مردی که می خندد
“مردی که می خندد”، توصیفی از انگلستان اوایل قرن هجدهم است که در آن ویکتورهوگو، مردم و شرایط زندگی سخت آنها در نظام مستبد و ستمگر را با قدرت به تصویر کشیده است.
فاطمه قاسم آبادی/
رمان مردی که می خندد اثر ویکتور هوگومانند بینوایان، بازتاب دغدغههای اجتماعیی است که ویکتورهوگو را مرد سیاست میکرد و بازتاب شور و اشتیاقی است که هم سادهدلانه است و هم پرحرارت. مردی که میخندد شاید یکی از شاخصترین رمان های ویکتور هوگو باشد.
ماجرای کتاب “مردی که می خندد” در انگلستان و در زمان ملکه آنا رخ میدهد. یک خانه به دوش عجیب، به نام “اورسوس” که مردمگریزی خوشقلب است، با گاری و خرس خود درهرجایی پرسه میزند.
او با دو کودک رها شده برخورد میکند: یکی که به دست «کومپراچیکو» ها (خریداران بچه) معلول شده است و بر صورتش نشانی از یک لبخند دائمی نقش بسته است، و همراهش که دختری نابیناست. اورسوس آن دو را نزد خود نگاه میدارد و مدتی بعد به همراه آنان نوعی گروه تقلید ایجاد میکند.
گوینپلین با صورت ناهنجارش بسیار زود به شهرت میرسد و دئا همراه شاد او برصحنه است: دو جوان با محبت بسیار یکدیگر را دوست میدارند. باری، چنین پیش میآید که در لندن متوجه میشوند گوینپلین همان بارون کلانچارلی و عضو عالیرتبه سلطنتی است که در گذشته او را از خانوادهاش ربوده بودند.
پس عنوان ها و حقوقش را به او تفویض میکنند. اورسوس که گمان میکند او مرده است، بیهوده میکوشد غیبتش را از دئا پنهان دارد. در این بین، گوینپلین به مجلس لردها وارد شده است. در آنجا، مدافع بینوایانی میشود که تمام زندگیاش در میانشان گذشته است.
با چنان شوری سخن میگوید که اختیار از کف میدهد و در پایان سخنانش، به هق هق میافتد. او دیگر به نقص خود نمیاندیشد، اما لردها میبینند که گریههایش به خندهای منقبض تبدیل میشود.
در نهایت حیرت، همه اعضای مجلس پوزخند میزنند. قهرمان ماجرا در حالی که سرگشته از نفرت است میگریزد. دیگر تنها به آن میاندیشد که در کشتی به اورسوس و دئا بپیوندد و با آنها برود. افسوس که دیر میرسد. دئا، شکسته از درد مرده انگاشتن او، در میان دستانش جان میسپارد. گوینپلین که تسلایی نمییابد، سرانجام خود را غرق میکند.
در این کتاب توصیف انگلستان قدیم اوایل قرن هجدهم با قدرت صورت گرفته است، زنده بودن این اثر ناشی از صحنهپردازی خشن است، اما خشنتر از آنکه بتواند نظریههای اجتماعی را جمع آورد و به این درام امکان دهد تا به عمقی دست یابد که میتوانست شخصیت ها را واقعی سازد.
ویکتور هوگو از دیرباز به نویسنده ای که توانایی بالایی در صحنه پردازی و شخصیت پردازی دارد معروف بوده است . این نویسنده ی توانمند در این کتاب ، دوباره مثل آثار گذشته اش دغدغه ی قدیمی خود را ، که شامل مردم و شرایط زندگی سخت آنها در نظام مستبد و ستمگر است به تصویر کشیده است.
شخصیت هایی که ویکتور هوگو برای هر یک از رمان هایش انتخاب می کند بسیار خاص و استثنائی هستند و شاید به خاطر همین هم گاهی غیر واقعی به نظر می رسند .
می توان گفت که ویکتور هوگو شخصیت های تک و منحصر به فردی را برای رمان هایش برمی گزیند و همین انتخاب باعث می شود آثار او بسیار فراتر از آثار دیگر نویسندگان باشد.
مردی که می خندد یک اثر جاودانه و مهم در ادبیات فرانسه به شمار می آید که خواندن، آن نه یک دید متفاوت از آنچه قبلا از ویکتور هوگو خوانده اید، که زاویه ای متفاوت را به شما نشان می دهد.
در هر صورت جذابیت شخصیت ها، صحنه های بسیار زنده و قدرت بیان فوق العاده ی نویسنده همه و همه باعث می شوند که این اثر ارزش خواندن را داشته باشد.
/انتهای متن/