آیا تربیت دینی فرزندان با مقتضیات روز ممکن است؟
در کار مهم تربیت دینی فرزند در روزگار ما حوزه های علمیه و علما چقدر توانسته اند به مردم دیندار کمک کنند؟ پاسخ به این سوال موضوع گفت وگوی ماست با کارشناس فرهنگی که پیش از این هم با او در زمینه تربیت فرزند حرف زده بودیم.
تربیت فرزندان اگر سخت است در این زمانه اما تربیت دینی آنها سخت تر است و پیچیده تر. در این زمینه با دکتر سجاد مهدیزاده؛ دکترای فرهنگ و ارتباطات و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق عليه السلام، دانشکده فرهنگ و ارتباطات گفتگو کردیم.
آیا حوزه های علوم دینی و علما وتوانسته اند مطابق با مقتضیات امروز امور دینی را با شیوه ای جذاب به کودکان و نوجوانان منتقل کنند؟ آیا مثلا کلاس قرآنی درست شده که بچه های امروزی دوست داشته باشند در آن شرکت کنند ؟
– در اینجا دو سوال مطرح میشود. اول آن كه آیا کلاس قرآن به معنای کلاس روخوانی قرآن است يا به معنای آموزش مفاهیم و آموزههاي قرآني. سوال دوم آیا اصلاً آموزش عمومی و قرآني ما منحصرا دست حوزه است یا خیر؟ همه ما تجربه داشتیم که در بعضی دروس موفقتر عمل میکردیم و نمره بالاتری میآوردیم چراکه به معلم آن درس علاقه داشته ايم و در نتیجه درس او را بهتر میخواندیم. این موضوع دقیقاً در فضای تربیتی هم صدق میکند. در نگاه تربیتی قرآني شخص مربی بسیار مهم است. آیه قرآن داریم «فَلْیَنْظُرِ الإنْسانُ إلی طَعامِه؛ يعني باید انسان به غذای خود بنگرد» از امام باقر علیهالسلام درباره اين آیه سوال شد فرمودند: عِلْمِهِ الَّذی یَأْخُذُهُ مِمَّنْ یَأْخُذُه؛ یعنی بنگرد علم خود را از چه کسی میگیرد.» اگر متوليان تربيت خودساخته نباشند ولو حامل دانش تربيت هم باشند كارآيي مثبتي ندارند.
نكتة بعدي اينكه وقتي از كلاس قرآن سوال ميكنيد بايد توجه كنيد كه ما باید در آموزش قرآن سطوح مختلف را در نظر بگیریم. کلاس قرآن یعنی تمام معارفی که در دین آمده در این کلاس قابليت طرح دارد. یعنی کلاس اخلاق و عقاید هم نوعي کلاس قرآن است. اما آنچه در کلاس قرآن مرسوم شده این است که تأکید به روخوانی و صوت و لحن میکنند. البته ارتباط با قرآن مثل ارتباط با يك انسان، مراتبی دارد. یک بار چهره او را میبیند، یکبار مصافحه و روبوسی میکنید، بعد از افکارش سردرمی آورید و در نهایت طرح دوستی و معاشرت صميمي و يگانگي با او را میریزید.
كلاس قرآن هم یک مرحله اش حتما خواندن ظاهري و زيبا خواني است. یک مرحله درک معاني ظاهري و مراحل دیگر تفسیر و تدبر معاني آن است. در آیات و روایات به صورت همگانی و بسیار بر تدبر در قرآن تاكيد شده است یعنی مخصوص عده خاص یا شرایط خاصی نیست. تا زمانی که کلاس قرآن را کلاس روخوانی قرآن بدانیم درجا می-زنیم. البته قرائت قرآن و حفظ قرآن زمینه ساز و مقدمه است برای گامهاي جلوتر، ولی توقف در آن مشکل دار میشود.
یعنی شیوه آموزش قرآن باید به چه شکلی باشد؟
– در مورد شيوه آموزش قرآن نيز همان طور که گفتم ما یک امور ثابت داریم، یک امور متغیر. امور متغیر همین قالب هاي آموزشی است. شناخت مخاطب، سن، جنس و … بسیار مهم هستند. بايد مقتصيات، نيازها و روحيات مخاطب را شناخت و از روشهاي آموزشي متناسب و جدید استفاده نمود. البته ما کم نداریم کلاسهاي قرآنی که برای کودکان و نوجوانان برگزار میشود و جذاب و موفق هم هستند ولي بايد الگوهاي موفق را شناسايي و توسعه داد. نكته ديگر اينكه تا زمانی که در جامعه صاحبان مقام در اقسام مسابقات ورزشی، علمی، هنری و … بيشتر از حافظان قرآن تقدیر شوند و در رسانهها به خصوص صدا و سیما از آنان تجلیل شود ولی از یک حافظ قرآن فقط در در برنامهها يا شبكههاي خاصی دعوت به عمل آيد- که آن هم معلوم نیست چند نفر مخاطب داشته باشد- این یعنی قهرمان جامعه ما بيشتر از آنكه يك فعال قرآني است، یک ورزشکار يا خواننده پاپ و … هستند. با فرهنگسازی حافظ قرآن حداقل در این گروه بايد قرار گیرد تا فضاي عمومي جامعه به سمت آن رغبت پيدا كند.
ما اگر بهترین معلم قرآن را داشته باشيم ولي دغدغه پدر و مادر این باشد که فرزند 4-3 ساله او 4-3تا کلمه انگلیسی يا فلان اطلاعات عمومی بیربط را بلد باشد یا پایتخت فلان کشورها را بداند ولی دغدغه حفظ یک سوره کوچک قرآن توسط فرزندش را ندارد؛ معلم قرآن به تنهايي چه نقشي ميتواند داشته باشد؟ بنابراین یک همکاری دوطرفه است. هم باید مراکز و کسانی که متولی آموزش قرآن هستند جذاب و متناسب با مقتضیات جامعه باشند هم حاكميت و عموم جامعه برای فضای قرآنی ارزش قائل شوند و در حد یک سری فعالیت های تصنعی مثل برگزاری یک مسابقه قرآن و یک هدیه مختصر و مفید اكتفا نشود.
الان اگر از یک جوان بپرسی شاید نام دهها بازیگر را بلد باشد ولی نام یک حافظ برجسته قرآني را نمیداند. شاید برای هیچ کس این موضوع عجیبی نباشد. چون در جامعه اینها ارزش نیست. این همان کمک جامعه به خانواده است. از نظر پدر تا زمانی که در جامعه ارزش نیست نمیتوان انتظار داشت لزوماً به صورت همه جانبه کلاسهای قرآن پیشرفت چشم گیری داشته باشد.
یعنی تمام کلاس های قرآنی که طی این سالها برای سطوح سنی مختلف برگزار شده نتوانسته اند عملکرد موثری داشته باشند؟
– مطالب بيان شده به صورت مطلق نیست. هم در جامعه به صورت نسبی به قرآن توجه شده است هم کلاسهای جذابی برای کودکان و نوجوانان داریم که باید اینها موردکاوی شود، تجربیاتشان کسب و پیاده سازی شود. بحث مهم در اینجا مدیریت دانش است که میتوانیم اینها را تجمیع و تجارب موفق را در جاهای مختلف پیاده کنیم.
چرا افرادی که در مکتب خانه های30-40 سال پیش تربیت شدند به تعبیری موفق تر بوده اند؟دیگر علمای بزرگی که آن دوره حضور داشتند مثل آقای قاضی، آیت الله بهجت و .. پرورش نیافتند؟
– قدیم افراد در مکتبخانهها درس میخواندند و در مکتب خانه اولین کتاب هایی که تدریس میشد قرآن و کتاب گلستان و بوستان سعدی بود. یعنی با دین و با متون اصیل ادبی و اخلاقی بومي آشنا میشدند. الان موضوعات محوري و کتاب درسی كدامند؟! قبل از این دوره جدید، مشتاقين و طالبين علم تمام آموزشها مانند نجوم، فلسفه، اخلاق، ادبیات، ریاضیات و را در فضاي حوزه میدیدند. ولي كم كم و شايد بعد از رونق دارالفنون بين دروس حوزه و برخي علوم يا به اصطلاح دانشگاه تفكيك رخ داد. افراد در شرایطی قرار داده شدند که باید میان مطالعه علوم دینی و غیردینی انتخاب میکردند و در بخشي از فضای جامعه، علومی که در مدرسه و دانشگاه تدریس میشوند موجهتر شد. پيش از اين مسجد، در بازار قرار داشت و مردم در بازار و مسجد توامان رفت و آمد داشتند و كسبه در محضر امام جماعت مسائل ديني خود را آموزش ميديدند. بازاریها با امام جماعت محشور بودند. هم در اخلاق و هم احکام از امام جماعت استفاده میکردند. ولي امروزه مسجد و مراکز مذهبی مانند حوزه اصلاً در متن جامعه نبوده و حتی نقش آنها حداقلی شده و استفاده ما از یک طلبه یا یک عالم در حد رفع یک سری سوالات خاص شده است. حوزه در متن زندگی ما نیست. این طور نیست که دانشجو يا عموم جامعه نسبت به حوزه احساس نياز كند.
خب شاید به این خاطر است که در این دوره و زمانه دروس دانشگاهی بیشتر با زندگی افراد هماهنگ شده است. افراد از طریق مدرک دانشگاهی صاحب کسب و کار و به دنبال آن درآمد و زندگی و… می شوند.
– بیایید اصلاً نگاه دینی نداشته باشیم. خانم یا آقایی وارد دانشگاه شدند درس تخصصی خودشان را هم خوب میخواند لیسانس، فوق لیسانس و دکتری هم میگیرد ولی وقتی ازدواج میکند، وارد زندگی میشود در سطحيترين مسائل ارتباط با همسرشان دچار مشکل میشوند یعنی مهارت اولیه زندگی يا به تعبير ديني علوم مفيد و ضروري زندگي شان را بلد نیستند. از آشپزی و خانهداری گرفته تا نحوه معاشرت با همسر؛ نه خانم و نه آقا آداب اخلاقی اجتماعي و خانوادگي و چه برسد به آموزه هاي خاص تر ديني را بلد نیستند. افراد مفتخر هستند که در این سیستم تا سطوح بالا آموزش میبینند غافل از اینکه آسیب این سیستم این است که یک تکبر علمی برای متربيان خود ایجاد ميكند و آنان فکر میکند که الان همه چيز میداند.
اسمش دکتر است ولی با اعضای خانواده خود مشکل دارد. چون در اين چند دهه اخير میان دين و ساير علوم فاصله انداخته شد و در سیستم آموزشی تفکیکی ایجاد شد؛ نهادهاي تربيتي ما دچار كاستي و عدم هماهنگي كاري شدند. حوزه و دانشگاه به عنوان دو نهاد تربيتي از هم غریبه هستند. این همه بحث در مورد ارتباط و وحدت حوزه و دانشگاه هم وجود دارد ولی هنوز اتفاقی چنداني نیافتاده است. در صورتی که این وحدت اتفاق بیافتد و فرد ضمن یادگیری علم موردعلاقه خود از اخلاق و زندگی و همسرداری هم مطلع شود قطعاً دادگاه های ما آنقدر شلوغ نبوده و آمار طلاق در جامعه مان نیز اینقدر بالا نخواهد بود.
قسمت اول
در تربیت فرزند، حکومت مهم تر است یا خانواده؟
/انتهای متن/