در کل دنیا طنزنویس زن کم داریم
رویا صدر نویسنده، طنزپرداز و روزنامه نگار با سابقه ایست که از اول دهه ی 60 با تحریریه و بعد شورای سردبیری زن روز کار را شروع کرده است. در دههی 70 به عرصهی طنز قدم گذاشته و با نویسندگی در نشریهي «گلآقا» در طنزنویسی تجربه های بسیار خوبی به دست آورده است. به بهانهی کتاب طنز جدید این نویسنده، با او در مورد شوخطبعی و طنز و شیوهها و حدومرزهای آن و هم حضور زن ها در این عرصه صحبت کردهایم.
خانم صدر، در کل شما آدم شوخطبعی هستید؟
- نه خیلی. در مسایل زندگی هم مثل آدمهای دیگر برخورد کردهام. سعی نکردم که در زندگی اجتماعی و شخصی شوخطبعانه برخورد کنم و احساس میکنم حتی خیلی از آدمهایی که طنزنویس نیستند، در برخوردهای اجتماعی یا مسایل زندگی از من خیلی شوخطبعتر و بامزهتر هستند؛ بنابراین باید بین شوخطبعی و طنزنویسی تفکیک قایل شد. آدمی که طنزنویس است لزوما در زندگی، شوخطبع و بذلهگو نیست. آدمی که طنزنویس است لزوما در زندگی، شوخطبع و بذلهگو نیست.
درست است که طنزنویسی و شوخطبعی لزوما مثل هم نیستند اما نقطه مشترک آنها خنداندن است. به عنوان کسی که با نوشتههایش خنده روی لب مردم میآورد، به نظر شما برخورد شوخطبعانه چقدر میتواند در زندگی فرد تاثیر بگذارد؟
- البته این وادی چندان ارتباطی با طنز نوشتاری که تخصص بنده است ندارد، بلکه مستلزم برخورد روانشناسانه با قضیه است. اما بر اساس تجربیات شخصی من شوخطبعی، روابط بین آدمها را تلطیف میکند. شوخطبعی هم در روابط اجتماعی هم در روابط خانوادگی میتواند یک زنگ تنفس باشد و فرصت فکر کردن بیشتر را دور از تنش به فرد بدهد. همانطور که قبلا گفتم، نگاه طنز داشتن، مستلزم این است که شما به یک قضیه نگاهِ از بالا داشته باشید؛ وقتی آدم از اتفاقاتی که در زندگیاش میافتد، عبور کند و از بالا نگاه شان کند، میتواند به آنها بخندد. شما اگر بخواهید یک موضوع را به طنز بگیرید، بهنوعی باید موضوع را خفیف و ساده کنید و خیلی آن را جدی نگیرید، به این ترتیب خودبهخود وارد وادی شوخطبعی میشوید و میتوانید آن سوژه را، هر چند تلخ باشد، تحمل کنید. به عنوان مثال در یک جمع وقتی فضا زیادی خشک و جدی باشد، ممکن است روابط به تنش کشیده شود اما تصور کنید که فردی در این میان بگوید: «راستی دوستان یک جک…» اصلا خود این حرف، یخ آدمها را باز میکند و ارتباطها به هم نزدیک میشود.
اشاره کردید که طنزنویسها لزوما در زندگی عادی آدمهای بذلهگو و بامزهای نیستند، در صورتی تصور بیشتر مردم در مورد طنزپردازان عکس این موضوع است. نظر شما در این مورد چیست؟
- معمولا برای به طنز گرفتن یک سوژه، نویسنده اول باید عمق تلخی سوژه را احساس کند، از آن فراتر برود و بعد آن را به طنز بگیرد. من احساس میکنم تلخیای که یک طنزنویس در جریان نوشتن احساس میکند، به مراتب از یک جدینویس بیشتر است؛ چون تا عمق تلخی سوژه را متوجه نشود، طنز او نمیتواند تاثیرگذار باشد. بنابراین معمولا طنزپردازها آدمهایی نیستند که بتوانند با مسایل زندگی خودشان با نگاه طنز برخورد کنند؛ عمدتا آدمهای جدیای هستند و در بطن وجودشان حتی ممکن است آدمهای شادی نباشند. خیلی از طنزنویسهایی که من میشناختم و با آنها کار کردم، آدمهای شادی نبودند.
طنز در عمق تلخیها فرو رفتن است و در مرحلهی بعد، گذشتن از آنهاست. یعنی اول باید تلخی سوژه را درک کنید و بعد از آن فاصله بگیرید تا بتوانید آن را انعکاس دهید و این به نظر من سخت است.
اما به نظر میرسد تا وقتی خود فرد شاد نباشد، نمیتواند دیگران را بخنداند. اینطور است؟
- البته طنزنویسانی هم پیدا میشوند که در برخورد با مسایل روزمره بسیار بذلهگو و بامزه باشند؛ اما باز هم نمیتوانیم بگوییم که این آدمها لزوما سرزنده هستند. بلکه میتوانیم بگوییم که طنز را به عنوان یک راه برای فرار از واقعیات و تلخیهای زندگی انتخاب کردهاند. اما در واقع طنز در عمق تلخیها فرو رفتن است و در مرحلهی بعد، گذشتن از آنهاست. یعنی اول باید تلخی سوژه را درک کنید و بعد از آن فاصله بگیرید تا بتوانید آن را انعکاس دهید و این به نظر من سخت است. خیلی از طنزنویسهای ما که من میتوانم از آنها به عنوان قویترین طنزنویسهای معاصر نام ببرم خیلی آدمهای جدیای بودهاند و مخاطب با خواندن طنز آنها، مرز بین خنده و گریه را تجربه میکند؛ شاید این یکجور طنز تراژیک باشد چون با طنزهای آنها میشود عمق تلخی را حس کرد.
آیا میشود همهچیز را به طنز گرفت؟
- خیر همهچیز را نمیشود به طنز گرفت. مطالب طنزی هستند که شما را به خنده نمیاندازد، بلکه آزرده خاطر میکند. شوخی و طنز مرز دارد؛ مثلا شوخی کردن با ناتوانها خندهدار نیست. شوخی کردن با مسایلی که احساسات افراد را درگیر میکند، خندهدار نیست. اگر جمعی یکسری اعتقادات را تقدیس میکنند، شوخی کردن با آنها وقتی که جنبهی تمسخر پیدا کند، برخورنده است و جنبهي توهین پیدا میکند. شوخی با قومیت هم آزاردهنده است. شوخیهای نادرست حتی ممکن است در سطح بینالمللی تنش ایجاد کند. به همین دلیل بهدرستی در رسانهها از شوخی با این مسائل جلوگیری میشود. چارلی چاپلین در فیلمهایش با طبقات بالا و برگزیده شوخی میکرد؛ او یکی از فیلمهایش را مثال میزد که بستنی میافتد روی لباس خانمی که از طبقهی مرفه آن دوران بود و باعث خندیدن مردم شد. خود چاپلین میگوید اگر این خانم فقیر و آسیبدیده بود هیچوقت مردم به آن اتفاق نمیخندیدند. آدم با نقص مردم شوخی نمیکند. در کل طنزپرداز باید بتواند، با طنز آزردگیِ خاطر مخاطب را کم کند و او را در حس خود شریک کند؛ برای مثال طنزپرداز دیکتاتوری را به طنز میکشد که روابط ظالمانه با مردم دارد، اینطوری همه مردمی که مورد ظلم قرار دارند، به این طنز میخندند و چون حرف دلشان زده شده، دلشان خنک میشود. در کل جذابیت طنز در همین است که طنزپرداز جرأت میکند و خود را در جایگاه فراتر قرار میدهد و با افرادی که جایگاهی فراتر در جامعه دارند، شوخی میکند. در صورتی که شوخی با کسی که در جایگاه فروتر قرار دارد، چه از نظر اجتماعی چه از نظر جسمانی یا هر نظر دیگر، اصلا جالب از آب در نمیآید.
شوخی و طنز مرز دارد؛ مثلا شوخی کردن با ناتوانها، با مسایلی که احساسات افراد را درگیر میکند، با اعتقادات افراد و با قومیت ها آزاردهنده است.
طنزنویس خودش را هم به طنز می کشد
آدم میتواند خودش را هم به طنز بکشد یا به عبارتی میشود با خودمان هم شوخی کنیم؟
- بله. زنده یاد عمران صلاحی مدام میگفت یک طنزنویس اول باید بتواند خودش را به طنز بکشد. این کار اتکا به نفس بالایی میخواهد، در غیر این صورت فرد نمیتواند با خودش شوخی کند. این کار به مخاطب هم حس بهتری میدهد و احساس همذاتپنداری او را بر میانگیزد. من نمیدانم از نظر روانشناسی چه مکانیسمی را طی میکند اما شوخی با خود باعث میشود کار به دل مخاطب بنشیند. به عنوان مثال در یکی از قسمتهای برنامهی خندوانه، یک نفر شیرازی آمده بود و با شیرازیها شوخی میکرد که خیلی دلنشین شد. اما اگر یک تهرانی میآمد این کار را میکرد اصلا به دل نمینشست. نمیدانم چطور است شاید مخاطب در به طنز کشیدن خود نویسنده صداقت میبیند و این اثرپذیری کار را بیشتر میکند. یک طنزنویس باید این قدرت را داشته باشد که اول خودش را به نقد بکشد.
شما چطور؟ تا به حال با خودتان شوخی کردهاید؟
- بله. من هم زیاد پیش آمده که در آثارم با خودم شوخی کنم؛ مثلا یکی از کارهایی که خودم هم خیلی دوستش دارم، داستان کوتاهی است در مورد یک نفر که درست خوابش نمیبرد؛ موضوعی بود که خودم با آن درگیر بودم. ببینید کلا یکی از ویژگیهای نثر زنانه «مونولوگ» است. این ویژگی در آثار روایی من هم وجود دارد که از اساس مستلزم یک برگشت به خود است؛ یکجور کاوشگری در ذهنیات خود و به نقد کشیدن آن. بنابراین من این کار را در خیلی از آثارم انجام میدهم. مخصوصا در کارهایی که راجع به خانمها است، خودبهخود مسائل خودم را هم بازتاب میدهم؛ تضادهای درونیام و مسایلی که ذهنم با آنها درگیر است.
شوخیهای نادرست حتی ممکن است در سطح بینالمللی تنش ایجاد کند. به همین دلیل بهدرستی در رسانهها از شوخی با این مسائل جلوگیری میشود.
در عرصهی طنزپردازی، آقایان بیشتر از خانمها فعال هستند. چرا اینطور است؟
- اتفاقا این دغدغه من است. همیشه سوالم این بوده که چرا ما انقدر طنزنویس زن کم داریم و آقایان در این وادی بیشتر هستند؟ من کتابی دارم که الان زیر چاپ است. وقتی روی این کتاب کار میکردم از جامعهشناسان و روانشناسان طرف مصاحبه، سوال میکردم که آیا خانمها از نظر روانی شوخطبعی کمتری دارند؟ نه تنها در ایران، بلکه در کل دنیا اینطور است. جواب هر دو گروه این بود که این مساله بیشتر ریشه در تاریخ دارد؛ اینکه همیشه میگفتند برای خانمها زشت است بخندند و شوخی کنند؛ به همین دلیل محدودیتهایی برای خانمها ایجاد شده است. بنابراین طبق نظر این گروه از نظر روانشناسی یا فیزیولوژیک، بین طنازی زنان و مردان هیچ تفاوتی وجود ندارد.
نه تنها در ایران، بلکه در کل دنیا طنزپرداز زن کم داریم و این مساله بیشتر ریشه در تاریخ دارد؛ اینکه همیشه میگفتند برای خانمها زشت است بخندند و شوخی کنند.
بهنوعی شما و سایر خانمهای طنزنویس توانستهاید این محدودیت تاریخی را هم به طنز بکشید و بر خلاف آن عمل کنید. به نظر خودتان چرا خانمهای دیگر این کار را نمیکنند؟
- شاید دلیل ماجرا، این است که خانمها با قضایا احساسیتر از آقایان برخورد میکنند. در مقابل، به همان نسبت طنز مستلزم بهکارگیری مقداری خشونت در نگاه است و به تعبیری فرد باید با سوژه با بیرحمی برخورد کند که خانمها شاید کمتر قادر باشند آن بیرحمی را در کارشان وارد کنند به همین دلیل کمتر میتوانند موقعیت طنز ایجاد کنند. مثلا ما در جامعه خودمان به نسبت زنان داستاننویس و شاعر و فیلمساز، زنان طنزنویس کمتر داریم. در بین خانمها چهرهی جهانی طنز هم کم دیده میشود؛ امابعضا هستند و آثار خوبی هم ارائه دادهاند که به فارسی هم ترجمه شده است. مثلا خانم الویرا الیندو نویسنده اسپانیایی که مجموعه داستانهای «مانولیتو» را برای کودک و نوجوان نوشته و به فارسی هم ترجمه شده است. در ایران هم خانمهایی بودهاند که در عرصهی طنز آثار خوبی نوشتهاند مثلا گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، فیروزه جزایری دوما. اما این تعداد در مقایسه با آقایان خیلی کم هستند.
/انتهای متن/