ماهی طلا، روایت دختری که دزدیده شد
“ماهی طلا ” نام کتابی است از ژان ماری لوکلیزیو، نویسنده مشهور فرانسوی که به واسطه ی بردن جایزه نوبل در بین مردم شهرت دارد . این کتاب شرح حال جذابی است از زندگی یک دختر سیاه پوست مراکشی و ماجراهایی که این دختر پس از دزدیده شدن با آن ها رو به رو می شود.
ماهی طلا کتاب جذابی است که بیشتر به خاطر موضوع بکرش مورد توجه مخاطبین قرار گرفته است. این کتاب تا به حال به بیشتر زبان های دنیا ترجمه شده است و با استقبال منتقدین رو به رو شده است.
در مورد نویسنده
ژان ماری گوستاو لوکلیزیو در 13 آوریل 1940 در شهر بندری نیس به دنیا آمد، پدرش اهل کشور انگلیس و مادرش فرانسوی بود. آنها برای زندگی به جزیره ی موریس مهاجرت می کنند و با این وجود باید پرسید که آیا ژان فرانسوی است؟ بریتانیایی یا اهل موریس؟
او بالشخصه هیچ کدام را انتخاب نمی کند و همیشه خود را یک تبعیدی می داند. او زبان فرانسه را زبان حقیقی خود می داند و در مصاحبه ای می گوید:
“برای من که یک جزیره نشین هستم، فرانسه تنها کشور من نیست، جایی است که در آن زندگی می کنم و در عین حال من مانند کسی که در ساحل دریا به گذر کشتیهای باری نگاه می کند و پا بر بندرها می کشد، مانند انسانی که طول یک بلوار را می پیماید، متعلق به هیچ محله یا شهری نیستم.”
ژان ماری یکی از نادرترین راویان امروزی است که توانسته افسانه ها را به شکل مادی و فیزیکی بیان کند. شخصیت تمام داستانهایش حامل پیامی اخلاقی اند، در درجه ی اول احترام به دنیا، به دیگران و به خود، برایش حائز اهمیت است.
ژان ماری گوستاو لوکلیزیو به عنوان یک راوی، خواننده را دعوت به نگریستن به خویش می کند، دعوت به غوطه ور شدن در صلح و رویا. با اجتناب از تمام رسومات و پوچیها، زبانش ساده و قابل فهم است. ادبیاتِ او یک ادبیات فرار از واقعیت و جست وجوست.
شخصیت داستانهایش در شهرها گم می شوند. با ما از مرگ می گوید، از ترسِ تنهایی، از رویای شیرین کودکی، از عشق به آزادی و سرگشتگی انسان مدرن. اما او خیالاتی نیست، یک انسان آزاد است. نویسنده ای است که حقایق را فاش می سازد، به مبارزه میطلبد و انسان را نیز به مبارزه وا میدارد.
ژان ماری گوستاو لوکلیزیو در سال 1994 به عنوان بزرگترین نویسنده ی فرانسه برگزیده شد و در سال 2008 برنده ی جایزه ی دو میلیونی کرونی نوبل ادبیات از سوی آکادمی سوئد گردید. از دیگر آثار پرآوازه اش می توان به انقلابها، قرنطینه، کاشف طلا، جنگ و بیابان اشاره کرد.
داستان
این رمان، داستان زندگی پرماجرا و پرافت و خیز دختر سیاه پوست مراکشی به نام لیلا است که در کودکی از قبیله و خانواده خود دزدیده می شود و به زنی یهودی به نام لاله فروخته می شود. این زن سالها او را در خانه خود نگه می دارد، اما اجازه خروج از خانه را به او نمی دهد، تا این که لاله در بستر بیماری و مرگ می افتد، پس از مرگ او لیلا از خانه خارج می شود و تجربیات مختلفی را پشت سر می گذارد.
تجربیات تلخ و شیرینی را که دختری تنها و بی خانمان در زندگی اجتماعی با دنیای پیرامون خود می تواند با آن روبرو می شود. او که ابتدا می پندارد، از زندان زندگی با لاله آزاد شده است، در موقعیتهای گوناگون، هر بار خود را در زندانی تازه می یابد. رمان ساختار و زبانی ساده دارد که سهم زیادی در ارتباط با مخاطب هم به خاطر همین دلیل است. البته این رمان برای خوانندگانی که در جست وجوی فرمها و رویکردهای کلاسیک هستند، جذابیت چندانی ندارد، بنابراین عمده ترین نقطه اتکای رمان به جذابیتهای احتمالی مضمون آن برای مخاطب است.
نکات مثبت و منفی
همان طور که عنوان کردیم، رمان ماهی طلا، داستان زندگی پرماجرا و پرافت و خیز دختر سیاهپوست مراکشی است. تجربیات تلخ و شیرینی را که دختری تنها و بی خانمان در زندگی اجتماعی با دنیای پیرامون خود می تواند با آن روبرو شود کلیت ماهی طلا را تشکیل می دهد.
کتاب ماهی طلا مخاطب را در موقعیت های گوناگون به تله می اندازد. مخاطبی که احتمال دارد با بافت پرحادثه رمان ارتباط گرفته و با آن همراه شود و با نگاه گزارشگرانه نویسنده شاهد روابط و مناسبات سرد و بی رحمانه انسانی در دنیای امروز می باشد.
سردی که تعمدا در پرداخت رمان نیز می توان مشاهده کرد و به نظر می رسد نویسنده تعمدا پرهیز داشته از ارائه پرداختی احساساتی و اشک برانگیز از رخ دادهای کتاب که اغلب دارای چنین پتانسیلی هستند.
به ویژه اینکه لیلا در طول سیر و سفر خود در دل این جامعه که خود به عناوین مهاجری ناخواسته که عضو آن به حساب نمیآید، مدام در معرض تهدیدهای گوناگون قرار می گیرد.
یکی از مهمترین اشکالات رمان حجم انبوه اتفاقاتی است که پی در پی رخ میدهند بی آنکه نویسنده تمرکز چندانی روی آنها داشته باشد، و همچنین خیل شخصیت هایی که از یک در وارد رمان شده و از دری دیگر خاج می شوند و تنها به سیاهی لشکرهایی می مانند که صحنه رمان را شلوغ می کنند و تمرکز خواننده را بر هم می زنند.
جایزه نوبل ژان ماری را مشهور کرد
جایزه نوبل بر اساس نظر برخی منتقدینش چه اعتبار گذشته را داشته باشد یا نه، لااقل در حوزه ادبیات (بهویژه از نوع داستانیاش) زندگی نویسنده را از جنبه های گوناگون دگرگون میکند و شهرتی فراگیر و بسیار برایش به همراه می آورد که کمتر از راه نویسندگی می توان به آن رسید. زیرا برنده شدن در نوبل آن قدر کنجکاوی برمی انگیزد و آثار آن نویسنده را چنان مرکز توجه قرار میدهد که در مدتی کوتاه به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شوند.
در ایران هم از این قاعده در مورد چنین نویسندگانی صادق بوده است، کم نبوده اند نویسندگانی که بردن جایزه نوبل نام آنها را سر زبان انداخته و باعث شده است آثارشان یکی پس از دیگری به فارسی برگردانده شود و ذکر عنوان برنده جایزه نوبل بر جلد این کتاب ها سهمی ویژه در به فروش رفتن آنها داشته باشد.
البته این شهرت همیشه نیز به نفع این دست نویسندگان ختم نمیشود؛ زیرا بردن جایزه نوبل انتظاراتی را در مورد آنان و آثارشان برمیانگیزد که به هنگام رویارویی با خود این آثار بر آورده نشده و گاه نتایج خوشایندی را در پی نداشته باشند. چرا که کم نبودهاند برندگان نوبلی که برخلاف انتظار
آثارشان حکایت از حضور نویسنده ای متوسط بیشتر نداشته اند و با این فرض چه بسا اگر همین جایزه نوبل نبود، هیچگاه به شهرتی اینچنی نیز نمیرسیدهاند.
ژان ماری گوستاولو کلزیو یکی از همین نویسندگان است که دریافت جایزه نوبل در سال ٢٠٠٨ نام او را بر سر زبانها انداخت و شهرتش به ایران نیز رسید و به همین دلیل هم آثارش یکی پس از دیگری در حال انتشار هستند.
سخن آخر
کتاب ماهی طلا با وجود تمام نقد های منفی و مثبتی که تا امروز برایش نوشته شده است توانسته بین مخاطبین ایرانی به محبوبیت دست پیدا کند. این رمان که در فضایی بین واقعیت و داستان سیر می کند در نهایت می تواند مخاطب را با خود همراه کند و او را تا صفحه آخر پای خودش نگه دارد.
/انتهای متن/