همسر موقت هیچ حق و حقوقی ندارد
وقتی به عقد موقت سعید درمی آمد فکر نمی کرد که روزی برسد که نه بتواند این نوع رابطه را ادامه دهد و نه بتواند از او جدا شود. حالا دیگر نه او می تواند به این رابطه مخفیانه ادامه بدهد و نه مرد می تواند با همه مشکلات پیش أمده در زندگی خانوادگی اش، با او زندگی کند.
سعید و مینو بعد از ساعتی انتظار برای مشاوره وارد دفتر شدند. هر دو مقابل میز مشاور قرار گرفتند. نمی دانستم از کدام شان سوال کنم. منتظر شدم که خودشان شروع کنند. ابتدا مینوشروع کرد که وقتی سنش را گفت دیدم از سنش کمتر بنظر می رسد. لهجه اش نشان می داد یا در تهران ساکن نیست و یا تازه به تهران مهاجرت کرده است:
45 سال دارم و حدود 10 سال پیش از شوهر اولم به دلیل عدم تفاهم و مشکلاتی که با او داشتم، جدا شدم و البته فرزندی هم نداشتم. بعد از طلاق با پدر و مادرم در شهرستان زندگی می کردم، چون در شهر ما رسم نیست که زن طلاق گرفته تنها زندگی کند. بعد از چند سال که از جدایی من گذشته بود، با سعید آشنا شدم و به صیغه او درآمدم. بعد از آن مدتی به طور مخفیانه با هم زندگی کردیم. با توجه به شرایط سعید که همسر و فرزندان بزرگ دارد بطور مستمر نمی توانیم در کنار هم زندگی کنیم. گاهی او به بهانه کار به شهرستان ما می آید و یا به بهانه ماموریت کاری به مسافرت می رویم. در تهران هم خانه ای دارم که وقتی به تهران می آیم، در آن خانه زندگی می کنیم. ولی از این نحوه زندگی خسته شده ام. می خواهم راهی پیدا کنم که بتوانم عقد دائم شوهرم باشم. این طور ادامه دادن برای من سخت است و از طرفی هم چون به سعید شدیداً علاقه پیدا کردم و وابسته شده ام نمی توانم با کس دیگری ازدواج کنم. در حالی که هنوز من خواستگار خوب دارم که منتظر جواب مثبت من است که در آن صورت می توانم با عقد دائم برای خودم یک زندگی بی دردسر و محکم داشته باشم.
از سعید پرسیدم: شما که همسر و فرزندان بزرگ دارید و در سن بازنشستگی هستید چرا به فکرازدواج مجدد افتادید. آیا همسر و فرزندان تان از موضوع ازدواج شما با خیرند و مینو را می شناسند؟
در جواب گفت: در این چندسال نفهمیدند و من به بهانه کار و ماموریت با مینو ارتباط غیر مستمر و پنهانی داشتم. موضوع ازدواج موقت ما را فقط مادرمینو می داند و حتی پدر و خانواده اش هم در جریان نیستند. من به عنوان دوست خانوادگی آنها به شهر و خانه شان می روم و حتی دسته جمعی بدون اینکه کسی متوجه رابطه ما شود به مسافرت و زیارت هم می رویم. خانواده من اخیراً متوجه قضایا شده اند و این کار را برای ما خیلی سخت تر کرده است. اتفاقاً و همسرم وقتی متوجه شد خیلی گریه و زاری کرد. کلا همسرمن خیلی بد اخلاق است و رفتار خشک و خشن و مردانه ای دارد. همسرم یک آدم وسواسی است. من از او به حدی کراهت دارم که نمی توانم تحملش کنم. رفتار جنون آمیز و غیرعادی شدیدی دارد. از وقتی این موضوع را فهمیده بدتر و حساس تر شده،. دخترانم هم از وقتی متوجه شده اند، ازمن ابراز بیزاری و تنفر می کنند. اخیراً شماره تلفن مینو را پیدا کرده اند و از طریق پیامک های توهین آمیز مزاحم او می شوند و تهدیدش می کنند. دختران من در سن ازدواج هستند. اگر به خاطر آینده دخترانم نبود همسرم را طلاق می دادم و با مینو زندگی می کردم. من خیلی دوستش دارم و جدا شدن از او به منزله مرگ برای من است. فکر جدا شدن هم مرا زجر می دهد چه برسد تا به عمل درآید.
به مینو گفتم: آیا شما از شرایط همسر موقت آگاهی داشتید و می دانستید سعید زن و بچه دارد؟ به نظر خودتان کار درستی کردید که وارد این زندگی شدید؟ اگر خود شما جای همسر سعید بودید با این مسئله چطور برخورد می کردید؟ فرضا اگر شوهر اول شما به دلیل مشکلات و بیماری شما با اجازه دادگاه و شما یا بدون اجازه شما همسر دیگری می گرفت و شما را هم طلاق نمی داد، عکس العمل تان چه بود؟ چرا در حال حاضر که می دانید می توانید با مرد دیگری یک زندگی دائم و بی دغدغه و مستقل داشته باشید، تصمیم درست برای ز ندگی تان نمی گیرید؟ باید بدانید تا زمانی که این آقا همسر دائم دیگری دارد نمی تواند شما را به عقد دائم خود در بیاورد و هیچ مرجعی این اجازه را نمی دهد، چون دلیل قابل استنادی برای دادگاه نمی تواند ارائه دهد. احتمالا از زمانی که شما وارد زندگی اش شده اید بنا به اظهار خودش نسبت به همسر دائم خود بی رغبت شده و از او که مادر فرزندانش هم هست برای خود هیولایی غیر قابل تحمل ساخته است. در حال حاضر سعید از نظر سن و سال و موقعیت اجتماعی در شرایطی نیست که بتوانند همسر خود را طلاق داده و با زن دیگری به راحتی ازدواج کنند.
همسر موقت هم هیچ حق و حقوقی غیر از مهریه ای که در زمان جاری شدن عقد موقت تعیین می شود ندارد. نه نفقه دارد و نه ارث می برد و اگر فرزندی هم متولد شود، زوج می تواند برای او شناسنامه نگیرد و در این صورت زوجه باید برایش به نام خود درخواست شناسنامه نماید.
با همه این شرایط اگر بخواهید این رابطه را ادامه دهید با توجه به اطلاع همسر و فرزندان این آقا از وجود شما، مشکلات شما بیشتر خواهد شد. شاید اگر زودتر همسر اول این آقا متوجه وجود شما در زندگی اش می شد، رفتار خود را با شوهرش تغییر مثبت می داد و این آقا به زندگی اول خود راغب می شد، ولی با گذشت سال های زیاد از ازدواج دوم شوهر، این تغییر در همسر سعید هم بعید است و بلکه او هر روز آزرده تر و عصبانی تر خواهد شد.
ضمن این که سعید در تشریح عکس العمل اعضای خانواده و فامیل خود گفته که بعد از اطلاع برادران و خواهرانش از این موضوع، همه آنها وی را محکوم کردند و مورد سرزنش قرار دادند به طوری که دیگر حاضر به پذیرش وی در خانواده نیستند. حتی به او گفته اند که دیگر به خانه نیاید ولی سعید نمی تواند قبول کند که فرزندانش را تنها بگذارد. سعید عملا بخاطر رابطه با شما شرایط بسیار بدی برای خود ایجاد کرده که چاره ای ندارد جز این که بدون درگیر کردن احساسات با تعقل و درایت از این مشکل خارج شود و با مدیریت صحیح زندگی خانوادگی خود را به وضعیت درست و آرام و معقول برگرداند.
/انتهای متن/