری و موتورسواران هم در نوع خودش قوز بالا قوزی است؛ قوز بالا قوزی که فقط با اصلاح رفتار موتورسواران اصلاح می‌شود و بهبود می‌یابد.

0

زندگی کردن در شهرهای شلوغ، این روزها دردسرهای خاص خودش را دارد، ترافیک، آلودگی صوتی، آلودگی هوا و هزاران هزار مشکل و مسئله و معضل دیگر که زاییده مدرن شدن شهرهای ما است؛ اما در میان هزار و یک مشکلی که زندگی کردن در شهرهای بزرگ دارد، گره بعضی کارها به دست مسئولین باز می‌شود و برنامه‌های کلان بلندمدت می‌خواهد، هستند و بسیارند مشکلاتی که حل و از بین بردن آن‌ها نیازمند سیاست گزاری های کلان و تأمین اعتبار و برنامه‌ریزی است اما در مقابل این مشکلات، زندگی شهری امروزی دردسرهایی دارد که زاییده رفتار ما آدم‌ها و افراد جامعه است، مشکلاتی که مسببان اصلی آن‌ها خود ما شهروندان شهرهای مدرن هستیم و حل و از بین رفتن آن‌ها نیز همت جمعی و اصلاح رفتار ما را می‌طلبد.

شاید با خودتان بگویید کدام‌یک از رفتارها را می‌گویم. کافی است چشمانتان را ببندید و سه داستان زیر را در ذهن تان مرور و تصور کنید.

 

داستان اول

راننده تاکسی بااحتیاط، از میان ترافیک خود را به کنار خیابان می‌رساند؛ حوالی غروب است و دمادم افطار. کرایه را حساب می‌کنم، در را باز می‌کنم، موتورسواری با سرعت بسیار بالا گوشه خیابان را که غالباً مکان پارک اتومبیل‌هاست، گرفته و با سرعت به سمت ما می‌آید، همه‌چیز در کسری از ثانیه صورت می‌گیرد، راننده فریاد می زند، من در را به‌سرعت می‌بندم و موتور با سرعت ‌بالا از کنار ما رد می‌شود، نفسم را که در سینه حبس شده بود، بیرون می‌دهم و با یک عذرخواهی که نمی‌دانم چرا باید از راننده می‌کردم! از ماشین پیاده می‌شوم.

 

داستان دوم

ماشین را تازه از تعمیرگاه گرفته بودیم، با آقای همسر سوار شده بودیم تا سری به خانه مادر جان بزنیم و بستنی نونوار شدن ماشین مان را با همدیگر بخوریم. پشت چراغ‌قرمز  مانده‌ایم؛ امان از دم غروب‌های رمضان که انگار چراغ‌قرمز  هم‌ نفسش به شماره می‌افتد، همان‌طور که داشتیم در ماشین درباره هزینه صافکاری ماشین حرف می‌زدیم موتورسواری که فاصله ما و ماشین کناری‌مان را خیلی بیشتر ازآنچه بود، تصور کرده بود از کنار ما رد شد، صدای غرش موتورش در گوش من و آقای همسر و اثر رد موتورش بر روی در ماشین باقی ماند. ماشین دوباره خط‌خطی شد؛ نمی‌دانم حالا باید می‌رفتیم خانه مادر جان تا شیرینی نونوار شدن ماشین را بخوریم و یا باید راه مان را دوباره به سمت صافکاری آقا عزت کج می‌کردیم.

 

داستان سوم

هرروز چهارشنبه بعدازظهر، ثریا خانم چرخ خریدش را برمی‌داشت و به خیابان می‌آمد، آخر فردا بچه‌هایش می‌آمدند و ثریا باید سبدش را پر از میوه و مرغ و خریدهای مختلف می‌کرد تا یک آخر هفته خوب و خوشمزه را در کنار بچه‌هایش بگذراند، آن روز ثریا خانم مثل همیشه بعد از تره‌بار به سمت سوپرمارکت احمد آقا رفت و بقیه خریدهایش را هم کرد و آمد بیرون مغازه، اما همین‌که خواست به سمت سبد خریدش برود تا چیزهایی را که از سوپرخریده است در آن، جا بدهد یکی از پیک های موتوری پیتزا فروشی انتهای کوچه با سرعت زیاد در پیاده‌رو پیچید، ثریا خانم  که دست‌وپایش را گم کرده بود، به زمین افتاد و کف پیاده‌رو پرشد از تخم‌مرغ‌های شکسته و ظرف شیر که روی زمین قل می‌خورد و ماستی که کف پیاده‌رو را سفیدپوش کرده بود. موتورسوار رفت و ما همه رفتیم تا به ثریا خانم کمک کنیم.

*****

تصور  هرکدام از داستان‌های بالا خیلی برای ما آدم‌هایی که این روزها زندگی در شهرهای بزرگ را تجربه می‌کنیم سخت نیست، خیلی تصورش سخت نیست که آرامشمان در خیابان، در هنگام رانندگی و یا در پشت چراغ‌قرمز توسط موتورسواران به هم بخورد.

روی سخنم با همه موتورسواران این شهر است، همه‌کسانی که به هزار و یک دلیل استفاده از موتورسیکلت را به سایر روش‌های حمل نقل ترجیح داده‌اند.

آی موتورسواران

حالا دیدید که بخشی از مشکلات این شهر ثمره رفتارهای نادرست و نا به‌جای ما شهروندان است.

موتورسواران باید بدانند به‌عنوان کسانی که بخشی از بار ترافیکی را به عهده‌دارند، باید قانون‌مدار و منضبط باشند، موتورسواران امروز شهرهای بزرگ باید بدانند که درست است که تأمین امنیت هر شهر را مسئولین و دست‌اندرکاران انتظامی آن شهر به عهده‌دارند اما آن‌ها هم با رعایت اصول درست استفاده از موتورسیکلت می‌توانند این شهر را به‌جای امن‌تری برای زندگی تبدیل کنند.

حواس تان باشد، خیابان‌ها و پیاده‌روهای شهرهای ما با قانون مداری و اصلاح رفتار شما به‌جاهای بهتری برای زندگی تبدیل می‌شوند.

/انتهای متن/

درج نظر