چرا علم آموزی، رویای کودکانمان نیست؟
این روزها در جامعه ی ما، عشق به مال و ثروت، بر عشق به دانش، سایه انداخته و کودکانمان دیگر آرزوی عالم شدن ندارند و به جایش رؤیای زندگی رفاه زده را در سر میپرورانند…
یادم می آید بچه که بودیم همیشه پدرها و مادرهایمان برای ما رؤیاهایی داشتند، رؤیاهایی که هم رؤیای ما بود و هم رؤیای آنها، در این رؤیاهای مادرانه و پدرانه دهه های پیش، همیشه آرزوها رنگ و بوی دانایی داشت و همه پدرها و مادرها برای فرزندانشان دانایی و توانایی حاصل از آن را آرزو میکردند.
یادم می آید آن روزها که مادربزرگ کنج اتاق، کنار بخاری مینشست و کتاب میخواند و گاهی برای من قصه میگفت، با قصههایش رؤیای معلم شدن، دانشمند شدن، دانستن و فهمیدن را برای من میساخت و من را هر روز و هر لحظه به سمت دانش، دانستن و آموختن تشویق میکرد.
آرزوهای جدید
آن روز وقتی در تاکسی ناخواسته مکالمه یک مادر و فرزند را با هم شنیدم، فهمیدم که این روزها، میان آرزوهای ما و آرزوهایی که پدران و مادرانمان برایمان ساختند با آرزوهای نسل امروز یک دنیا تفاوت است و البته این تفاوت به خاطر افزایش رفاه و تجهیزات تکنولوژی نیست، بلکه این تغییر زاییده یک نوع تفکر است که در آن دیگر آرزو برای دانایی جایی ندارد.
فرزندان این نسل رؤیای ماشین های شاسی بلند، خانههای بزرگ و مال و دارایی و ثروت را دارند و مادران در گوش بچههایشان آرزوی دانایی را زمزمه نمیکنند.
همه ما این روزها در دور برمان اینچنین حرف هایی را شنیده ایم و شبکه های مجازی پر است از کلیپهای به ظاهر خندهداری که در آن کودکان، آرزوی پولدار شدن و داشتن های بی شمار مادی را دارند.
در آینده می خواهی چه کاره شوی؟
چند پیش در تلگرام کلیپی را دیدم که پدری از فرزندش میپرسید:
” پسرم تو در آینده میخواهی چهکاره شوی”
و پسر با شور و هیجان میگفت: من میخواهم پولدار شوم، آن پسر فرداها برایش پولدار شدن از همهچیز مهمتر است. این کلیپ و کلیپهای همانند آن شاید برخی را لحظهای به خنده وا دارد اما در پشت پرده آن واقعیتهای اسف باری است که از چشم خیلیها به دورمانده است.
بهراستی این تغییر آرمانها در جامعه، زاییده ی کدام تفکر و عمل کرد نا به جاست که این روزها ارزش علم، دانش و تحصیلات تا این حد رنگ و رو باخته است؟
علم یا ثروت؟
دیگر شعار علم بهتر است یا ثروت به یک لطیفه خندهدار تبدیل شده است که بعضی میخندند و به دنبال آن ، دانش آموختن و دانشآموخته ها را به سخره میگیرند.
دیگر جواب این پرسش ” علم، برای به دست آوردن ثروت است” پرسشی که در روزهای کودکی ما جوابش تنها و تنها علم تأثیرگذار، مفید و سازنده بود.
اما پرسشی که در اینجا مطرح است این است که چه عامل و یا عواملی باعث رنگ باختن اهمیت علم دانش در جامعه ما شده است؟
پاسخ این پرسش میتواند در دست سیاستمداران و برنامه ریزان این کشور و این جامعه باشد.
اگر در جامعهای زمینه ی مناسب برای اشتغال دانشآموختگان وجود داشته باشد، اگر رفاه اجتماعی معنای گستردهتری داشته باشد و این دانشآموختگان و دانشمندان نباشند که بیبهرگی از رفاه در زندگی، سهمشان باشد؛ دیگر در جامعه چهره علم و علمآموزی خدشهدار نمیشود.
اگر در جامعه اصالت سرمایه سایه خود را بر انجام فعالیتهای علمی نیندازد و علت به ثمر نرسیدن بسیاری از پروژههای علمی، کمبود بودجه نباشد، این دلزدگی از دانش و دانشآموزی به وجود نمیآید.
اگر در جامعه کنترل لازم برای بالا رفتن سطح علمی دانشگاه ها وجود داشته باشد و هدف از دانشگاه رفتن تنها و تنها داشتن یک مدرک دهان پرکن نباشد علم و دانش در آن جامعه رنگ و رو رفته نمیشود.
دلسردی نخبگان
وقتی در کشور و جامعه ی ما هزینه تحصیل و امکان کسب دانش به مراتب بسیار سنگین تر از کشورهای دیگر است و تحصیلکردگان و نخبگان ما در گرداندن امور روزمره زندگی شان به سختی می افتند، نتیجه ی آن این است که یا نخبگان ما بار سفر می بندند و زندگی در دیاری دیگر را بر میگزینند و دانشجویان و جویندگان علم، زندگی، کار و تحصیل را در جوامع دیگر انتخاب میکنند و در این میان هستند کسانی هم که مسیر علم اندوزی با همه بالا و پایین هایش را برای ادامه زندگی انتخاب نمیکنند و این یعنی خالی شدن جامعه از نخبگان و کسانی که علم و دانش برایشان معنا و مفهوم دارد.
این یعنی تسلط حداکثری سرمایه دارانی که در بسیاری از مواقع دانش آموختگان و نخبگان ما را زیر سؤال میبرند و از آنها یک سؤال ناراحتکننده را میپرسند و نخبگان ما در پاسخ به این سؤال که «اینهمه درس خواندی آخرش چه؟» جوابی ندارند.
مسئولین باید بپذیرند که اگر رؤیاهای مادران، پدران و فرزندان سرزمینمان تغییر یافته، علت آنها تنها و تنها ناکارآمدیهای دستگاههای مربوطه بوده است که فکری به حال اشتغال تحصیلکردگان و ارتقای سطح دانشگاه ها و بهبود و عمومی کردن سطح رفاه در جامعه، نداشته اند.
مسئولین ما باید این زنگ خطر بلند را بشنوند که جامعه ای چون جامعه ی ایران که در تاریخ نامش به خرد و دانش زبانزد بوده است، اگر بر همین منوال بماند دیری نخواهد گذشت که از خرد مردمانش تنها تاریخی میماند و سرمایه و سرمایهداری خواسته عمومی افراد جامعهاش میشود.
/انتهای متن/