پدرهای امروز باید صبورتر باشند
چه مشکلاتی بر سر راه انجام وظایف پدری وجود دارد که باعث میشود نقش پدری در شلوغی فشار کار و مشکلات اقتصادی گم شود؟ پدرها چقدر تلاش میکنند که این مشکلات را مدیریت کنند؟ درکشدن مشکلات پدرانه توسط اعضای خانواده چقدر باعث میشود که چالشهای یک پدر، کمتر شود؟ اینها سوالاتی است که به بهانه میلاد حضرت امیرالمومنین و روز پدر از چند پدر پرسیدیم. جواب های شان را با هم بخوانیم:
آیا چارچوب های سنتی خانوادگی سد صمیمیت است؟
مدرس دانشگاه است و پدر دو فرزند. درمورد فشارکاری و فشارهای اقتصادی در خانوادهها میگوید: متأسفانه فشارهای اقتصادی باعث بیحوصلگی و یا گاها عصبیت پدر در محیط خانه میشود، مدیریت این موضوع به نظر من بیشتر به عهدهی مادر خانواده است که تیمار روح خانه با اوست. پدر ها در بیشتر اوقات نمیتوانند احساسات حقیقیشان را در ارتباط با اعضای خانواده بیان کنند. گاهی چارچوب های سنتی خانوادگی هم سدی در ایجاد صمیمیت بین پدر و فرزندان میشود. در حالی که امروزه پدرها باید کمی جسورتر از پدرهای نسل گذشته باشند، برای این منظور یک پدر باید حداقل یک روز را با فرزندش سر کند تا ریز و بم زندگی او را و خواستههایش را درک کند. البته گسترش محیطهای اجتماعی مجازی، فرزندان را در یک پیله ی مجازی قرار داده که این پیله به جز بعضی کاربردهای مثبت، کاربردهای منفی هم دارد.
جایگاه پدرانه پدر سست شده است
در باب چالشهایی که پدر با آن مواجه است، باز هم سکاندار زندگی، مادر خانواده است. این اوست که احترام به پدر را به فرزندان میآموزد. اگر مادر خانواده در نبود پدر، در مقابل فرزندان او را هیچ انگارد، جایگاه پدرانهی پدر سست خواهد شد. البته امروزه دیگر سختگیریهای قدیمی پدرانه ندر خانواده ها جایی ندارد، مخصوصا در کلان شهرها عملا ما با پدیدهی فرزندسالاری روبرو هستیم. زندگیهایی که الان ما درون آنها شخصیتمان شکل میگیرد، به طرز افراطی فرزندسالارانه گشته که این هم تقریبا فراگیر شده است.
بهطور مثال دیگر پدرها نمیتوانند در پوشش فرزندشان دخالت مستقیم داشته باشند. بچهها این روزها بیشتر با حرفهای محفلی دوستان شان پیش میروند، عصبیت پدرانه را هم گاه مادرها چنان جلوه میدهند که بازگشت پدر به خانه نوعی بازگشت استرس و آشوب جلوه میکند. البته هر چه که پیش آید پدر اگر واقعا بخواهد نقش پدرانه داشته باشد، باید صبوری پیشه کند. اینکه فلان ضربه کاری سبب شود او با تندخویی همه اعضای خانواده را از خود براند، خیانت به ارکان خانواده است. بارها دیده شده عصبیتهای بیمورد پدر، دختر خانه را از خانه فراری داده که شاید سبب ازدواج نامناسب او و تباهشدن زندگیاش گردد.
پدر فقط پشتوانه مادی نیست
ممکن است مقوله پدر بودن برای خیلی از کسانی که ازدواج میکنند، گنگ و نامفهوم باشد. پدر بودن نه فقط پشتوانه مادی، بلکه بیشتر راهنما و پشتوانه معنوی بودن است. بچهها حتی اگر هیچ گاه بر زبان نیاورند، چشمشان به پدرشان است. آنها در مکالمههای خصوصی با دوستان شان ، پدرشان را نقد میکنند، که این نقد شاید برای شان شادی بیاورد ، شاید هم افسوس و غم ولی در هرحال این نقد را دور از چشم پدرشان میکنند.
در این میان تکلیف جایگاه پدر در خانه چه می شود؟ مادرها در این مورد نقش پررنگی دارند. در لحظهی خشم پدرانه، مادر اگر کمی صبوری کند، آتش به سادگی فروکش میکند ولی اگر او هم باوری به جایگاه پدرانه نداشته باشد، آن خانه همیشه در تلاطم و سردرگمی به سر خواهد برد و فرزندان مرجع تصمیمگیری را به بیرون از خانه خواهند برد.
بازی با بچه ها هر چندکم، خیلی اثرگذار است
درس خارج حوزه میخواند و مدرس است. پدر سه فرزند است و در جواب به پرسشمان که چه تلاشهایی در زندگی شخصیاش بعنوان یک پدر دارد که پدر نمونهای برای فرزندانش باشد، اینگونه گفت:
تلاش کردهام، فارغ از جایگاه شغلی و اجتماعی، وقتی که با بچهها مواجه می شوم، واقعا خودم را همسطح آنها قرار بدهم و در کنار جذابیت و ابهت پدری، یک نوع تشابه در رفتار و گفتار هم با آنها داشته باشم.
هرچند ما پدرها معمولا از سختی کار و کموقتبودن در رنجیم، ولی تلاش کردهام موقعی که به اقتضای شغلم در خانه مشغول کار هستم، بین ساعتهای سخت کار، دقایقی را هم بعنوان استراحت، با بچهها بازی کنم. بازیهایی که در مواردی هیجانی می شود و حتی کار به بازی جنگ فیزیکی میکشد و بچهها مثلا باید بابا را شکست بدهند. این نوع با هم بودنها، هرچند کم هستند، بخاطر کیفیتشان، ماندگار و تأثیرگذار می شوند.
باید گاهی همراه بچه ها شیطنت کرد
بی اغراق، وظیفهی اصلی نظارت بر تکالیف بچهها به عهدهی مادرشان است و من به علتهای مختلف ـ که مشغله کاری یکی از علتها میباشد ـ از این فضا کمی فاصله دارم. ولی گاهی در انجام تکالیف کمک یا نظارت دارم. گاهی املا گفتن من ـ هرچند بد املا می گویم ـ میتواند به صمیمیت با بچهها کمک کند. البته من هر وقت املا می گویم، آنقدر مسخرهبازی و شوخی وسطش در میآورم که بچهها ترجیح می دهند به سراغ مادرشان بروند. البته همیشه نظارت روی تمرینهای خط (خوشخطی) با بنده بوده، هست و خواهد بود.
تلاش هم میکنم کودک درونم را در زمانی که شخصیتم یا منصب کاریام جدیتر و بزرگتر می شود، همچنان زنده نگه دارم. من هم مثل بچهها گاهی احساس میکنم باید شیطنت کنم و بازی کنم و حتی دعوا کنم و قهر. گاهی باید مثل بچهها صدای حیوانات را در بیارم و گاهی باید در کنار بچه ها بخوابم و به کتابهای قصهای که خودشان بلند بلند می خوانند یا مادرشان برای شان می خواند گوش بدهم و گاهی هم کتاب قصه بخوانم. البته بخشی از گفتههای این بند، در حدّ یک برنامه است و تا کنون اجرایی نشده ولی بخشی هم بارها و بارها اجرایی شده و اثرگذار هم بوده.
چه خوب است اهل خانه پدرها را درک کنند
پدر خانه، فقط پدر خانه نیست. در محلّ کارش هم دردسرها و مشکلاتی دارد. شاید خیلی از پدرها تلاش میکنند دعواها و دردسرهای کاریشان را به خانه منتقل نکنند. ولی خب، پدرها هم انسان هستند و ضعف دارند. گاهی واقعا نمیتوانند. گاهی کارهای بیرون از منزل اعم از کار و خرید و قسط و کارهای اداری چنان پدر را میپیچاند و تحت فشار قرار می دهد که ناخواسته بخشی از این فشار را در رفتارش سر همسر یا سر فرزندانش خالی می کند. نمیگویم این خوب است، ولی این که مادر و بچهها درک کنند که پدر، زمانی که عصبانی می شود یا زمانی که بیحوصله است، حتما مشکلی بیرون از خانه دارد و این که تلاش کنند درکش کنند و آن لحظه برایش درس اخلاق نگذارند و حتی گاهی به طنز می شود گفت یک ظرف شکستنی هم بدهند تا بشکند و عصبانیت یا ناراحتیاش را تخلیه کند که واقعا بعضی وقت ها کارگشاست! این درک شدن می تواند خیلی برای پدر آرامبخش باشد و کمکش کند که با مشکلات کنار بیاید یا در یک فضای آرام حلّ شان کند.
البته این موضوع یک روی دیگر سکه هم دارد؛ اینکه این همدردی و تحمل نباید به گونهای مستمر باشد که پدرها فکر کنند می توانند یا حق دارند همیشه مشکلات کاری خودشان را در خانه حل کنند!
تصمیم تربیتی نهایی را چه کسی می گیرد؟
نکتهی دیگر به بحث مرجعیت رفتاری و تربیتی بچهها بر می گردد. نوعا خودم با این سوال مواجه بودم ـ هم از طرف خانمها و هم از طرف آقایان ـ که به هر حال تصمیمگیر اصلی روش تربیتی بچهها کیست؟ پدر، که مسئولیت کلان خانه را به عهده دارد یا مادر، که مسئول مستقیم تربیت و نگهداری از بچههاست؟ بالاخره بچهها باید حرف چه کسی را گوش کنند؟ این مشکلی است که ما در مقام انتزاع ممکن است خیلی جواب های خوبی برایش پیدا کنیم، ولی در عمل همهمان به نوعی گرفتارش هستیم و با این موضوع مشکل داریم.
حق این است که دو بخش کردن مدیریت تربیتی بچهها از ریشه غلط است. طبیعی است که بچهها نباید احساس دوگانگی بین پدر و مادر داشته باشند. پدر و مادر باید دعواهای شان را در محیطی به دور از بچهها انجام بدهند. آنجا اگر می خواهند سر و دست همدیگر را هم بشکنند هم ایرادی ندارد. ولی وقتی بین بچهها قرار میگیرند، نباید این دوگانگی پررنگ جلوه کند. به نظرم اگر از قبل، بین خودشان این قرار را بگذارند که بچهها برای تصمیم نهایی منتظر حرف کدام شان باشند، بهتر است. ممکن است حتی به این نتیجه برسند که مثلا دختر خانه، چشم به دهان مادر باشد و پسر خانواده چَشمگوی پدر!
شخصیت پدر و مادر جلوی بچه ها نباید تخریب شود
یا این که بچهها، در تربیت، با کسی مأنوستر و از کسی متأثر تر ند که با او رابطه عاطفی نزدیکتری دارند. یا حتی به شکل خیلی سادهتر و نا پختهتر، این که هرکدام از پدر و مادر که زودتر تصمیمی گرفتند و مثلا دستوری به بچهها دادند، حرف او مرجعیت رفتاری داشته باشد. مثلا اگر مادر به بچهها گفته است که امشب زودتر بخوابید چون درسهای فردا سخت است و باید آماده باشید، دیگر پدر پیشنهاد دورهم نشستن یک ساعته و دیدن فوتبال و فیلم و تخمه و آجیلخوردن را به بچه ها ندهد و اگر داد و فهمید مادر چنین دستوری داده، دقیقا این جمله را بگوید که: “چون مادر بهتان گفته، به حرفش گوش کنید. وقت برای دور هم نشستن و فیلم دیدن و تخمه و آجیل خوردن زیاد است”. من خودم به عنوان پدر، دقیقا همین انتظار را از همسرم دارم و واقعا خوشحال می شوم که همسرم به بچهها بگوید، چون پدر زودتر چنین چیزی گفته است، همان را انجام بدهید! هرچند این نمی تواند نسخهی کلی و همیشگی باشد. این روش البته، به شهادت تجربه، گاهی هم خوب نیست.
به هر حال شاید نشود نسخهی واحدی برای پدر و مادرها داد جز همین نکتهای که اشاره کردم: وحدت نظر پدر و مادر در حضور بچهها حتی اگر در واقع اختلاف نظر شدیدی دارند. نکتهای که تلاش کردیم رعایت کنیم این است که نه شخصیت پدر و نه شخصیت مادر، جلوی بچهها تخریب نشود. شاید پدر ها، در مورد تخریب شخصیت شان در محیط خانه، از مادرها تعصبیتر و غیرتیتر باشند. شاید یک پدر انتظار دارد این خط قرمز هیچ وقت شکسته نشود. حتی یک پدر ممکن است خودش گاهی این خط قرمز را در مورد مادر رعایت نکند، ولی انتظار دارد که مادر و بچهها، حتی به اشتباه هم این کار را انجام ندهند یا تکرارش نکنند.
البته این به معنای عدم رعایت شخصیت مادر نیست. پدرها حق ندارند به بهانهی پدر بودن، شخصیت و مرجعیت مادر در خانه را مخدوش کنند و کمترین خللی به او وارد کنند. عرض این بود که پدرها کمی نسبت به مادرها متعصبتر هستند در این زمینه. اینها انتظاراتی بود که بعنوان پدر خانواده از اعضای خانواده دارم تا رعایتکردنش کمک کند پدری موفقتر، مهربانتر و همسری دلسوز تر و عاشقتر باشم.
گاهی پدر گمان میکند هر چقدر هم بدود، از زندگی عقب است!
روزنامهنگار و مترجم است. پدر دو فرزند است و در رابطه با موضوع گزارش گفت: در زندگی امروزی بزرگترین مشکلاتی که برای تعامل مناسب مرد با خانواده و به خصوص فرزندان وجود دارد، مشکلات اقتصادی و سرعت زندگی مدرن است. بر خلاف گذشته که روال زندگی با آرامش همراه بود، فناوریهای جدید، شتاب زیادی به زندگی میدهند و گاهی پدر گمان میکند هر چقدر هم بدود، از زندگی و جریان زندگی عقب است! این احساس به خصوص در افرادی که دغدغه فعالیت بیشتری دارند، زیادتر است؛ همیشه این نگرانی وجود دارد که چگونه زمان و انرژی خود را مدیریت کنند تا بتوانند با این شتاب هماهنگ شوند.
مشکلات اقتصادی هم مزید بر علت میشوند. از یک سو خرج و مخارج زندگی به طور کلی بالاست و از طرف دیگر هزینه کلاس آموزشی و ورزشی و غیره برای فرزندان سنگین است. ابتدا باید از اینجا شروع کرد که نه خانههای امروزی شبیه خانههای قدیمی است و نه شرایط زندگی آنگونه است. خانهها کوچک هستند و کودک فضایی مثل حیاط در دسترس ندارد که حداقل انرژی خود را تخلیه کند. راه حل کنونی ثبتنام بچهها در کلاس آموزشی و مهد و ورزش و این قبیل برنامههاست؛ همین امر باعث بالا رفتن هزینه میشود و به ناچار پدر خانواده باید تلاش بیشتری برای کسب درآمد داشته باشد و در نتیجه وقتی به منزل و آغوش خانواده بازمیگردد، انرژی کمتری خواهد داشت. حوصله کمتری خواهد داشت و کیفیت پدریاش تحت تاثیر قرار میگیرد. تازه این فقط خستگی ناشی از کارِ بیشتر است؛ وگرنه دغدغههای ذهنی مانند قسط و بدهی و… خود سوهان روح دیگری است.
اگر بخواهم مجدد به نکته اول بازگردم، باید دغدغه ذهنی کسانی که به دنبال فعالیتهای بیشتر برای جامعه خود هستند را نیز به این اضافه کنم؛ کسانی که نمیتوانند صرفا به «شغل» خود اکتفا کنند و دغدغه بیشتری برای تاثیرگذاری و بهبود شرایط جامعه دارند، باید زمان بیشتری را نیز به فعالیت خود اختصاص دهند. البته معمولا این افراد مدیریت آگاهانهتری بر برنامه زمانی خود دارند، ولی به هر حال زمان کمتری در کنار خانواده هستند و کیفیتبخشی به حضورشان، کار سختتری خواهد بود.
علاوه بر درک شرایط فوق، این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که معمولا پدران کلینگر تر و مادران جزیینگرتر هستند؛ بنابر این اگر هر کدام با عینک خود به عملکرد دیگری نگاه کنند، دچار سوتفاهم و ناراحتی خواهند شد. اگر مادر با جزیینگری خود بخواهد رفتار پدر فرزندان را زیر ذرهبین قرار دهد، هر حرکت پدر با فرزندان را می خواهد با الگوی تربیتی خانواده تطبیق دهد؛ در حالی که مرد معمولا به طور کلی نگاه میکند و به عنوان مثال تلاش میکند مجموعه رفتارهایش مثلا در یک روز، یا در یک برنامه یا بازی، قطعهای از پازل تربیتی را پر کند.
/انتهای متن/