دیگر تحملم تمام شده

مریم بعد از 30 سال زندگی که خیلی ها حسرتش را داشته اند، خسته و عصبی است از مشکلات خانوادگی. حالا به جدایی فکر می کند ولی آیا تصمیم گرفتن در حالی که عصبی هستیم، بصلاح است؟

0

مریم زنی فعال، مدیر و مدبر است و مومن و معتقد به اصول و ارزش های دینی و اخلاقی،  ولی مضطرب و پریشان آمده و دنبال راهی است برای مشکل زندگی اش.

 می گوید:

 بعد از بیش از 30 سال زندگی مشترک تحملم کم شده. دیگر نمی توانم صبر کنم و هر روز منتظر باشم که یک مسئله و مشکل تازه،  بی خبر و یک دفعه سرم هوار شود.

هرکس زندگی مرا می بیند غبطه می خورد. چون الحمدلله توانسته ام فرزندانی با اخلاق و ادب  و مومن تربیت کنم که داشتن شان برای من و شوهرم افتخار است. ولی مشکل من با یک عادت خیلی بد همسرم است. 30 و اندی سال با هم زندگی کرده ایم. محسن هم مردی با شخصیت و از نظر اجتماعی دارای جایگاهی خوب است. ولی مشکلش عدم صداقت و روراستی و کم حرفی است، آن هم تنها با من. با بچه ها مسائلی را در میان می گذارد و صحبت می کند ولی به آنها نیز تاکید می کند که به من نگویند.  مسائل ریز و درشت زندگی را که دانستن آن برای مدیریت زندگی ام حیاتی است، از من پنهان می کند. همیشه بعد از وقوع اتفاقی که می توانستم جلوی آن را بگیرم یا حل و اصلاحش کنم، می فهمم که کاری را مخفیانه انجام داده. این در حالی است که من همه کارها و اتفاقات روزمره زندگی در خانه یا محل کارم را با محسن درمیان می گذارم و با او صلاح و مشورت می کنم و انتظار دارم که در این مدت طولانی زندگی مشترک او هم متقابلا همین طور باشد و  بخاطر این عیب بزرگش متوجه ناراحتی من شده باشد و خود را اصلاح کند ولی انتظار بیخودیست. در تمام این سال ها با همه اعتراضی که به این عادت بدش داشته ام، هیچ تغییری در خودش به وجود نیاورده. با تذکر، قهر و دعوا، با زبان نرم و خوش، با رفتن پیش مشاور و تذکر از طرف او، تلاش کرده ام او را عوض کنم. اما فایده ای نداشته. چون خودش نمی خواهد کمک کند و نمی خواهد تغییر روش بدهد. به دلیل فشار روحی از این مسئله من بیمار شدم با اینکه کار حساسی دارم و با جان مردم در ارتباط بودم ولی تحمل کردم و فقط خودم بیمار شدم و حال که بازنشسته شده ام، دیگر تحمل ندارم. می ترسم به دلیل فشار روحی زیاد جانم را از دست بدهم. بارها پیش آمده که از شدت فشار و غصه در خواب بی هوش شده ام. در حال حاضر فرزندانم همه ازدواج کرده اند و خوشبخت هستندو مستقل شده اند. می دانم اگر بخواهم از زندگی شوهرم خارج شوم،  بچه هایم پیش همسران شان سرشکسته می شوند و خودم هم راحت نمی توانم چنین تصمیمی بگیرم. همین فشار عصبی مرا بیشتر می کند. خودم از گفتن این مسئله شرم دارم اما عملا به نظرم می رسد تنها راه جدایی برایم مانده. ولی از فکر کردن به همین نزدیک است از فکر و غصه بمیرم. شوهرم به هیچ وجه حاضر نیست خود را اصلاح کند و یا اصلا بپذیرد که اشتباه می کند. ناگفته نماند که مادر ایشان هم دقیقا همین رفتار را با شوهر و فرزندانش داشته و هنوز هم دارد. یکی از فرزندانم هم با اینکه خیلی خوب و مومن است این روحیه را دارد.

گفتم: شاید حساسیت کارشوهرشما باعث شده که اطلاعات کاری خود را پنهان کند و برای همین عادت کرده که کلا کم حرف باشد.

گفت: نه، کلا در خانه مردی کم حرف است و کارش با پنهان کاری و عدم روراستی و صداقتش ربطی ندارد. مسائل خصوصی زندگی مشترک را از من مخفی می کند و زمانی که می فهمم و با مدرک و سند اثبات می کنم، با اعتماد به نفس کاذب و بالا انکار می کند. دروغگو هم هست و یک مسئله کوچک را هم نمی تواند درست و صادقانه بیان نمی کند.

گفتم:  شاید علت اینکه اخیراً شدت فشار روی شما بیشتر شده، بازنشستگی و در خانه بودن شماست که زیاد فکر می کنید و چون عمری سرکار رفته اید و فعالیت خارج از منزل داشته اید، هنوز بعد از بازنشستگی عادت به وضع جدید ندارید و مسائل گذشته و حال شوهرتان برای تان سخت تر شده. به خودتان فرصت بدهید تا به وضع جدید عادت کنید و برای خود، کار و سرگرمی ایجاد کنید که زیاد به این عادت همسرتان فکرنکنید.

گفت: نه. یک عمر زندگی مشترک من با همین فشار روحی و روانی گذشته. همه هزینه های زندگی و مخارج ازدواج بچه ها با خودم بوده و محسن تابه حال هیچ هزینه ای برای من و بچه ها نکرده . نمی دانم حقوقش کجا هزینه می شود. مگر اتفاقی چیزی را متوجه بشوم. فکر می کنم با همه بدیِ طلاق و نفرتی که از آن دارم، فقط همین راه برایم مانده و باید تا نمُردم جدا شوم.

 

پاسخ دکتر اژدری

به ایشان پیشنهاد شد:

  1. در صورت امکان به اتفاق همسرتان به مشاور بالینی مراجعه کنید تا هم او توسط مشاور مشکل خود را متوجه شود و هم خودتان تا حدودی آرامش پیدا کنید.
  2. در صورت امکان با اطلاع همسرتان مدتی از ایشان جدا زندگی کنید. نزد یکی از فرزندان یا اقوام تان بروید با به تنهایی مدتی در جایی زندگی کنید تا فشار روحی شما کمتر شود. این تنها بودن و دوربودن از همسرتان به شما اجازه می دهد کمی خود را پیدا کنید.
  3. معاشرت با اقوام و دوستان یا مسافرت با تورها و گروه های مسافرتی می تواند رحیه شما را بهتر کند و فشار عصبی شما را کاهش دهد.
  4. شما اصلا با این فشار شدید عصبی که دارید، در حال حاضرنباید تصمیم بگیرید. درِ دادگاه ها همیشه بازاست و برای دادخواست طلاق دادن و یا طلاق گرفتن دیر نمی شود. ولی قبل از آن باید دید آیا این آخرین راه بهترین راه هم هست یا نه؟
  5. شما پیش از این با اقداماتی مثل تقبل امور و هزینه های زندگی مشترک و بچه ها به تشدید اشکال شوهرتان کمک کرده اید و پس از این باید سعی کنید هر اقدامی را با مشاوره با وکیل یا مشاورین خانواده انجام دهید تا اشتباه نکنید. یک اقدام عجولانه ممکن است یک عمر زندگی شما را بر باد دهد

/انتهای متن/

درج نظر