ترویج فرهنگ کتابخوانی، همت همگانی میطلبد
افت سرانه فروش کتاب به دلایل کم توجهی مردم و خانواده ها و بی توجهی مسئولین به هیچ وجه خوشایند نیست، با خانم مریم صباغ زاده به گفتگو نشستیم تا علت این مساله را ریشه یابی کنیم.
مریم صباغ زاده ایرانی، هشتم اردیبهشت 1343 در کرمان به دنیا آمد. دوران تحصیل خود را از ابتدایی تا مقطع کارشناسی زبان وادبیات فرانسه در دانشگاه فردوسی مشهد گذرانده و داستان نویسی را از اوایل دهه 60 در کانون فکری وفرهنگی کودک ونوجوان شروع کرده است . وی از سال 1378 انجمن قلم را به همت برخی نویسندگان دیگر راه اندازی کرد. از وی تا کنون مجموعه داستانهای بسیاری به چاپ رسیده است؛ روایت هفتگانه از زندگی جلال آل احمد یکی از این آثار است. گفتگوی به دخت با این نویسنده موفق را از دست ندهید .
کتاب شما را به دنیا های دیگر می برد
در فضای کودکی من، از زمانی که چشم گشودم کتاب در زندگی ما نقشی مهم داشت . والدین من در آن دوران جزو افراد تحصیل کرده بودند، به طوری که مادرم در دوران دبیرستان مسلط به زبان فرانسه بود وکتبی که در اطراف ما وجود داشت وخریداری میشد همیشه به روز بودند اگرچه که کتب قدیمی هم جایگاه خود را داشت به طوری که کتب پدربزرگ و نسخه های قدیمی ارزشمند همیشه مانند گنجینه ای با ارزش در کتابخانه ما حفظ میشد.
از گذشته به یاد دارم که شوق کتاب خواندن باعث میشد از مدرسه به خانه به سرعت برگردم تا بعد از ناهار کتابی به دست بگیرم در زمان کودکی من سازمان کتابهای جیبی اقدام به انتشار داستان های ملل کرد که داستانهای جذابی داشت ومن بسیار علاقمند بودم این داستان ها را بخوانم که از اقوام مختلف بود وحس حضور در تک تک این سرزمینها را در من ایجاد میکرد.
کتاب های به روز بخوانید
در مدارس آن زمان هم کلوپ قصه خوانی و روزنامه خوانی وجود داشت که بسیار به ارزش کتاب وکتابخوانی میافزود موضوعی که امروزه به آن پرداخته نمیشود. متأسفانه در مدارس فعلی کودکان ونوجوانان تنها با فورمول های پیچیده به نوعی بمب باران میشوند، در حالیکه در زمان ما درکنار درس به این مقولههای فرهنگی هم توجه بسیار میشد که به فرهنگ کتابخوانی نسل ما کمک بسیاری کرد.از طرف دیگر در محیط خانواده همانطور که گفتم کتاب نقش مهمی داشت و کتابهای به روز آن دوران خریداری می شد، یکی از خاطرات جالب آن دوران من این است که انشایی در دوران راهنمایی از کتاب جنگ شکر در کوبا که کتاب ممنوعی بود نوشتم و سر کلاس خواندم وهمین باعث شد پدر را در مدرسه احضار کنند. توصیه من این است که والدین اگر تمایل دارند فرزندان کتاب خوان داشته باشند به روز باشند واهل مطالعه.
هدیه ی پدرم مرا عاشق کتاب کرد
کلاس دوم دبستان بودم که پدرم یک کتاب جیبی حافظ که هنوز هم آن را دارم، برایم خریداری کرد؛ ایشان با اینکه نظامی بودند نگاه شاعرانهای به زندگی داشتند و به یاد دارم در آن روز اولین شعر وسخت ترین غزل دیوان حافظ را با هم خواندیم
“سمن گویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار از دل چو برخیزند برگیرند”
ومن این شعر را تا عصر آن روز حفظ کردم و از اینجا عاشق حافظ شدم و بعدها کتاب شاخ های ملوس را که در کودکی خوانده بودم را به شکل دیگری نوشتم و پدرم هم آن را با خط نستعلیق دریک دفتر نقاشی بازنویسی و نقاشی کرد واین شد اولین کتاب من با تیراژ یک نفر ودرواقع به این شکل وارد جرگه نویسندهها شدم در دو یا سه سال بعد اول یا دوم راهنمایی بودم که مطلبی برای نشریه آن دوران “دختران و پسران” نوشتم و منتشر شد و به دلیل اینکه در یک مسابقه این مطلب را شرکت دادم یک سکه جایزه گرفتم و آرام آرام وارد عرصه ی نویسندگی شدم اما اولین کتاب چاپی من سال 1376 بود و در این مدت مقالات وقطعه ادبی برای نشریات مختلف فرستادم. اولین کتابم در انتشارات نیستان چاپ شد و از آن سال تا پارسال هرسال یک یا دو کتاب از من منتشر شد که در گروههای سنی مختلف بوده است وهیچ زمانی از کمک دولتی استفاده نکردم ، اول مدیون لطف خدا وسپس قلم خود هستم با اینکه عضو انجمن موسس قلم هستم هیچ زمان از حمایت آنها استفاده نکردم و توصیه میکنم تمامی افراد علاقمند به این حوزه و به خصوص جوانان تکیه بر قلم خود کنند نه حمایت دیگران زیرا حمایت دیگران استقلال قلم را میگیرد زیرا دیکته شده اطرافیان است.
ثمره ی وجود کتاب در خانه ی من
در کتابخانه من به جز کتاب های انبار شده حدود 2000 جلد کتاب وجود دارد؛ در این شرایط معمولا کودکان خانواده بیشتر راغب به کتابخوانی میشوند. بچههای من با کتاب به نوعی بزرگ شدند و مسلط به زبان هستند به طوری که دختر بزرگ من مسلط به زبان آلمانی وانگلیسی است ودختر کوچکم مسلط به زبان انگلیسی است . دختر بزرگم در مقطع فوق لیسانس ادبیات نمایشی در دانشگاه تهران تحصیل میکند و مدال طلای المپیاد ادبی دارد و چندین نمایشنامه نوشته وکارگردانی کرده است و بسیار مسلط به مبحث ادبیات نمایشی است و دختر دوم هم مطالعات هنری دارد ودر مقطع پیش دانشگاهی رشته گرافیک تحصیل میکند وهردو علاقمند به نویسندگی هستند به خصوص دختر بزرگم که قلم توانمندی دارد. به نظر من این ها ثمره وجود کتاب در خانه است .
افراط و تفریط را دوست ندارم
البته لازم به ذکر است که همیشه علاقمندی والدین به مبحثی منجر به علاقمندی فرزندان نمیشود وهرجا افراط و تفریط وجود داشته باشد نتیجه عکس است. هرجا افراط باشد باید منتظر تفریط بود به طوری که اگر کودکی مجبور به کتابخوانی شود طبیعتا دلسرد و دلزده از کتاب میشود و از طرف دیگر گاهی ما واعظ بی عمل هستیم به این معنی که توصیه میکنیم ولی به کار نمی بندیم. در محیط زندگی من بچهها شاهد توجه به مقوله فرهنگ در هر حوزه بوده اند به طور نمونه در مورد موسیقی همیشه نوای موسیقی اصیل در فضای منزل پخش میشود لیکن من سعی میکنم موسیقی مورد علاقه فرزندان که موسیقی روز هست را گوش کنم وعلاقمند به گروههای جدید موسیقی هستم ودر اینجا است که فرزند قبول می کند که والدین به او توجه می کنند و قطعا حرف شنوی خواهند داشت .
شانس بزرگ زندگی من
به نظر من یکی از شانس های مهم زندگی من که از فضل خداوند کریم است، این بود که در کانون فکری کودک و نوجوانان شاغل شدم . البته از قبل عضو این کانون بودم و بعد مربی ادبی شدم که آثار بچه ها را نقد میکردم در این شرایط بدون استفاده از هیچ رانتی به سمت مدیر کلی رسیدم و با همین سمت بازنشسته شدم و قسمتی در محل کار من وجود داشت و در حال حاضر هم وجود دارد، تحت عنوان “کمیته کتاب کانون” که تمامی آثار کودک و نوجوان چاپ شده در ایران به این قسمت می رسید و بالطبع مادری که قرار است این همه کتاب را مدیریت کند طبیعتا کتاب ها را به منزل هم آورده و میخواند و این مسأله باعث شد که فرزندان من هم با کتب به روز آشنا شوند و در معرض تازههای بازار کتاب قرار گیرند. در این شرایط کار من آسان تر از مادران دیگر بود لیکن مادران می توانند در خرید خانوار یک سهم هم برای خرید کتاب کودکان اختصاص دهند، همانطور که سهمی برای خوراکی کودکان خود قرار میدهند تا کودکان هم علاقمند شوند.
بی توجهی به کتاب یک مشکل فرهنگی است
برای این مسأله نباید دنبال مقصر بود وفکر میکنم عوامل دست به دست هم می دهند واگر بخواهیم مسئولین و دولت را مقصر معرفی کنیم نوعی ساده انگاری کردهایم و پیش افتاده ترین دلیل جرم را مطرح کردهایم واین مساله پیچیده تر است. اخیرا بر حسب تصادف سریال تاریخ عثمانی را نگاه میکردم و متوجه شدم کارگردان با هوشمندی کامل هر کجا تصویری از فراغت شاه عثمانی و یا بانوان حرم سرا را نشان میدهد کتابی در دست دارند . بنابراین این یک فرهنگ سازی در زمینه کتاب از سوی رسانه ملی است واین در حالی است که فرهنگ کتاب در سرزمین ما بسیار غنی تر وقدیمی تر است چرا که خیلی پیش تر کتب شاهکار جهانی نظیر شاهنامه لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و… را در گنجینه ملی داشته ایم .
ادبیات ما چنان قوی و تاثیر گذار است که فردی مانند گوته را، حافظ ما ، انگشت نما و متحیر میکند. متأسفانه ما با این پیشینه ی تاریخی امروز از مطالعه گریزان هستیم این مساله به این دلیل است که مطالعه به عنوان یک ارزش در زندگی افراد گنجانده نمیشود و متأسفانه در حال حاضر هر نسل از نسل قبلی از ماجرای کتاب خواندن دورتر میافتد.
چرا در مدارس ساعت کتاب خوانی نداریم؟
متآسفانه مدیا و رسانه های مجازی کم و بیش باعث کمرنگ شدن کتاب شده است و این عقیده مطرح شد که به چه دلیل اطلاعات را در کاغذ ارائه کنیم و بهتر است در فضای اینترنت این اطلاعات را به افراد منتقل کنیم لیکن متوجه شدند این مساله مورد استقبال نیست و مجدد نهضت مکتوب کردن از سرگرفته شد زیرا در واقع آدمی مأنوس با بوی کاغذ کتاب است.
یکی از قصورات فرهنگ ما این است که در مدارس ساعتی برای کتاب خوانی دانش آموزان در نظر گرفته نمیشود وهمین مسائل هم سهم بخش فرهنگی ما است و در بحث اقتصادی تا چه میزان بن کتاب به افراد در جامعه پرداخت شده است همانگونه که بن های دیگر داده میشود. از طرفی در محیط های فرهنگی هم نظیر سرای محلات وفرهنگسراها جای خالی آموزش علاقمند کردن فرزندان به کتاب از سوی والدین خالی است، البته اتفاقات خوبی نظیر اختصاص بسته های مطالعاتی در سیستمهای حمل ونقل عمومی در کشور افتاده است که بسیار موثر است.
کتاب نخواندن از زلزله هم خطرناک تر است!
به همان اندازه که خطر زلزله جدی است، خطر کتاب نخواندن هم جدی است . فردی که کتاب نخواند آگاهی ندارد و ملتی که کتاب نخوانند از سرنوشت خود مطلع نخواهند شد و مشارکت فرهنگی درستی نمیتوانند داشته باشند و ما در این میان اگر علاقمند به این امور هستیم باید تلاش کنیم، این تلاش هم همت مسئولین فرهنگی را میطلبد وهم والدین را. توصیه من به همه ، خصوصا دختران جوان این است که تا کی تنها با گوشی همراه خود مأنوس باشیم ؟ آیا بهتر نیست وقت خود را صرف مسائلی کنیم که از آن اطلاع وآگاهی کسب کنیم از این رو باید مردم را از رویارویی با زلزله محتمل که بحران نامأنوسی با کتاب است، آگاه کرد تا چگونه روح خود را نجات دهند.
چرا از عشق های اساطیری حرف نمی زنیم؟
از طرفی مشکل ما این است که در بحث کتاب کودک فرزندان ما محکوم شدن به خواندن یک سری مقولات خاص نظیر یادگیری انواع گیاهان و میوهها و یک مقدار هم مسائل اجتماعی برای آنها مطرح میشود واین در حالی است که در کتب ترجمه ای داستانهای اساطیر مطرح میشود و به تاریخ توجه بیشتری میشود و حتی تاریخ ساختگی و داستان های تخیلی نظیر هری پاتر و این مسائل باید در کتب نوجوان ما هم لحاظ شود ، ما کتب زیبایی در اساطیر خود داریم و سرنوشت آدمی در داستانهای ایرانی بسیار زیبا است چه داستان های قرآنی نظیر آدم وحوا و چه داستانهای ایرانی نظیر مشی ومشیانه وهمینطور شاهنامه که مملو از داستانهای زیبا برای کودکان و نوجوانان است که با اندکی دخل وتصرف برای این سنین عالی وآزمونده است و یا داستان لیلی و مجنون که عشق اصیل ولطیف را بیان میکند برای چه باید در ادبیات نوجوانان گنجانده نشود و تا کی باید از این کتب منع باشند و به طرف مسائل غیراخلاقی کشیده شوند؟ واقعا تابوهایی که ساخته شده و نباید در کتب بیاید به شکل نامناسب آن در فضای جامعه وجود ندارد؟ تقاضای من این است که این موارد به گوش مسئولین تربیتی برسد تا شاهد فساد اخلاقی کمتری در جامعه باشیم.