تا…ته اين سطر نقطه چين باشد
شهیدان را بدرقه کردیم دیروز اما روزهای دیگر چه؟ یادمان هست؟ روزهای دیگر فقط نام شان را روی خیابان ها باید دید؟
ای کاش به جای خیابان های مان، نام شان را بر دل مان، قلب مان و چشم مان می نوشتیم تا فراموش نکنیم که جنگ یک جدول تناسب بود و هر روز تناسب داده های شهیدان را با قدردانی های خود می سنجیدیم.
و این بار مکتب خانه شعر به دخت را با سروده ای از محمدحسين ملکيان از یاد و نام و حضور شهیدان سرشار تر از سرشار می کنیم:
جنگ يك جدول تناسب بود تا جوابش هميشه اين باشد
پدرم ضرب در چهل در صد، حاصلش بخش بر زمين باشد
عده اي را ضريب منفي داد، عده اي را به هيچ قسمت كرد
تا هر آنكس كه سوء نيت داشت تا ابد زير ذره بين باشد
يك نفر فكر آب و خاك كه نه! در پي نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خريد به جان تا پس از جنگ، خوش نشين باشد!
يك نفر پشت خاكريز خودي لشگرش را كه در محاصره ديد
سر خود را گذاشت روي زمين تا دعاگوي سرزمين باشد
يك نفر فارغ از معادله ها بي خيال تمام مشغله ها
روي ميدان مين قدم زد تا…ته اين سطر نقطه چين باشد
در جواب كسي كه مي گويد پدر از جنگ، دسِتُپر برگشت
هر دو تا آستين او خالي ست، تا جوابش در آستين باشد
همقطار پدر كه عكاس است گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم يكبار پدرت رو به دوربين باشد
/انتهای متن/