بعد از 20 سال سرگردانی
اگر مردی زندگی و همسرش را رها کند و آنها را بدون تامین معیشت و بدون تعیین تکلیف بگذارد و برود، همسرش باید چه کند؟
منیره حدود 65 سال سن دارد. بسیار آرام، متین ور صبور به نظر می رسد. در عین حال جای پای سختی های زندگی در چهره اش پیداست.
وقتی روبرویم نشست، گفت: نمی دانم از کجا شروع کنم.
گفتم: از جایی که بدانیم چه کمکی می توانیم به شما داشته باشیم
. گفت: 50 سال پیش شوهرم یک کارمند اداری بود که در آن موقع شغل بدی حساب نمی شد. در شروع زندگی توانستیم یک خانه اجاره کنیم و با همان حقوق کم کارمندی زندگی می کردیم. خدا دو بچه به ما داد. در همه دوران کارمندی که تمام دوران زندگی ام با ایشان بود، ما مستاجر بودیم و اصلا توانایی خرید منزل نداشتیم. شوهرم می گفت: درآمدم کم است و بیشتر از این قدرت مالی ندارم. مجبور شدم خودم هم سرکار بروم تا در تامین هزینه های زندگی کمک او باشم. بعد از سی سال با دریافت مبلغی بازنشسته شد. از او خواستم تا پول سنواتش را بدهد تا بتوانیم نیازهای تامین نشده بچه ها را فراهم کنیم. گفت: چیزی از آن پول نمانده؛ وام گرفته بودم و برای بازپرداخت آن خرج کردم. در همین اثنا یعنی بعد از سی سال زندگی با او متوجه شدم که ایشان زن و بچه دیگری هم دارد که در همه دوران زندگی همراهم بودند و زندگی ما به همین دلیل هیچ رونقی نداشت. یعنی متوجه شدم که چهار سال بعد از ازدواج با من، با زنی دیگر ازدواج کرده و بچه او همسال بچه دوم من است. من با صبوری زندگی می کردم و او هرچه داشت در زندگی دیگرش هزینه می کرد. آن خانم پول سنوات و پاداش سی سال خدمت شوهر من را از دستش بیرون آورد، خانه ای را که شوهرم برایش خریده بود را هم فروخت و با پولی که با فشار بر زندگی من بدست آورده بود طلاق گرفت و رفت. من مانده بودم با همه آرزوهای برآورده نشده بچه هایم. از همان زمان به بعد شوهرم خانه مارا ترک کرد. پسرم دانشجو بود و دخترم سال آخر دبیرستان و برای کنکور آماده می شد. من هم دیگر بازنشسته شده بودم و با حقوق پسیار کم آبرومندانه زندگی می کردیم. چند بار به خاطر اصرار بچه ها که: “پدر را ببخش، اشتباه کرده و تنهاست” او را به خانه آوردم ولی در نهایت از 20 سال پیش مارا رها کرده و رفته.فرزندانم ازدواج نکردند. پسرم بیماری روحی گرفته و نمی تواند کار کند و فقط دخترم بعد از فارغ التحصیلی کار می کند و زندگی ما را اداره می کند. خانه کوچکی را که سالها در آن مستاجر بودیم خریدیم و در آن زندگی می کنیم ولی شوهرم حتی یک بار هم به ما سر نزده و سراغ ما را نگرفته. با هریک از اقوامش تماس می گیرم از او خبر ندارند. بعد از چند سال زندگی آبرومندانه و کارمند خوب و باشخصیت و سربلند بودن، یکی خبر داده که ظاهراٌ در سن پیری هیچ کس را ندارد و تنها زندگی می کند و با دستفروشی زندگی اش را می گذراند. نمی دانم مستمری بازنشستگی اش را چه می کند. آدرسش را هم به ما ندادند، فقط گفته اند در خیابان در یک شهرستان دور او را دیده اند. حالا من مانده ام با دو فرزند پزرگ که با سختی ولی با آبرومندی زندگی می کنیم. من تا حالا طلاق نگرفته ام چون ما خانواده سرشناسی هستیم و برایمان خوب نیست. ولی دیگر از این بلاتکلیفی خسته شده ام. در همه این سالها یک مسافرت نتوانستم بروم. هر کس کربلا می رود و برمی گردد من اشک می ریزم و حسرت می خورم چون نمی توانم پاسپورت بگیرم و بروم. حالا باید در این سن برای طلاق اقدام کنم ولی نمی دانم چطور؟
به ایشان پیشنهاد کردم: اولا برای دریافت مستمری بازنشستگی همسرتان به اداره بازنشستگی مراجعه کنید. ببینید آدرسی دارند از ایشان و مستمری شان را به چه حسابی می ریزند؟ چون شما و بچه ها از طریق قانونی می توانید بخشی از آن را برای خود دریافت کنید.
گفت: نمی خواهم. اگر چیزی هم باشد برای خودش باشد من فقط طلاق بگیرم کافی است. از چشم انتظاری و بی اعتنایی و خیانت خسته شده ام. می خواهم مطمئن شوم که دیگر خودم هستم و بچه های و بی خود امید به او نداشته باشم.
گفتم: شاید به بیمار روانی مبتلا شده که برنگشته و شاید شرمنده شماست.
گفت: ممکن است ولی چرا هیچ تماسی با ما ندارد و از ما خبری نمی گیرد؟
– با این وضع برای طلاق چون شما آدرسی از وی ندارید در درخواست طلاق داده باید شوهرتان را مجهول المکان اعلام کنید. پرونده دوران طولانی را طی می کند چون بعد از صدور حکم سه بار باید در روزنامه آگهی بدهند تا شوهرتان از حکم اطلاع پیدا کند. و اگر نیامد حکم قطعی می شود و دادگاه با فرستادن نماینده ای در محضر صیغه طلاق را جاری می کند و شما مطلقه خواهید شد. علت این نوع طلاق هم، یکی مدت طولانی غیبت و عدم اطلاع از مکان همسر است که می توانید با شهود اثبات کنید؛ دوم نداشتن آدرس و اطلاع از محل سکونت اوست؛ سوم نپرداختن 20 سال نفقه به شما و فرزندان تان؛ چهارم بلاتکلیف گذاشتن شما به عنوان زوجه قانونی و شرعی.
با توجه به این شرایط قاضی دادگاه که ماذون از حاکم شرع است شما را طلاق می دهد. یعنی هم زوج حق طلاق دارد و هم حاکم شرع و هم زوجه. بنابراین زوجه با این شرایط می تواند در نبود زوج از نماینده حاکم شرع که همان دادگاه است، درخواست طلاق نماید و با حکم قاضی طلاق اجرا می شود.
/انتهای متن/