من، سحر ۱۷ سال دارم

سحر یک نوجوان بسیجی است که از دنیای خودش، این که چرا بسیجی شده و چرا بسیجی بودن را دوست دارد، برای همسالانش حرف زده است. در سالروز بسیج دانش آموزی و شهادت شهید فهمیده، شهیدی که با وجود نوجوان بودنش،امام خمینی (ره) او را رهبر خود خوانده بود، این دل نوشته ی سحر را بخوانیم:

0

سالروز شهادت شهید فهمیده که نام روز نوجوان را به خود گرفته، باعث شد این دل نوشته را بنویسم خطاب به دوستان همسالم، برای این که بگویم از تجربیات حضورم در بسیج ، حضوری که فرصت ها و برکات زیادی را در مسیر زندگی ام قرار داد.

من سحر خورشیدوند، یک دختر ۱۷ ساله و شادم. عاشق خانواده  پنج نفره مان هستم. ما واقعا خوشبختیم و به شدت به هم وابسته.

 

من اکنون در مقطع پیش دانشگاهی رشته علوم تجربی در حال تحصیلم.  در خانواده ای متوسط و مذهبی به دنیا آمدم و تا سن ۱۲سالگی دنیایم کوچک وکودکانه بود.

به دوره ی راهنمایی که رفتم، در سال اول به دلیل علاقه ای که به یکی از مربیان بسیجی ام داشتم برای عضویت به پ‍ایگاه بسیج رفتم؛ محبت و احترامی که این مربی خوبم برای من و دوستانم قائل بود، مرا تشویق کرد تا بخواهم بیشتر در کنارشان باشم و حضور در بسیج این کار را برای من آسان تر می کرد. بعد از این آشنایی و ورود به بسیج بود که بتدریج به گسترده تر شدن سطح فعالیت هایم در این مجموعه پرداختم .  آنجا بود که به سطح بالاتری از فکر و آرمان هایی دست پیدا کردم که علاقه ام را به بسیجی بودن روزبروز بیشتر کرد.

شاید اگر آن روز به عشق حضور در کنار خانم مربی مهربان، خوش لباس و محجبه در بسیج عضو نمی شدم. چنین شخصیتی از خودم نمی ساختم.

حالا من با تلاش و کاری که در این مدت داشتم، توانستم برای خودم موقعیت اجتماعی خوبی پیدا کنم، چون با دوستان جدید و اهل اندیشه آشنا شده ام.

 

بسیج فرصت خدمت به من داد

 بسیج به من فرصت کمک به همنوعانم را داد. در حال حاضر هم در بسیج مسجد محله و هم در مدرسه با دانش آموزان بسیجی با راهنمایی مربیان پرورشی فعالیت هایی را انجام می دهیم که مثل شهدا، در جهت خدمت به مردم و کشورمان قدمی برداشته باشیم.

 

دوست ندارم فقط و فقط درس بخوانم

به عقیده ی من  ما نوجوان ها نباید فقط به درس خواندن اکتفا کنیم. چون صرفا در امور درسی موفق بودن برای یک دانش آموز نمونه کافی نیست؛ اگر فقط تحصیل کنیم و از حضور و فعالیت در عرصه های مختلف اجتماعی دور باشیم، قطعا نمی توانیم انسان های مفید و موثری باشیم. من تمام دوران راهنمایی یک دانش آموز ممتاز بودم و اکنون که در دوره ی پیش دانشگاهی ام، همیشه در کل مدرسه یا شاگرد اول بوده ام و یا شاگرد دوم. بنابراین اولویت برای من با خوب درس خواندن است اما فقط درس خواندن کافی نیست. باید در کنار تحصیل، فعالیت های غیر درسی هم انجام بدهیم تا از زوایای مختلف خودمان را پرورش دهیم. اگر از نظر اخلاقی و نوعدوستی خودمان را خوب پرورش بدهیم آن وقت است که می توانیم بگوییم می توانیم واقعا به جامعه مان خدمت کنیم. برای من که آرزو دارم تا در آینده یک پزشک موفق شوم تا بتوانم نام ایرانی ها را بیشتر بالا ببرم، این پرورش اخلاقی در کنار درس خیلی مهم است.

 

کتاب خواندن و نوشتن بهترین سرگرمی من است

یکی از علاقه مندی های بزرگ من خواندن کتاب است. کتاب بخش بزرگی از سرگرمی من را به خود اختصاص داده است. آخرین کتابی که خواندم، عنوانش بود:من زنده ام’’. به قدری به این کتاب جذب شدم که در عرض سه شب کل کتاب را خواندم. عاشق خواندن و نوشتن هستم و تاکنون چند جلد رمان نوشته ام ولی تا الان برای انتشار آن ها اقدام نکرده ام. همیشه سعی می کنم در رمان هایی که می نویسم، ارزش ها و اخلاقیاتی را که خودم به آنها دست پیدا کرده ام، به دیگران منتقل کنم. خانواده، بستگان و دوستانم اولین خواننده و منتقدان داستان های من هستند.

در کنار کتاب های داستانی، کتاب های اعتقادی  هم می خوانم. سعی می کنم  با قرآن و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه هم انس داشته باشم. در کنار رمان های خوب، توصیه می کنم که دختران همسال من به کتاب های زندگی نامه ی بزرگان مخصوصا ائمه ی اطهار، عارفان و علمای دینی را بیشتر مطالعه کنند تا با راه و رسم زندگی درست و زیبا بهتر آشنا شوند.

 

داستان چادری شدن من

 یکی از داستان های شیرین زندگی ام مربوط به چادری شدنم است. تا یک سال پیش پوشش و حجاب داشتم اما چادر نه. یک دختر ساده و معمولی؛ نه بدحجاب و نه کاملاَ محجبه. تا اینکه در تابستان گذشته با گروهی از بسیجیان مدارس که از سوی معاونان پرورشی انتخاب شده بودند، به یک اردوی تفریحی پرورشی رفتیم. در این دوره در کنار تفریح و نشاطی که برای مان فراهم بود، کلاس های مختلفی هم برای ما برگزار می شد. در پایان اردو برای ما یک کلیپ از وضعیت دختران ایرانی گذاشته شد که وضعیت نامطلوب حجاب و آثار اجتماعی آن را به تصویر کشیده بود. این کلیپ خیلی روی من تاثیر گذاشت. به خاطر وضع حجاب در کشور اسلامی ام بسیار متاسف شدم. جمله ی آخر این فیلم که برگرفته از وصیت نامه ی شهید حمید رستمی بود مرا به شدت تکان داد. او گفته بود:«شما را قسم به پهلوی شکسته ی مادر زهرا (س) حجاب را حجاب را حجاب را…».

البته من آن اردو را با چادر رفته بودم. همین باعث شد که وقتی از اردو برگشتم دیگر دلم نخواهد تا چادری را که بر سرم گذاشته بودم،کنار بگذارم. این موضوع مقدمه ای شد برای شناخت بیشتر من از خدا و ارزش های دینی. اخلاقم تغییر کرد و رابطه ام با خدا بسیار نزدیک تر شد. به اعتقاد خانواده هم از آن موقع  رفتارم صبورانه تر و مهربان تر شده است و این از برکت حجابم است.

به نظر من نزدیک شدن با تفکرات شهدا و امام خمینی (ره) ما را در همه ی امور زندگی مان از جمله حجاب مان آگاه تر و روشن تر می کند. مخصوصا وقتی بدانیم که برای خیلی شهدا  حفظ حجاب و چادر بسیار مهم بوده و حتی در وصیت نامه های شان توصیه و سفارش به آن داشته اند.  به نظر من در این شرایط فرهنگی کشور یک خانم بتواند حجاب خود را به درستی حفظ کند، یک اقدام بزرگ و بسیجی وار انجام داده است.

 

از زمان آشنایی با بسیج زندگی ام هدفمند شد

گاهی از برخی از افراد می شنوم که بسیجی ها انسان هایی منزوی هستند اما من کاملا مخالفم. دوستان بسیجی من از شادترین و خوش برخوردترین افراد در مدرسه و محله هستند و ما زندگی شادی داریم.

 من آخر هفته ها ورزش می کنم، والیبال و کوهنوردی از علاقه مندی های من است که اغلب با دوستان یا خانواده ام این ورزش ها را انجام می دهم. برای آشنایانم به عنوان هدیه لباس می دوزم و رشته ی محبت در خانواده ی من مانند یک زنجیر محکم است.

من و دوستانم اهل کمک کردن به همسالان هم هستیم و در مدرسه هرکس مایل باشد در مسائل درسی به او کمک می کنیم. این کمک ها فقط به مسائل درسی محدود نمی شود و اگر در جایی متوجه شوم که فردی مرتکب اشتباه شده، اگر بدانم خودش هم تمایل دارد، سعی می کنم به او کمک کرده و راه بهتر را به او پیشنهاد کنم.

به یاد دارم در سال های گذشته که برای آموزش خیاطی به یکی از آموزشگاه های نزدیک منزل مان مراجعه می کردم، با دختری آشنا شدم که با وجود سن کم، خیلی رفتارهای خوبی نداشت وروابط نادرستی با پسرهاداشت.  من خیلی به خاطر این موضوع ناراحت بودم تا اینکه وقتی به او نزدیکتر شدم و با شخصیتش آشناتر شدم، فهمیدم که خودش علاقه دارد تا راه درست تری برای زندگی اش پیدا کند. به هرحال با او بیشتر دوست شدم و در سایه ی این دوستی در حال حاضر او دختری بسیار مومن و محجبه و با اخلاق شده است. اصلا هم افسرده نیست، در حالی که آن موقع ها گاهی می گفت که من خیلی افسرده ام. .

به هر حال من به نو به ی خودم این حرف را رد می کنم که بسیجی ها  غیراجتماعی و غمگین اند. من خودم  از وقتی بسیجی شده ام زندگی ام شادتر شده چون هدفمندتر زندگی می کنم.

 

دوستان بسیجی ام متفاوتند

همیشه سعی دارم تا آشنایان را برای شرکت در محافل بسیج دعوت کنم. ما در جلسات مان فرصت های زیادی برای بالا بردن سطح اطلاعات، قدرت بیان و شناخت بیشتر از مسائل مهم سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و غیره داریم. در اردوهایی که می رویم هم تفریح می کنیم و هم عبادت و هم خودمان را رشد می دهیم. جلسات هفتگی حلقه های صالحین بسیج برای ما تجدید قوای خوبی محسوب می شود.

دوستان غیر بسیجی زیادی دارم که بسیار افراد با اخلاقی هستند اما بسیجی ها  نوعی معرفت و آگاهی دارند که در بقیه نمی بینم. شاید این موضوع به خاطر انس بسیار آنان با شهداست. البته در بین بسیجیان هم ممکن است  افرادی باشند که فقط برای بعضی مزایا  مثل  قبولی در دانشگاه عضو این مجموعه شده اند. اما آنها فقط ثبت نام شده های بسیجی هستند و بسیجی های واقعی از روی رفتار و اخلاق شان کاملاَ قابل تشخیص هستند.

/انتهای متن/

درج نظر