تا چه زنم تست و چه خوانم کتاب!
درس خواندن و درس دادنها، این روزها مدل شان عوضشده است، جای تأسف دارد اگر بگوییم این روزها پز دانشمندی و دانایی از اصل آن مهمتر است، این روزها آدمها حاضرند رشتهای را که به آن علاقه ندارند بخوانند تا به قول خودشان بتوانند سری در سرها داشته باشند..
وقتی دوران دبیرستان را طی میکردم، در مدرسهای درس میخواندم که مدیر آن علاوه بر نمره و معدل و رتبه، چیزهای دیگری هم برایش مهم بود. یادم هست بودن همین مدیر باعث شده بود که در سالهای ورود به دانشگاه و یا حتی همین الآن فهم، ادراک و نگرش من و خیلی از دوستانم با سایرین متفاوت باشد، البته یادم است آن سالها که ما دانشآموز بودیم و بعد که وارد دانشگاه شدیم، سواد عمومی و فرهنگی همه بیشتر از حالا بود، آن موقع درس خواندن برای خودش شکل و هدف و گونهای متفاوت داشت، هدف آموختن بود شاید در خیلی از درسها نمره 20 نگرفتیم اما خیلی از این درسها هنوز در ذهن و خاطر ما باقی است. هنور هم ار آن ایام یادم هست حدیثی از امام جواد را که دانستن و به کار بستنش در زندگی برایم ثمرات بسیاری داشته است.
اما این روزها اگر کمی در کنار دانش آموزان باشی و چند روزی را با آنها به سر ببری، اگر از دغدغههای معلمان بپرسی و پدران و مادران، خواهی فهمید که این روزها داشتن درصد 100 در درس معارف مهمتر از آن است که از لابهلای صفحات کتاب دینی درسی از زندگی بگیری.
این روزها اگر در میان دانش آموزان، معلمان و اولیا سری بگردانی، خواهی دید و شنید که هستند کسانی که در درس ادبیات درصدهای بالا دارند، اما فراموش کردهاند و یا حتی نمیدانند که دیوان حافظ شیرازی شاعر بزرگ ایرانی با چه شعری آغاز میشود.
درس خواندن و درس دادنها این روزها مدل شان عوضشده است، جای تأسف دارد اگر بگوییم این روزها پز دانشمندی و دانایی از اصل آن مهمتر است، این روزها آدمها حاضرند رشتهای را به آن هیچ علاقهای ندارند بخوانند تا به قول خودشان بتوانند سری در سرها داشته باشند، این روزها دانشمندان بسیاری داریم که حتی میل به دانایی و افتخار به دانستن در آنها وجود ندارد.
اینیک حقیقت تلخ است، یک حقیقت تلخ است که شاید متهم ردیف اول آن برنامه ریزان، نظام آموزشی کشور و متصدیان پرورش این کشور هستند.
در جامعهای که روزگاری دانایی در آن ارزش بوده است، در جامعهای که در آن قبلاً معلمها جدای از سهمی و دیفرانسیل و زیستشناسی و قافیه و عروض اهمیت دانایی را به دانشآموزان شان یاد میدادند، حالا ورق برگشته است و درصدها و رتبههای آماری آزمونهای رنگارنگ در صدر اهمیتاند یعنی ما راه را نادرست رفتهایم.
اینکه این روزها، عمر و جوانی و بهترین سالهای زندگی نوجوانان و جوانان ما صرف تلاش برای دانستنهایی میشود که تأثیر آنچنانی در بهبود زندگی و ساختن زندگیشان ندارد.
یعنی اینکه در این کشور و سرزمین برای تحولات آموزشی باید کاری بکنیم، باید کاری بکنیم که جامعه جوان ما که این روزها بیشتر از هر چیز به فکر داشتن رتبههای عالی، زدن تستهای مکرر و کسب نمرههای بالا هستند کمی همفکر کنند که زندگی آموختنیهای دیگری هم دارد؛ آموختنیهایی که تنها در دورهای کوتاه به کار نمیآید، آموختنیهایی که رهآورد آنها زندگی است با همان طعم دلنشینی که باید داشته باشد.
اینکه این روزها وقت پربهای جوانی و نوجوانی تنها صرف تست زدن، تلاش برای رتبه و مدرک و تراز است یعنی اینکه نظام آموزشی ما از یکجا مسیر درست را گمکرده است.
اینکه اگر جوانی در این ماراتن نمره و رتبه بازنده شود، امیدی برای ادامه زندگیاش ندارد و چشماندازی را نمیتواند تصویر کند، یعنی ما ابعاد نگاه مان در نظام آموزشی نابخردانه بوده است،
اینکه این روزها حال دانش آموزان و دانشجویان ما چنین است، یعنی اینکه برنامه ریزان آموزشی و فرهنگی ما خود اسیر سیستم معیوبی شدهاند و راه رهایی از آن را نمیدانند.
اما بد نیست که این مسئولین گاهی بهجای نگاههای از بیرون به درون این جامعهای که هدایت و سکانداری آن را به عهدهدارند بیایند و زودتر بهقولمعروف دستی بجنبانند تا مبادا روزی رسد که نوجوان و جوانان امروز ما بگویند:
عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه زنم تست و چه خوانم کتاب
/انتهای متن/