وقتی لیدی ویتا تاریخ تهران را می نویسد
بخشی از تاریخ سده اخیر ایران را خارجی هایی نوشته اند که به عناوینی چون مستشار و سفیر و کنسول و … در ایران حضور داشته اند با ماموریت هایی در جهت تحقق اهداف استعماری کشورهای متبوع شان و در راس همه این ها هم دیپلمات های انگلیسی بودند.
تصور کنید در روزگاری که رژیم آل سعود با تمام توان در حال جنگ با مردم یمن است و مدارس، بیمارستان ها و حتی مراسم ختم مردم شهرهای مختلف یمن را بمباران می کند، ناگهان! یکی از زنان وابسته به دربار آل سعود سفری به «صعده» یمن بکند و با شگفتی و پرسش، صعده را خرابه ای بدون بهداشت توصیف کند و مردم آن را فقرایی بیچاره که توانایی آبادانی کشورشان را ندارند!… آن وقت بعد هم به جای بیان اعتراف به مقصر بودن حکومت آل سعود، بگوید که نسخه نجات و آبادانی یمن در دست ماست! اگر «فلان» را که ما می گوییم در یمن بر اریکه قدرت بنشانند، همه مشکلات حل و یمن رو به تمدن و پیشرفت خواهد رفت!
هرکس چنین صحنه ای را در ذهن مجسم کند قاعدتا آن را طنز تلخی خواهد دانست که قابل تحقق خارجی و وقوع نیست. اما واقعا مشابه چنین ماجرایی در «ایران» خودمان رخ داده است!
اما داستان این واقعه تلخ چیست؟
ویتا سکویل کیست؟
«ویتا سکویل- وست» زنی نویسنده و زاده شده در یک خانواده اشرافی انگلیسی بود. همسرش «هارولد نیکولسون» هم از خانواده ای اشرافی و از کارمندان وزارت امورخارجه انگلستان بود. نیکولسون از 1304 تا 1306 شمسی در سفارت انگلستان در تهران ماموریت کنسولی داشت.
این دقیقا دوره ایست که انگلیسی ها اراده کرده بودند بعد از تحمیل آن قحطی وحشتناک به خاطر غارت منابع ما در جریان جنگ جهانی اول، «رضا پهلوی» را پادشاه کنند تا اهداف استعماری شان در ایران به بهترین نحو پیش برود.
آنچه می نویسد و آنچه نمی نویسد
«ویتا سکویل-وست» در زمستان 1304 وارد ایران شد. او درباره ایران زخم خورده از چپاول استعمارگران که در راه مبارزه با استعمار قربانیان مقدسی در شمال کشور، جنوب، شرق و… یعنی «میرزا کوچک خان»، «رئیسعلی دلواری»، «کلنل پسیان»، «شیخ محمد خیابانی» و یاران شان تقدیم شده است، این گونه می نویسد:
«خود تهران، از بازارهایش که بگذریم، هیچ جاذبه ای ندارند. شهری است زننده، پر از کوچه های بد و انباشته از زباله و سگهای ولگرد. درشکه های بدریخت که اسبهای بدبختی به آنها بسته شده؛ چند ساختمان با ادعای زیاد و خانه های فلک زده ای که به نظر میرسد هرلحظه فرو میریزد….»(ص92)
«دروازه های تهران بناهایی اند، جالب. پوشیده از کاشی های آبی، زرد، یا سیاه و زرد. اما مانند هرچیز دیگری رو به ویرانی دارند…»(ص93)
«در خیابان ها کم نیست مناظری همچون مردی که نقش پیاده رو شده، از دهانش خون می ریزد و از گرسنگی جان میدهد…»(ص95)
«در این کشور گسترده و دیرینه، مدار فکر آدمی «آدم» نیست. او بر این خاک نقشی از خود نگذاشته است.»(ص 105)
اما همین ویتا خانم اصلا لزومی نمی بیند که بنویسد عامل اصلی تحمیل این فقر و گرسنگی و قحطی به مردم ایران چه کسی است؟ کشور استعمارگر او چه نقشی در خرابی ایران آن دوره و چپاول منابعش داشته است؟ نقش کسانی مانند شوهرش در ویرانی ایران و کشتار قهرمانان ایرانی آن روزگار چه بوده؟ و…
ویتا، مشاور اعظم مراسم تاجگذاری رضا پهلوی
ویتا در جریان مراسم تاجگذاری رضا پهلوی مشاوراعظم تزیین و تدارک کاخ برای برگزاری مراسم می شود و جالب است که با وجودی که طبق اخلاق انگلیسی اش از رضاشاه تعریف می کند، برگزاری آن مراسم پرزرق و برق را هم ابلهانه می داند.
گرچه ویتا اصلا نمی نویسد که تحمیل این دست نشانده انگلیسی به ایران بعدها – حداقل تا آن روزی که سکویل زنده بود یعنی 1341.ش- چه بر سر فرهنگ و هویت و اقتصاد و سیاست ایران آورد؟
درد جای دیگر است!
اما مطلب دردآور این نیست که یک زن اشراف زاده انگلیسی با نگاهی از بالا و استعماری به مردم ایران نگاه کرده! زیرا جواب این نگاه، بعدها عملا با وقوع انقلاب اسلامی توسط مردم مسلمان ایران داده شده است؛ بلکه درد این است که روشنفکران وطنی – چه آنکه برای کتاب لیدی ویتا مقدمه نوشته- و چه آنها که برای معرفی کتاب سفرنامه سکویل وست تبلیغ می کنند، نگاه استعماری آن را نمی فهمند و آن را تنها یک اثر مردم نگارانه و کتابی مناسب برای مطالعات اجتماعی می دانند.
یعنی این افراد متوجه نیستند که ویتا مثل همان زن آمده از دربار آل سعود به صعده یمن است که برای یمن ویران شده از جنگ افروزی آل سعود قلم فرسایی کرده است؟
این مغزهای غرب زده روشنفکران وطنی درد واقعی ماست نه نگاه استعماری ویتا سکویل- وست.
منبع:
کتاب «مسافر تهران»، ویتا سَکویل وست، ترجمه دکتر مهران توکلی، نشر فرزان، چاپ اول 1375ش .
/انتهای متن/