جیمز جویس نویسنده ای که بر خرافات انگلیسی غلبه می کند
جیمز جویس نویسنده ی نام آشنای آمریکایی انگلیسی است که زندگی جالب و متفاوتی نسبت به هم نسلان خود دارد؛ او که به عشق کشف اروپا، کشورش آمریکا را برای همیشه ترک کرد .
جیمز جویس در فوریه 1882 در حومه ای آرام و مرفه از جنوب دابلین به دنیا آمد. خانواده او در آن زمان کمابیش در رفاه به سر می برد. جیمز فرزند اول خانواده بود. مادرش برای او چهارده خواهر وبرادر به دنیا آورد که پنج نفر از آنها در کودکی در گذشتند. خانواده سپس به بری، شهرک سرسبز و زیبایی در کنار دریا ، نقل مکان کرد.
سوزاندن عکس دختران گذشته
در اوایل ازدواج جان جویس (پدر جیمز جویس) و همسرش، هرکس که وارد خانه آنها می شد اولین چیزی که جلب نظرش را می کرد عکس های چند دختر بود که روی دستگاه پیانو قرار داشتند. عکس ها در واقع دوست دخترهای دوران پیش از ازدواج جان جویس بودند. روزی جان جویس وارد خانه می شود و می بیند اثری از آثار عکس ها نیست! از همسرش می پرسد که چه برسر عکس ها آمده و همسرش می گوید که آنها را سوزانده است.
جان جویس می پرسد که چه کسی این کار را کرده؟
همسرش می گوید که من سوزانده ام.
جان می گوید که خیر، این کار تو نبوده، کار آن عجوزه ایست که بالاست و به طبقه بالای خانه اشاره می کند.
معلم سرخانه متعصب
کسی که در طبقه بالای خانه آنها زندگی کرد ، “خانم دانته کانوی”، خویشاوند دور جان جویس بود که بچه ها دانتی صدایش می کردند. دانتی ، که زنی متعصب بود و تمایلات مذهبی داشت، اولین معلم جیمز جویس بود و به او خواندن و نوشتن و نیز حساب و جغرافیا آموخته بود.
دانتی با توجه به تاریخچه زندگی اش حق داشت نسبت به مردها و کارهای آنها به دیده تردید و بدبینی بنگرد. او که کاتولیک متعصبی بود، در جوانی به این قصد که راهبه شود وارد صومعه ای شده بود اما پس از آن که برادرش در گذشت و ارثی از خود به جا گذاشت، از صومعه بیرون آمد واین تصمیمی بود که بعدها همواره اسباب پشیمانی او بود و از آن به تلخی یاد می کرد.
چون بعد از آن که دانتی صاحب 30 هزار پاوند ارثیه برادرشد، با کارمند بانکی که از ماجرای ثروتمند شدن او آگاهی داشت، آشنا شد و ازدواج کرد. اما در یکی از همان روزهای ابتدای ماه عسل، کارمند بانک همراه با پول های عروس به یکی از کشورهای آمریکای لاتین گریخت. بدین ترتیب طبیعی بود که خانم دانته به خصوص از مردان هوسباز بیزار باشد.
دبیرستان و موفقیت های روزافزون
جیمز جویس دوران دبستان را ازمدرسه شبانه روزی و گران قیمت کاتولیک ها، به نام کلانگز آغاز کرد. کلانگز یک قصر چند طبقه قرون وسطایی بود که پیرامونش را درختان زیبای نارون و زمین های وسیع احاطه کرده بود.
جیمز این مدرسه را بسیار دوست داشت اما در نهایت نتوانست به خاطر شهریه بالایش در آنجا ادامه تحصیل بدهد و به کالج بلودر رفت و آنجا هم به خاطر استعداد ذاتی اش خوب درخشید و به سه زبان دیگر به جز زبان مادری اش مسلط شد.
جیمز جویس درماه جون 1902 در رشته زبان های مدرن مدرك لیسانس گرفت و چند ماه بعد برای تحصیل در رشته پزشكی عازم فرانسه شد. او ابتدا با قطار، سپس با كشتی و سرانجام باقطار خود را به پاریس رساند.
در این ایام خانم گریگوری یکی از آشنایان جیمز، ابتدا او را به سردبیر نشریه دیلی اكسپرس معرفی كرده بود و از او خواسته بود كه كتاب برای جویس بفرستد تا او بانوشتن نقد بتواند در آمدی كسب كند و از طرف دیكر به یكی از پزشكان ساكن لندن نامه ای نوشته بود و از او خواسته بود كه جویس را به دوستان پزشك خود در پاریس معرفی كند. درهمین زمان نامه ای كه خانم گریگوری به ویلیام باتلر ییتس نوشته بود، نتیجه داد. ییتس،شاعر مشهور ایرلندی، بی درنگ به دنبال نامه گریگوری نامه ای برای جویس فرستاده بود و این شروع کار نویسندگی و ترجمه برای جویس بود.
ماجرای دلدادگی و ازدواج
در دابلین جیمز روزی در خیابان زنی بلند قد سرزنده ، طناز، خوش اندام با گیسوانی بلند و بلوطی توجهش را جلب كرد. جیمز او را تا هتل محل اقامتش تعقیب كرد. روز بعد اطلاعاتی بیشتری از او به دست آورد. نامش نورا بارناكل بود.
او چند وقتی بود به دابلین آمده بود و سواد چندانی نداشت اما در همان نگاه اول جویس را شیفته خود كرده بود ورا بارناكل در اولین قرار که با جیمز گذاشته بود، حاضر نشده بود؛ اما جیمز بیکار ننشست و بار دیگر به سراغ او رفت و از نورا تقاضا کرد با او قرار ملاقات بگذارد و این بار در ساحل رودخانه دابلین قرار گذاشت.
جیمز ونورا بی آنكه به بستگان خود اطلاع دهند و بی آن كه مراسم نامزدی میان آنها انجام گیرد ،عازم زوریخ شدند. جویس امیدوار بود كه در زوریخ با كار تدریس زندگی آرام وبی دغدغه ای را در كنار نورا آغاز كند، اما در آنجا كاری به دست نیاورد، ناگزیر عازم اتریش شد و سرانجام در اتریش اقامت كرد.
این زن و شوهر جوان هیچ سنخیتی با هم نداشتند. یكی از آنها نویسنده ای روشنفكر و با استعداد و دیگری زنی نه چندان باسواد بود؛ با این همه، آنها به صورت زوجی وفادار در آمدند كه تا پایان عمر در كنار هم به زندگی ادامه دادند.
جویس در تملام دوران ازدواج خود سعی می کرد که همسرش را درک کند و با او کنار بیاید و هر چند که گاهی این وضعیت برایش سخت می شد ولی او هرگز دست از تلاش خود نکشید. این اختلاف به قدری بود كه جویس یه یكی از دوستانش گفته بود، زندگی با یك زن دشوار ترین كاری است كه مردان با آن روبه رو هستند!
اولیس چاپ می شود
سرانجام جویس مهم ترین کتاب خود را چاپ می کند. چاپ و پخش اولیس اظهار نظرهای ضد و نقیض را باعث می شود. گروهی به تحسین و دسته ای به تقبیح آن پرداختند. همینگوی نوشت كه اولیس اثری شگفت انگیز است. ویرجینیا وولف از تمجید تی اس الیوت و ابراز تحسین او نسبت به اثر تازه جویس برآشفته شد و به تمسخر نوشت:
“تام تصور می كند كه اولیس با جنگ وصلح برابری می كند!”
و جیمز جویس را بی سواد و عامی خواند.
پل كلودل نسخه ای را كه امضای جویس را داشت و برایش فرستاده شده بود پس فرستاد.
با وجود تمام نقد های منفی روز به روز بر شهرت اولیس و نویسنده آن افزوده می شد. هر چند اولیس پرخواننده ترین رمان شناخته نمی شد اما نویسنده آن مشهورترین نویسنده دوران خود بود و به خصوص اثر او، اولیس، تاثیر همه جانبه ای بر نسل جدید نویسندگان امریكا داشت و برخی از آنها، همچون ویلیام فاكنر و تامس وولف كه به اروپا آمده بودند از آن همه تحسین و حرف و نقلی كه انتشار اولیس به پا كرده بودند، شگفت زده بودند. حتی نویسندگان صاحب نامی همچون همینگوی واسكات فیتز جرالد به شهرت و اعتبار جویس اذعان داشتند.
جیمز جویس نام رمان خود اولیس را، از اودیسه، اثر معروف و بزرگ حماسی هومر، شاعر یونانی، برگرفته است. اودیسه ، كه درسال 700 پیش از میلاد سروده شده، گزارش ماجرای زندگی اودیسوس پس از سقوط شهر ترواست.
رمانی که 17 سال طول کشید
جویس پس از اتمام رمان اولیس دست به كار نوشتن “بیداری فینگن” زد. به پایان بردن این رمان 17سال به طول انجامید . یكی از عوامل كه سبب تأخیر در اتمام این رمان شد بیماری دخترش لوسیا، بود. در واقع بیماری لوسیا سبب نگرانی و رنج همیشگی جویس بوده است.
بیداری فینگن ظاهرأ با حال و هوای دوران خود، دوران پیكاسو، جاز، آثار دتالی واستراوینسكی ، پرسپكتیو مغشوش و ساعت های ذوب شده، و به طور كلی، دوران مدرنیسم ،نوشته شده است.
با این همه، در آن نشانه هایی دیده می شود كه نشان می دهد جیمز جویس عمیقاَ كلاسیك است. او در بیداری فینگن كه آخرین اثر اوست، در تقابل با توهمات كاتولیسیسم ایرلندی ، كه زندگی را نفی می كند، به تایید شكوهمند زندگی دست می زند و تمام خرافات را کنار می زند.
مرگ نا بهنگام
اوایل ماه بعد یعنی نهم ژانویه 1941بیماری به طور ناگهانی گریبان جویس را گرفت و بر اثر همین بیماری هم از دنیا رفت. جسد او را در مجاورت باغ وحش زوریخ به خاك سپردند. نورا همسر جویس بعدها گفت كه جویس به شیرها بسیار علاقه مند بود، خوشحالم كه او را در آنجا دفن كرده اند. ده سال بعد نورا نیز به او پیوست و در كنار او به خاك سپرده شد. زن و شوهر اكنون باهم به غرش شیرها گوش می دهند.
/انتهای متن/