با این شوهر خسیس و مال جمع کن چه کنم؟

پول و امکانات مادی وقتی برای رفاه و راحتی فرد و خانواده و اطرافیانش صرف شود، می تواند از بهترین عوامل خوشبختی و آسایش باشد اما اگر قرار باشد اموال و دارایی ها فقط انباشته شود و مایه حسرت و حرمان گردد، خودش عامل بدبختی و فرسایش روح و فکر است، همان طور که برای شیرین شده است.

0

شیرین زنی بالای 50 سال و دارای دو فرزند پسر است. در نگاه اول به نظر می رسد که تمرکز حواس ندارد و نمی تواند حواسش را جمع کند تا مشکلش را بیان کند. با برادرش مراجعه کرده و همین مشکل او را بیشتر به چشم می آورد.

کیوان برادرش می گوید: خواهرم 20 سال است ازدواج کرده و الان از رفتار شوهرش بسیار خسته شده و دیگر نمی تواند ادامه دهد.

از برادر شیرین خواستم اجازه دهد خواهرش خودش مشکل را مطرح کند.

قبول کرد و شیرین در ادامه صحبت های برادرش گفت:

من در سن بالای 35 سال بودم که باسیروس ازدواج کردم. سیروس شوهرم را که کوچکترین فرزند خانواه بود از 16 سالگی بدون هیچ پشتیبان مادی و معنوی به خارج از کشور فرستادند. او خودش بود و خودش، با مشکلات مالی فراوان. برای اینکه بتواند در آن کشور بماند از این کشور به آن کشور می رفت و آنقدر کار کرد تا توانست زبان یاد بگیرد و در آنجا  بماند و به دانشگاه برود. بعد از 20 سال که به کشور بازگشت، ما با هم ازدواج کردیم. سیروس ابتدا با برادرانش مشغول به کار شد و چون نتوانست با آنها بسازد جدا شد و به تنهایی به کار تجارت پرداخت. با پولی که پس انداز کرده بود و با خود آورده بود، توانست برای خود کار آزاد خوبی راه اندازی کند. ولی به دلیل سختی و تنهایی که در گذشته کشیده بود، به هیچ چیز و هیچ کس حتی به روزگار اعتماد نداشت. اصلا توکل کردن و خدایی را که روزی رسان است،ا قبول نداشت. در ابتدا تا بچه ها کوچک بودند خوب بود. غیر از کار و فعالیت زیاد و درامد خوب لااقل به خاطر بچه به زندگی می رسید و گاهی ما را با خود بیرون می برد و گردش و تفریح داشتیم. ما را همراه خود به املاکی که می خرید، می برد. ولی حدود شش هفت سالی است که  اصلا در خانه حرف نمی زند. نه اهمیتی به سر و وضع و سلامت خودش می دهد و نه به من و بچه ها اعتنایی دارد. با همه ثروتی که به دست آورده و همه املاک و مغازه و خانه های متعددی که از کسب و کارش به دست آورده، وضع زندگی ما مثل فقیر بیچاره هاست. نه پولی در اختیار من و بچه ها می گذارد و نه اهمیت می دهد که چگونه زندگی می کنیم. خانه ای در محله ای شلوغ و با فرهنگی متفاوت از فرهنگ من و خانواده ام اجاره کرده که در حال خراب شدن است. برایش مهم نیست با این وضع خانه، مهمان به خانه بیاید. من هم از اینکه در این خانه مهمان راه بدهم خجالت می کشم. از همه کس و همه چیز بریده ام. روح و روانم آسیب دیده. اگر از خانه برای پیاده روی بیرون بروم که اشکال می گیرد و اجازه نمی دهد. اگر کلاس درسی بروم دوست ندارد و هزار تهمت می زند که من زن بدی هستم، در صورتی که خودش می داند من چه جور زنی هستم. هروقت ملک جدیدی می خرد، من وقتی می فهمم که آن را برای برادر و خواهرانم تعریف می کند.  موقعی که مختصر پولی برای تهیه وسایل مورد نیاز بچه ها بخواهم باید به ده نفر برای پادرمیانی التماس کنم تا قبول کند و پولی آن هم بخور و نمیر به ما بدهد. تفریح من و بچه ها فقط رفتن به خانه پدر و مادرم است که او هم می آید و اصلا به روی خودش نمی آورد که من از دستش ناراحت هستم. با چنان سرو وضع بدی در جامعه حاضر می شود که مایه آبروریزی من و بچه هاست. لباس هایش همیشه پاره و کثیف است. آنقدر پول دارد که تا چند نسل بچه های ما می توانند بدون کسب و کار در آسایش زندگی کنند. وقتی من می گویم که اجازه بدهد خودمان از این دارایی ها بهره ببریم، می گوید: نه می ترسم من هم مثل پدرم پیر شوم یا ورشکسته شوم و پولی برای ادامه زندگی نداشته باشم. حدود 65 سال سن دارد و بسیار بیمار است ولی اصلا دکتر نمی رود.

در همین خانه ای که داریم زندگی می کنیم آنقدر وسیله جمع کرده که جای نفس کشیدن نیست، بچه ها جا ندارند و مهمان نمی توانیم به خانه بیاوریم از بس خانه پر است. حاضر نیست هیچ کدام از وسایل را بفروشد یا استفاده ای از آن بکند. من و بچه ها واقعا خسته شدیم و بسیار بیچاره شدیم.

پرسیدم: هیچ وقت فکر چاره جویی نبودید؟ فکر نکردید شوهرتان را راضی کنید که به مشاورو روانشناس و یا روانکاو مراجعه کنید تا ریشه مشکلات و بدبینی و حرص او به جمع مال معلوم شود؟ گفت: من به او چنین پیشنهادی را داده ام ولی او به من می گوید: تو دیوانه ای، من حالم خوب است. خیلی افتخار می کند به اینکه ثروت زیادی دارد. ولی نه یک خانه خوب برای زندگی دارد ونه یک ماشین که برای راحتی خانواده باشد. خانه ای بسیار بزرگ و با امکانات خوب در بهترین نقطه شهر و در یک برج بزرگ دارد که میلیاردها ارزش دارد ولی حاضر نیست ما آنجا زندگی کنیم. من هم زندگی را تقریبا رها کرده ام. خودم هم دارم مریض می شوم. فکر می کنم خیلی ناتوان و بیچاره هستم. تا اعتراض می کنم می گوید برو طلاق بگیر و برو. حالا شما می گویید من چه کار کنم؟

در ضمن صحبت های شیرین، گاهی برادرش کیوان هم در تأیید حرف های خواهرش و راه و روش زندگی شوهرخواهرش صحبت هایی می کرد و توضیحات بیشتری می داد.

از شیرین پرسیدم: برای خورد و خوراک هم به شما سخت می گیره؟

 گفت: هیچ وقت چیزی در یخچال نداریم. اگر خیلی حالش خوب باشد و بخواهد به بچه ها توجه کند سه تا ساندویچ فقط برای خودش و بچه ها، و نه برای من، می گیره و می خورن. روحیه بچه ها را هم خراب کرده.همش به آنها می گوید مادرتان دیوانه است و ولخرج. باید پول جمع کرد و سرمایه داشت.باید آینده را در نظر داشت. جدیدا مرا جلوی بچه ها کتک هم می زند. من از این رفتار و افکار خجالت می کشم. حاضرم جدا شوم و بروم خانه پدرم هرچقدر هم که سخت باشد.

 پرسیدم: مهریه ات چقدر است؟

گفت: 113 سکه. ولی پدرش در هنگام عقد من 200 سکه به آن اضافه کرد و از طرف خودش امضا و قبول کرده که در حال حاضر هم او و هم مادرش فوت کرده .

 

 پاسخ دکتر فرزانه اژدری:

با تجربه ای که بعد از سال ها در رابطه با مشکلات خانوادگی و بطور کلی مشکلاتی که مردم  در رابطه با هم دارند، به دست آمده، می توان گفت که بسیاری از گرفتاری ها را ما ادم ها به دست خود برای خودمان فراهم می کنیم. منشأ بسیاری مشکلات روحی و روانی هم معمولا ترس ها، کمبودها و ناراحتی هایی است که از گذشته هر کدام از ما با خود به همراه داریم و چه بسا همه عمر آن را با خود به دوش می کشیم. با این مشکلات هم صدمه می بینیم و هم صدمه می زنیم بدون آنکه فکر کنیم برای پیشبرد امور راه حل های دیگری هم غیر از درگیری با دیگران و فشار به آنها و ایجاد مشکلات قانونی کوچک و بزرگ وجود دارد.

در بسیاری موارد اگر افراد متوجه این مشکلات باشند  و آنها را ریشه یابی کنند، می توانند امیدوار باشند که در زندگی به آرامش واقعی و موفقیت دست یابند. انسان هایی که سعی می کنند مشکلات روحی و شخصیتی شان را حل کنند، هم اعتماد به نفس دارند و هم اعتماد به دیگران و به خاطر صداقت و شفافیتی که در رابطه با دیگران از خود نشان می دهند،  معمولا بهترین انسانها برای دوست شدن، همراه و همکار شدن، پدر و مادر شدن و نیز همسر و همراه زندگی شدن هستند.

در رابطه با زندگی عجیب و مشکلات این خانم اولین نکته ای که باید به او گوشزد  شد این بود که شما تا زمانی که نتوانید علت درخواست طلاق را از طریق دادگاه اثبات کنید نمی توانید برای طلاق اقدام کنید. پس فعلا با توجه به این موارد عمل کنید:

  1. برای دادخواست طلاق اقدام نکنید.
  1. شما برای دریافت نفقه حال و معوقه با اثبات آن در دادگاه اقدام کنید. باید بتوانید با اثبات عدم پرداخت نفقه عسروحرج خود را اثبات کنید. در این صورت است که می توانید دادخواست طلاق بدهید.
  1. برای دریافت مهریه و اجرت المثل خود اقدام کنید و برای دریافت 113 سکه مهریه از همسرتان دادخواست بدهید.
  1. برای دریافت بخشی از مهریه که از طرف پدر شوهرتان قبول و امضا شده اقدام کنید و از ماترک ایشان 200 سکه خود را دریافت کنید. زیرا این بخش از مهریه، دینی است که برعهده ایشان است و با فوت ایشان زائل نمی شود. باید وراث، دِین پدر را از ماترک به شما پرداخت کنند.
  1. فرزند 18 ساله تان می تواند برای نفقه خود و مشکلاتی که پدرش برای ایشان به دلیل تنگی معیشت ایجاد کرده، دادخواست بدهد.
  2. به همسرتان تاکید کنید که اگر مایل به ادامه زندگی مشترک نیست، خود او اقدام برای طلاق شما بکند. در این صورت با استناد به سند ازدواج باید تمام اموالی را که در دوران زوجیت به دست آورده با شما نصف کند که وی به هیچ وجه حاضر به این کار نخواهد شد.
  1. در نهایت و پیشنهاد آخر اینکه به هیچ وجه به فکر طلاق و خارج شدن از این زندگی نباشید. با هر روشی که ممکن است، خود را مشتاق به ادامه زندگی نشان دهید تا روحیه تان برای بچه ها و شوهرتان قابل تحمل باشد. همسرتان که در خانه ساکت است، اگر شما هم بی حوصلگی نشان بدهید در نظر فرزندان زندگی داخل خانه تان غیرقابل تحمل می شود و از خانه و والدینشان دور می شوند و به بیگانه و دوست های همسن و سال خود پناه می برند و این بسیار خطرناک است.
  1. سعی کنید خودتان به مشاور مراجعه کنید و راه حل بگیرید و مهارت های زندگی و راهکار زندگی با همسرتان را بپرسید و زندگی را برای خود و فرزندانتان قابل تحمل کنید تا وضع تان بهتر شود و شرایط بهتری برای تان فراهم گردد.

/انتهای متن/

درج نظر