عاشق فرزندم هستم
با مردی که پای بند و وفادار به خانواده نیست، چه باید کرد؟ قانون چه راهی برای زن دراین زمینه در نظردارد؟
در همان نگاه اول معلوم می شود که سارا زنی باهوش است. نگاهش تیز و روشن و شفاف است، به طوری که مخاطب را جذب می کند. زنی جوان و معتقد که بدخلقی و جفای همسرش او را محکم تر کرده است. تحصیلاتش را در یکی از بهترین دانشگاه ها و در رشته ای خوب به پایان رسانده و بورسیه ادامه تحصیل در مقطع دکترا در خارج از کشور را دارد. ولی موقعیت زندگیش فعلا اجازه رفتن را به او نمی دهد. خودش می گوید:
دو سال است که جدا از شوهرم زندگی می کنم. یعنی به اصرار شوهرم برای همراهی با مادرم به مسافرت رفتم و بعد از بازگشت به بهانه های مختلف اجازه بازگشت به خانه به من و فرزندم که پسری سه ساله است را نداد. در زمانی که دانشجوی کارشناسی بودم با معرفی یکی از دوستان با هادی آشنا شدم. به طور سنتی به خواستگاری ام آمد به همراه خانواده و بعد از چندماهی تحقیق جواب مثبت دادم. طوری همه از او تعریف کردند که هیچ تردیدی برای من و خانواده ام در قبول او برای همسری نماند. ولی به محض ورود به زندگی بهانه گیری هایش شروع شد. هادی دیپلم داشت و من دانشجوی تیزهوش بهترین دانشگاه بودم. اجازه نمی داد درس بخوانم و من فقط وقتی او نبود یا خواب بود درس می خواندم تا توانستم کارشناسی ارشدم را بگیرم. نه می دانستم کجا می رود و می آید و نه می دانستم دقیقا کجا کار می کند و نه می دانستم چقدر حقوق می گیرد. به بهانه های مختلف مرا می برد منزل پدرم و چند روز مرا آنجا می گذاشت و خودش دنبال کارهایش می رفت. اوایل فکر می کردم که واقعا دنبال کار و فعالیت است. بعدها فهمیدم که با زنان متعددی ارتباط دارد و حتی جلوی من هم با آنها ارتباط برقرار می کرد و کلمات و صحبتهای رکیک بین شان رد و بدل می شد. روزی که به صراحت به من گفت که من عاشق شده ام و تو مرا را حت بگذار تا بروم دنبال زندگی خودم، از ناراحتی بی هوش شدم و نمی دانستم چه کار کنم. این مطلب را در حالی به من گفت که من آماده مادر شدن بودم. وقتی دید من همه رفتارهایش را با ناراحتی و سختی زیاد تحمل می کنم ، شروع کرد به فحاشی های وحشتناک و ضرب و شتم. در دوران بارداری طوری مرا کتک زد که از هوش رفتم و بعد از چندساعت در بیمارستان به هوش آمدم. دکتر بیمارستان گفت از ایشان شکایت کنم . وضعیتم بسیار خطرناک بود و می توانستم دیه بگیرم چون بچه ام در خطر مرگ قرار گرفته بود. من هم شکایت کردم ولی بعد که به خانه آمدم او با دسته گل و شیرینی آمد و از من عذر خواهی کرد و من هم از شکایتم گذشتم. ولی بعد از به دنیا آمدن فرزندم مرا به خانه پدرم برد و مدتها آنجا زندگی کردم و اوهم سرش به کارهای مورد علاقه و عیاشی هایش گرم بود. وقتی بچه ام یک ساله شد مرا به خانه پدرم فرستاد و دیگر سراغی از من و فرزندم نگرفت. من ماندم و فرزندم که گاهی به ملاقاتش می آمد. در این یک سال هیچ نفقه ای به من و فرزندم نداده و اخیرا برای اینکه به من فشار بیاورد که طلاق توافقی بگیرم و بدون گرفتن مهریه و حق و حقوقم وی را راحت رها کنم، فرزندم را بهانه قرار داده و تهدید کرده که وی را از من می گیرد. من که عاشق فرزندم هستم حاضر نیستم یک شب او را به دست پدرش که اخلاقا صلاحیت ندارد بسپارم. من همه تلاشم را خواهم کرد که فرزندم را درست تربیت کنم تا انسان درست و با ایمانی شود و اگر این فرصت را از من بگیرند من همه چیزم را از دست خواهم داد. فرزند سه ساله من جزو بچه های نخبه و تیزهوش است.
سوال کردم: آیا در این دو سال شما یا همسرتان از طریق قضایی پیگیر مسائل خود بوده اید؟
پاسخ داد: من بدلیل رعایت بچه ام هیچ اقدامی نکرده ام که بچه ام را از پیش من نبرند. با مادرم زندگی می کنم و سه ماه است که مقداری پول به حساب من واریز می کند برای نفقه که به خیال خود راه من را برای اقدام قانونی مسدود کند.
به سارا پیشنهاد شد:
به خانه خودتان برگردید و آنجا زندگی کنید. این حق شما و فرزندتان است، چه همسرتان بخواهد و چه نخواهد. او نمی تواند به خاطر تنوع طلبی که یک مشکل روانی است شما و فرزندتان را از خانه براند. این اوست که باید مشکلش را حل کند.همسر شما باید برای حل مشکل خود به روانشناس و مشاور مراجعه کند. در هر صورت حق بیرون راندن شما از خانه مشترک را ندارد و شما حق دارید از وی بابت این مسئله شکایت کنید. و اگر با در بسته یا تغییر قفل خانه روبرو شدید با کمک کلانتری محل که ضابطین قضایی هستند وارد خانه خود بشوید.
در مورد اینکه شوهرتان گفته برای ملاقات بچه به دادگاه شکایت می کند، اگر شما به دادگاه احضار شدید می توانید به قاضی بگویید که شما از شوهرتان جدا نشده اید و طلاق نگرفته اید که شوهرتان درخواست ملاقات فرزند بدهد. به قاضی بگویید که شما مایل به بازگشت به زندگی مشترک هستید و در این مدت با اثبات عدم صلاحیت شوهرتان به دلیل سوءرفتار زناشویی، فرزندتان را نزد خود نگه دارید. در غیر این صورت با ارائه دادخواست دریافت مهریه و نفقه همسرتان را وادار به طلاق توافقی کرده و طلاق بگیرید و در توافقات می توانید بخشی از مهریه را دریافت و بخشی را بذل کنید و یا از نفقه و اجرت المثل خود گذشته و یا آن را دریافت نمایید. به هر حال فعلا شما از نظر حقوقی در موضع ضعف نیستید و با این شرایطی که می گویید ذی حق بودن شما محرز است. فرزندتان هم تا هفت سالگی حضانتش با شماست و بعد از آن هم با توجه به رفتار غیراخلاقی و ارتباطات پرخطر و خارج از اصول همسرتان، که یک مشکل روحی و روانی است، عدم صلاحیتش را در دادگاه اثبات کنید و فرزندتان را نزد خود نگه دارید. ولی از شما که زنی باهوش و تحصیل کرده هستید باید پرسید: چرا حاضر شدید با فردی که از همه لحاظ، چه مالی و چه فرهنگی و چه تحصیلی، با شما اختلاف فاحش و زیاد داشته، ازدواج کنید؟ بعد از ازدواج هم شاید به دلیل مشغول بودن به درس و تحصیل، مدیریت زندگی خود را از دست دادید و شوهرتان که ظرفیت چنین زندگی را نداشت خود را به اصطلاح گم کرد و با زیاده روی و زیاده خواهی در مسیر انحرافی قرار گرفت. لازم بود درکنار درس و تحصیل حواس تان به زندگی مشترک تان باشد. مدیریت زن شرط اول پایداری زندگی مشترک است. درست است که مرد قوام زندگی است، ولی اگر این قوام زندگی به مدیریت زن تکیه نداشته باشد و زن و مرد در کنار هم نباشند، زندگی از مسیر خود منحرف می شود. شما لازم است از حالا به بعد با هوشیاری زندگی خود و فرزند و شوهرتان را مدیریت کنید، هرچند شوهرتان با توصیفی که کردید وارد نحوه ی خاصی از زندگی شده که با حمایت صرف شما بازگرداندنش به زندگی سالم بدون کمک مشاور و روانشناس مشکل است. امید که در این مسیرموفق باشید.
/انتهای متن/