در این باغ سبزی می روید با مایه عشق و رنج
حضور زنها در زمینهای سبزی آنقدر در مازندران چشمگیر است.خیلی ها مشتری ها مطمئنند که اگر اینها نباشند، نه قرمهسبزی خوب به بار مینشیند و نه آشکشکت آن رنگ و بو را خواهد داشت. به بهانه روز گل و گیاه با چند زن زحمتکش باغدار و سبزیکار مازندرانی صحبت کردیم.
زنان در مازندران نه تنها دوشادوش مردان، بلکه گاهی بیشتر از آنها و بیشتر از ظرفیت فیزیکی خودشان، بار سنگین مسئولیت را روی دوششان حمل میکنند. آنها علاوه بر اینکه مادرانی مهربان هستند که همهی کارهای خانه را انجام میدهند، بلکه طوری از خواب و آسایششان میزنند که مسئولیت سنگین باغ و تولید محصولاتش هم در کنار کارهای خانه به خوبی انجام می شود. آنها می خواهند فروش خوبی از محصولات باغ داشته باشند و نتیجهی خوبی از زحمات شبانهروزیشان در باغ بگیرند.
این شهر از این مادرها زیاد دارد
البته اکثر اوقات این تلاشها، ثمرات مالی خیلی کمی دارد. این زنان و این مادران از نظر تحصیلی در سطح خیلی کمی سواد دارند و آموختههای شان در عرصهی باغداری هم از روی تجربهی بزرگترهای شان است. به دلیل هزینه هایی که برای شان دارد، سراغ کارشناسان نمی روند وگرنه آسیب کمتری به محصولات شان وارد می شد. برای همین اکثر اوقات رد زحمات و خستگیهای شان بر روی چهرهشان خیلی پیداست. این شهر از این مادرها زیاد دارد با دست و پاهای پر از درد، فراوانِ فراوان… و اینها در هر حال به کم قانع هستند.
این لبخند چند می ارزد؟
حضور زنها در زمینهای سبزی آنقدر در مازندران چشمگیر است که مطمئن هستی اگر اینها نباشند، نه قرمهسبزیات خوب به بار مینشیند و نه سبزی آشکشکت آن رنگ و بو را خواهد داشت. دانهها را با حوصله تبدیل به سبزی میکنند، علفهای هرز دور سبزیها را برمیدارند تا همیشه سبزیها تمیز بماند و تمیز به دست مشتری بدهند و هم خودشان در بازار و یا در همان زمین سبزی به مشتریان شان با لبخند میفروشند. لبخند این مادران که گونی به دست و چادر رنگی به سر در این باغها هستند و بهدلیل حجم زیاد کارشان همیشه نفسنفس میزنند، چقدر میارزد؟ این سادگی و صمیمیتها، این مهربانیها، این چین و چروکهای روی دست و صورتهای این مادران، که مثل یک اثر زیبای هنری اند، چند میارزند؟
یکی از خانم های سبزیکار از کارشان این طور تعریف می کند:
محصولات مان را بطور مستقیم در همین باغ به فروش میرسانیم. ما حتی به سفارش مشتری سبزی ها را بصورت آماده برای غذا بسته بندی می کنیم. اما همه این کارها را هم بدون هیچ کاری که سبزی را از حالت طبیعی دربیاورد، انجام می دهیم.
از سختی و زیادی کار آن یکی این طور می گوید:
بچه های مان همیشه از ما گله دارند که اصلا ما را نمی بینند. از صبح تا شب و الان که ماه رمضان است، تا موقع افطار از باغ خارج نمی شویم. تنها فرصت کوتاه استراحت مان همان وقتی است که در آلونک باغ می نشینیم و همان وقت هم برای پاک کردن و آماده کردن سبزی صرف می شود. تنها در روزهای بارانی در خانه هستیم و برای همین بچه ها دوست دارند که باران بیاید و ما را در خانه ببینند.
و البته نهایتا ما هیچ امکانات رفاهی و تسهیلاتی هم نداریم.
کسی به داد ما می رسد؟
یکی از زن های باغدار میگفت: فکر میکردیم این دوره که انتخابات بشود، حتما کسی میآید که به داد ما برسد، حرف ما را بشنود، چارهای کند.
بغلدستیاش که همسر برادرش میشود در جوابش می گوید: همان موقع هم گفته بودم که تو خوش بینی. هر کسی هم که بیاید، ما و امثال ما که ساعت های روزمان را در باغ سپری میکنیم، وضع مان عوض نمی شود. باز فردای انتخابات این ما هستیم که باید چادر به کمر و به گردن بسته با یک داس وارد باغ شویم و مشغول وِجین خودمان باشیم تا مشتریهای خودمان در تهران و مشهد و سبزوار و شاهرود را از دست ندهیم. بعد هم با یک امیدی میگوید شاید هم به قول تو اینهایی که انتخاب میشوند، بالاخره چاره ای برای این پاهای پر از درد که هر روز به عشق فرزندان وادار به کار میکنیاش، بیندیشند.
یاد حرف مولاوردی، معاون رئیسجمهور در امور زنان و خانواده میافتم که گفته بود: زنان کشاورز همچنان در وضعیت مطلوبی قرار ندارند. با وجود اقدامات انجامشده در دولت پیشین و دستاوردهایی چون افزایش امید به زندگی، دسترسی به امکانات آموزشی و کاهش فاصله سوادآموزی با مردان، افزایش دستمزد، تصویب قانونهای حمایتی و غیره، زنان کشاورز همچنان در وضعیت مطلوبی قرار ندارند.
می کارد و ذکر می گوید
این یکی خانم موقع سبزیکاری چادر به کمرش بسته و آستین به دست دارد و دوست دارد با حجاب کامل باشد، چون می بیند بعضی آقایان همراه خانم شان در باغ کار می کنند. او می گوید:
من دوست دارم وقت کاربجای این که با دیگران بگو بخند کنم، ذکر بگویم. ما داشته ایم موردی که مشتری همین طور که نشسته در انتظار آماده شدن سبزی اش، به من گفته که من خواب دیدم که شما از یکی از درخت های باغ یک پرتقال کنده اید و به من داده اید و می گویید این را بخورید تا بیماری قلبی تان خوب شود. مادرم بعد از این که از صاحب باغ اجازه گرفت، با کمک خود این خانم آن درخت را پیدا کرد و یک پرتقال به او داد. خود این خانم از بهبودیش تعریف می کرد.
به زمین که می آیم، درد می رود
زن برادرش هم که گهگداری برای کمک به باغ میآید، چادر رنگی را دور گردنش میبندد، دستکش سفیدی که قسمت انگشتانش را بریده است به دست میکند و با یک داس راهی زمین میشود. یکسالی میشود که دکترها علت درد زانو و پایش را نرمی استخوان تشخیص دادهاند، دردی که حتی با خوردن دارو هم قطع نمیشود. اما خودش ادعا میکند همیشه وقتی روی خاک و زمینِ سبزی قدم میگذارد، دردهایش ازبین میرود و این درد را فقط از وقتی که از زمین سبزی خارج میشود و پا روی زمین آسفالت میگذارد همراهش میآید. با همین دلیل، کمککردنش هنگام وجین و برداشت و فروش محصولات را ادامه میدهد، بدون ناله و شکایتی از درد پاهایش.
کار سنگین مردانه
هر بار که محصول برداشت می شود، باید زمین زیر و رو شود تا خاک نرم باشد برای کاشتن سبزی دوباره. برای این منظور زنان باغدار باید با داس های بزرگ زمین را شخم بزنند و این کاریست سنگین و مردانه. اینها هر بار بعد از این که شخم می زنند، تمام دست و تن شان درد می گیرد.
سمپاشی هم کار سختی است. برای زمین ها و باغ های بزرگ مردان این کار را انجام می دهند با وسایل مجهز اما این زنان باغدار سمپاشی را خودشان انجام می دهند. چون برایشان صرف نمی کند این کار را به دیگران بسپارند و برایش مزد بدهند.
ارزان هم که می دهیم، چانه می زنند
از مادری که حسابی مشغول دستهکردن سبزیها برای مراسم افطار شب قدر مشتریان است، میپرسم: «با پول فروش این سبزیها میخواهی چه بکنی؟»
با خوشحالی جواب میدهد: «برای جهیزیهی دخترم، مقداری ظرف بصورت قسطی خریده بودم، خدا را شکر با این پول می توانم قسط آنها را بدهم».
او از کار و درآمدش راضی است. همیشه لبخند میزند و چهرهای آرام دارد. قیمت سبزی این باغداران زن از سبزیهای بازار کمتر است. اما با وجود این مشتریها وقت تسویه حساب که می رسد، باز هم چانه می زنند.
از یکی شان می پرسم که با این که سبزی شما از سبزی بازار ارزانتر است، چرا این همه چانه می زنند؟
میگوید: ما چون در خود زمین سبزی، محصولات را بهفروش میرسانیم و هزینهی حمل تا بازار را نمیدهیم، فکر میکنند باید از نظر قیمت، خیلی ارزانتر از سبزیها و محصولات بازار عرضه کنیم. درحالی که ما در چیزهایی مثل سمزدن به سبزیها خیلی مراعات میکنیم و حواس مان به جان و سلامت مردم هست. اگر مجبور به زدن سم گیاه بشویم – چون در این فصل، بدلیل گرمای هوا، سبزیها دچار قارچ میشوند- تا قبل از ده روز برداشت نمیکنیم. این را هم میدانیم که بقیهی همکاران مان این مدت زمانی را که روی بطریهای سم نوشته است، رعایت نمیکنند. امروز سم میزنند، فردا هم برداشت میکنند. مشتری هم از همهجا بیخبر میخرد و با خانوادهاش میخورد. چه بیماریها که از این طریق منتقل نمیشود.
بانوی دیگر اضافه می کند: البته سمها هم چند نوع است. بعضی از سمها که استفاده میشود ارزان هستند اما سمهایی هم هستند که قارچزدایی سریعی دارند که خیلی گرانند. علاوه بر گرانی، بشدت هم برای انسان ضرر دارند. ما نه هزینهی خریدش را داریم و نه وجدان مان اجازه می دهد از این نوع سم ها استفاده کنیم.
تغییر هوا به ضررمان است
یکی از خانم های باغدار هم گلهاش از گرما و سرمای یهویی هواست. میگوید:
هم در تابستان ضرر زیادی به دلیل گرما میکنیم و هم در زمستان به دلیل سرمای زیاد، محصولات مان میسوزد. زمستانِ امسال چه ترهها و جعفری و گشنیز جوانی را از دست دادیم. چارهای جز صبر هم نداشتیم تا هوا بهتر شود و جاهای سوختهی زمین را از اول زیر و رو کنیم و دوباره تخم سبزی بپاشیم. زمین ما چون زمین پدری بحساب میآید و درخت پرتقال هم زیاد دارد، نمیتوانیم از روش نایلونزدن برای سرما استفاده کنیم. در زمین درختی نایلونزدن جواب نمیدهد.
میگویم: تابهحال شده که سراغ راه های دیگر بروید؟
میگوید: پیش چه کسانی؟
میگویم: متخصصین گیاه، افرادی که بصورت علمی کشاورزی خواندهاند و فرصت ها و تهدیدهای همهی این روشها را میدانند.
میگوید: خب گرفتن مشاوره هزینه دارد. اگر جایی بود که مشاورهی رایگان یا کلاس آموزشی در اختیارمان قرار میداد، خیلی خوب میشد.
آرامش و حال خوب در این باغ
گزارش به آخر می رسد و من آرزو می کنم که این آرامش و حال خوبی که از رفتن به باغ سبزی و چیدن یک برگ سبزی یا کاهو نصیب آدم می شود، برای همه امکان پذیر می شد. بعد آرزو می کنم که ای کاش میشد این باغ را با نقشهای دلنشینش با خود به همهجا برد؛ به هر جاییکه دل مان میخواهد؛ این باغ ها که با سبزی شان به آدم نشاط و ارامش می دهند.
بعد هم آرزو می کنم که ای کاش دولتمردانی میداشتیم که هم و غم این مردم کوشا، ساده و توانا را بیشتر میداشتند، همّ و غم سوادِ نداشته این زنان را که باعث زحمت زیاد و سود کم شان می شود.
/انتهای متن/