اسکندر پیامبر پوشالی
در قسمت قبل به شرح کلی مستندات و الهامات اثری چون اسکندر نامه ی نظامی پرداختیم. اما باید دید دراین اثر مرز میان واقعیت و خیال پردازی نظامی کجاست؟
فاطمه قاسم آبادی/
نظامی در خلق اسکندرنامه برای خود نه تنها وظیفهی شرح كار و زندگی اسكندر، بلكه وظیفهی خلق یك اثر هنری را قائل شده است.
اغراق به خاطر هنر
نظامی میگوید كه اگر همهی روایاتی را كه در مورد اسكندر آمده « از آرایهی سخن خالی كنم، خواهم توانست همه را در چند بیت بگنجانم.»
شاعر برای اثبات این ادعا، سر تا سر زندگی اسكندر را در صد بیت به رشتهی نظم در میآورد.
از نگاه نظامی ویژگی اساسی یك اثر ادبی و هنری والهسازی آن است، وگرنه كسی به آن توجهی چندان نخواهد داشت ولی این والهسازی نیز در نظر نظامی حدود و اندازهای دارد؛ یعنی صحنههای خواه رومانتیك و خواه غیر واقعی اثر، میباید معقول و قانع كننده باشد و این نیز فقط بسته به مهارت و هنروری شاعر یا ادیب است.
البته در اسکندر نامه این واله سازی به شیدایی می رسد و حتی گاه تمام تاریخ را عوض می کند…..
نابودی واقعیت
در اسكندرنامه به برخی تمثالهای رومانتیك و حتی غیر واقعی و اعجابانگیز برخورد میكنیم. شاعر این تمثالها را چنان با زندگی و تفكر بیكرانهی انسانی وابسته كرده است كه به مثابهی حوادث واقعی تاریخی، بعدها در ادبیات شفاهی و روایات تركی آذربایجان انعكاس یافتند.
نظامی، اسكندر را همانند یك شخصیت تاریخی، فرمانروای مقدونیه، پسر فیلیپ تصویر میكند و بدین گونه بر افسانههای ساخته شده در مصر و ایران
( کشورهایی که بر اثر حمله ی وحشیانه ی اسکندر به شدت آسیب دیدند)خط بطلان میكشد.
در اینجا او، نه پسر داریوش دوم، شاه ایران، نه پسر نكتانبس كاهن مصری و نه یتیمی است كه در ویرانه یافت شده و توسط فیلیپ به فرزندی پذیرفته شده است.
اسكندرِ نظامی از تعلیم و تربیت شایانی برخوردار است و در پیش نیكو ماخ، فیلسوف یونانی، تحصیل كرده است و با پسر او ارسطو همدرس و در همهی عمر با او دوست و رفیق بوده است.
این گونه آغاز، برای نظامی حائز اهمیت است. چراكه فرمانروای فاتح و ایدهآل كه به مثابهی متفكر برجسته در سیمای پیغمبر تصویر میشود، میباید جزو علمای سرشناس زمان خود باشد
در نظر نگرفتن انصاف و عدالت
با همهی این وصفها، نظامی كه همیشه در آرزوی خلق سیمای فرمانروای ایدهآل بود، در اثر انجامین خود نیز به این مطلب اهمیت داده است و قهرمان خود را بدون در نظر گرفتن واقعیت و تنها با آمیختن واقعیت با دروغ های شاعرانه با صفات نیكی كه خود میخواسته، زینت داده و به حد ایدهآل رسانیده است.
وحشی خردمند
اسكندر در آثار نظامی به مثابهی فرمانروایی خردمند، دانا، دادگر و هوادار و حامی بزرگ دانش و هنر تجسم یافته است. او در عین حال كه پناه ستمدیدگان و مظلومان است، در برابر ستمگران و ظالمان نیز هجومی بیامان دارد!
حتی كشورگشاییها و جنگهایش در راه احقاق حق و عدالت است!… و این در واقع پاسخ نظامی است به “بداندیشان فاسدالاخلاقی كه اسكندر را «گُجسته» مینامیدند.”
شعارهای آشنا
اسكندر در تاریخ پیش از هر چیز، جهانگشاست ولی اسكندرِ نظامی در هر یورش جنگی خود، میتواند حق به جانب باشد. نخستین سفر جنگی او که نظامی ترسیم می کند، توجه و رغبت خواننده را به همین سو جلب میكند.
این سفر به خاطر غصب خاك دیگران و در اسارت نگه داشتن ملتها نیست، بلكه به خاطر نجات مصریان ستمدیده از زنجیر بردگی زنگباریان غارتگر و متجاوز است! (خاطرات و جملات آشنایی که انسان را به یاد جهانخواران امروزی می اندازد)
اسكندر كه خود را نیرومند حس میكند، در عین حال میكوشد با تمام نیرویش جلوگیر جنگ و ستیزها باشد و اختلافها را با صلح و آشتی حل كند. توتیانوش (پادشاه مصر )، ایلچی اسكندر كه پیش پادشاه زنگبار اعزام شده بود، پیغام او را به شاه میرساند اما شاه زنگبار، ایلچی را میكشد و خونش را در تشتی میریزد و مینوشد و به این ترتیب، اسكندر را وادار به برداشتن جنگافزار میكند.
تابلوی منظرهی جنگ مغلوبه در عین حال كه از زیباترین تابلوهای هنری از جنگ در ادبیات مشرق زمین است، فاقد طنطنه و رجزخوانی فاتحانه است. اسكندر پیروزمند، میدان جنگ را از نظر میگذراند و هنگامی كه اجساد كشته شدگان افراد دشمن را میبیند:
به عبرت در آن كشتگان بنگریست
بخندید پیدا و پنهان گریست
كه چندین خلایق در این دار و گیر
چرا كشت باید به شمشیر و تیر؟
قسمت اول (اسکندر از نگاه نظامی)
ادامه دارد…
/انتهای متن/