در تربیت فرزند، حکومت مهم تر است یا خانواده؟
تربیت بچه ها در روزگاری که تفاوت میان نسل ها بسرعت رشد می کند، کار سختی شده است. در این شرایط آیا می شود بچه ها را طوری تربیت کرد که فرزند ما هم امروزی باشد و هم دیندار. اصلا این کار ممکن است؟یک کارشناس فرهنگی در این مورد با به دخت گفت و گو کرده است.
تحولات جامعه امروز زیاد است و شتابان و هر روز هم شتابش بیشتر می شود.
دهه شصتی ها اگر تربیت شان سخت بود، دهه هفتادی ها سخت تر است و دهه هشتادی ها خیلی سخت. بچه های مان را در این روزگارچطور تربیت کنیم که نه از قافله زمان عقب نباشند و نه از مدار دین بیرون بروند؟
در خصوص چگونگی تربیت فرزند مطابق با شرایط امروز جامعه با دکتر سجاد مهدیزاده؛ دکترای فرهنگ و ارتباطات و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق عليه السلام؛ دانشکده فرهنگ و ارتباطات گفتگوی خواندنی داشتیم.
چطور باتوجه به مقتضیات زمان فرزندان مان را درست و طبق موازین دینی تربیت کنیم؟
- شهید مطهری در بحث فلسفه اخلاق و همچنين در كتاب «اسلام و مقتضیات زمان» توضيحاتی دارند که به عقیده من میتوان آن را در بحث تربیت هم تسری داد. در اخلاق یک سلسله امور و قواعد ثابت داریم و یک سري رفتارها و آداب متغیر. نه این طور است كه همه چیز ثابت باشد و نه اينكه همه چیز متغیر. خود دین همه چیزش ثابت نیست و دستورات متغیر هم دارد.از آن طرف هر تغييري هم مورد تاييد عقل و شرع نيست كه بخواهيم با آن منطبق بشويم. بنابراین امروزی یا مدرن شدن مطابق با دنیای جدید میتواند با بحث دین و تربیت دینی و اخلاق اسلامي قابل جمع باشد. همان طور كه در بعد نیازها هم باید بگوییم همه نیازهای متغیر نیستند و در طول زمان نیازهای ثابتي وجود دارد. قواعد تربيت ديني ميتواند پاسخگوي اين مسائل باشد و ما میتوانیم کاری کنیم که فرزندان مان در عین اینکه در دنیای امروز هستند و متناسب با این فضا رشد پیدا می کنند، متدین و مودب به آداب و تربيت ديني هم باشند. شرط تربيت صحيح این است که کسی که میخواهد متولي امر تربیت شود، نسبت به آن آگاهي داشته باشد.
با این تعریف چه کسانی را می توان متولی امر تربیت به شمار آورد؟
- والدين، معلم، جامعه، آموزش و پرورش، حکومت و … همگي با مشارکت هم، البته با محوریت خانواده، متولي امر تربيت هستند. ناگفته نماند نقش والدین و حکومت متمايز است. تمام اين متوليان تربيت بايد نسبت به تربيت آگاه باشند. چطور براي كاري مثل تعمیر يك ماشین و ابزار محتاج شناخت نحوه عملكرد، جايگاه و چگونگي ارتباط اجزای آن ماشين هستيم. با همين مبنا لازمه اینکه تربیت انساني را به کسی بسپاریم این است که مربی نسبت به موضوع مورد تربيت که در اینجا انسان با تمام پيچيدگيهايش است، شناخت خوبی داشته باشد. هم شناخت نسبت به ساختار وجودی آدمي يعني روح، احساس، عقل، غریزه جنسی و … و هم مقتضیات جنسي، سنی و … در کنار تمام این شناخت ها لازم است از شيوه هاي تربيت انسان آگاه باشد.
این شناخت هایی که به گفته شما لازم و ضروری است را بسیاری از والدین ندارند و حتی نمی دانند چنین مسائلی وجود خارجی دارد. در این شرایط تکلیف چیست؟
- در اسلام از يك منظر دو جور مسئله واجب ميشود. برخی مسائل به طور مستقيم واجب هستند و برخی دیگر به واسطه يك واجب ديگر، واجب میشود. وضو گرفتن في ذاته واجب نيست اما وقتی قرار است نماز خوانده شود وضو گرفتن به عنوان مقدمه امر واجب، واجب میشود. با این مقدمات شرط اول برای این که یک خانواده، یک حکومت يا يك نهاد تربيتي مانند آموزش و پرورش بتواند تربیت صحیحي را فراهم كند، این است که اولاً یک فهم جامع و مانع از دین داشته باشد. دومً مخاطبش را که انسان است، خوب بشناسد. مربي هم بايد نیازهای ثابت و متغیر مخاطب را تشخیص بدهد. ضمن اینکه در حوزه دین نیز امور ثابت و متغیر را بشناسد. روایتي از امیرالمومنین داریم که میفرمایند: «لا تقسروا أولادكم على آدابكم فإنهم مخلوقون لزمان غير زمانكم» يعني آداب زمانه خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید. یعنی در مواردي تربیت ما متغیر ميشود. به عنوان مثال اصل صداقت یک اصل ثابت اخلاقی است که کاری به امروز و دیروز ندارد اما ممکن است مصداقهای صداقت و صادقانه بودن در زمانها و مکان متفاوت باشد. گاهی یک رفتار ما، گاهی یک کلام ما و … نشانه صداقت است. عفاف و حيا یک امر ثابت است اما در زمان و مکان مصاديقش ممكن است تغییر کند. ممکن است امروز در فضای مجازی مقتضیات اینکه ما چگونه صادق باشیم یا چگونه عفاف داشته باشیم در مقتضیات زمان و مکان متفاوت شود. این یک بحث کلی است که ما چگونه میتوانیم فرزندانمان را متناسب با زمان و مکان تربیت کنیم البته طبیعی است که بسیاری از والدین نمیتوانند به تنهايي اين شناخت را به صورت کامل به دست آورند.
در اینجا حکومت چه نقشی برعهده دارد؟
- حکومت ضرورتا نبايد افراد را با مداخله ظاهري و مستقیم تربیت کند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم جامعه در تربیت فرزندانمان موثر است. مرحوم حاج آقاي مجتبی تهرانی تعبیري دارند که میگوید ما دو نوع تربیت داریم یک تربیت بالقصد داریم یعنی با قصد و آگاهي تربیت میکنیم و یک تربیت بدون قصد. تربیت با قصد آنجایی است که والد يا مربي فعاليت خاصی انجام میدهد برای اینکه متربياش را تحت تأثیر يا تغيير قرار دهد. تنبيه يا تشويق ميكند تا متربي آدابي را رعایت کند. اما اغلب مشغول تاثيرگذاري تربیتي بدون قصد هستيم یعنی همین که با فردی سلوک داشته و با او زندگی میکنیم اثر تربیتی منفي يا مثبت بر او داريم. یکی از راه های اصلی تربیت فرزند نيز رفتارهاي تکریمآميز با اوست. همین که ما مودبانه با فردي برخورد میکنیم اثر تربیتی بر او خواهد گذاشت. حکومت و جامعه هم همین طورند. یعنی رفتار حاکمان خواسته یا ناخواسته بر رفتار افراد جامعه اثرگذار است. تربیت جامعه فقط بر فرزندان اثر نمیگذارد بلکه بر رفتار بزرگترهای خانواده یعنی پدر و مادر هم تأثیرگذار است. در واقع میتوان گفت جامعه یکایک افراد خانواده را تربیت میکند. در عین حال نقش خانواده محوريتر از جامعه است ولی خیلی وقتها میبینیم که خانواده در جامعه گم میشود. در واقع خانواده با موج جامعه حرکت میرود. اگر جامعه به سمت سعادت برود خانواده حتی اگر میل به باطل هم داشته باشد،اثر تخریبی اش کم می شود. جامعه يا حاكميت خوب میتواند افراد را با خودش به سمت سعادت ببرد. از طرف دیگر ممکن است خانوادهاي خوب باشد اما جامعه، جامعه خوبی نباشد، اینجا جامعه میتواند اثر مثبت تربیتي خانواده را کاهش دهد.
جامعه یکایک افراد خانواده را تربیت میکند. در عین حال نقش خانواده محوريتر از جامعه است ولی خیلی وقتها میبینیم که خانواده در جامعه گم میشود.
حکومت چطور می تواند به ایفای نقش تربیتی خود بپردازد؟
- حکومت به دو سبك نقش تربیتي دارد. یعنی هم میتواند تربیت بالقصد و مستقيم داشته باشد و هم میتواند غيرمستقيم اثر تربيتي داشته باشد. تربیت بدون قصد حاکمان از طریق نوع عملکرد آنها صورت میگیرد. اگر حاکمان و مسئولين دروغگو، فاسد، طمعکار و يا برعكس صادق، مخلص يا سادهزيست باشند اثرش را در جامعه میگذارد. نه فقط روی فرزندان، بلكه بر تمام اعضاي خانواده و جامعه. کما اینکه در روایت داریم «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ.» (تحف العقول؛ ص208) يعني مردم بیش از اینکه به پدران خود شبیه باشند به حاکمان زمانشان شبیه میشوند. تا حدي که حاکمان کشورها به نوعي ويترين و برآیندی از مردم آن کشورند تاجایی که میتوان گفت مردم متأثر از اعضای حاکمه شکل و رنگ میگیرند. این تربیت بدون قصد حکومتهاست. حکومت برای تربیت با قصد هم میتواند مستقیم وارد شود و هم غیرمستقیم. بیشترین و مهمترين نقش پيشنهادي براي حکومت، روش غیرمستقیم برای تربیت خانواده است، یعنی زمینه سازی کند نه اینکه نقش خانواده را به عهده بگیرد. در واقع میتوان گفت حکومت باید نقش کمککننده داشته باشد. حکومت ابزارهایی مثل رسانه، اقتصاد، سیاست، سیستم آموزش و پرورش، قوانین و … را در دست دارد و همه این ابزارها کمک به خانواده هستند تا خانواده بهتر پیش رود. اگر اینها رقیب خانواده شوند کار خراب میشود. ولي اگر همکار خانواده باشند کار بهينه پیش میرود. والدین ما نمیتوانند تمام اطلاعات را برای تربیت صحیح داشته باشند پس رسانه با اطلاع رسانی، آموزش و… میتواند این کمک را به خانوده بکند.
تربیت بدون قصد حاکمان از طریق نوع عملکرد آنها صورت میگیرد. اگر حاکمان و مسئولين دروغگو، فاسد، طمعکار و يا برعكس صادق، مخلص يا سادهزيست باشند اثرش را در جامعه نه فقط روی فرزندان، بلكه بر تمام اعضاي خانواده میگذارد.
باتوجه به اینکه خانواده و حکومت هر دو نقش محوری در تربیت بر عهده دارند چطور می توانند بدون مداخله در نقش یکدیگر به بهترین شکل مسئولیت خود را به انجام برسانند؟
- در نسبت خانواده و حاكميت با دو آسیب مواجه هستیم: گاهی حکومت بیش از حد دخالت کرده و سعی میکند همه کارها را خودش به تنهایی و مستقل از خانواده انجام دهد که این کار بسیار آسیب زاست. گاهی نيز خانوادهها فرزندان خود را کاملاً رها میکند به طور مثال با خود میگوید: من در جمهوری اسلامی زندگی میکنم و صدا و سیما هم حتماً در درجه ايدهال است، بنابراین اگر فرزند من تلویزیون ايران را ببیند یا در مدرسه اسلامی درس بخواند و … برای تربیتش کافیست. به این ترتیب فرزند خود را رها میکند و این یک نگاه کاملاً غلط است. ولو اینکه همه اجزای جامعه و حکومت خوب باشند خانواده باید نقش خود را ایفا کند. نتیجه آنكه حکومتی که بد حکمرانی کند پدر ومادری که در خانواده نسبت به حاکمان فحاشی یا نقد تند میکنند یا معلم ها و نخبگانی که نقد میکنند آن تخریب شخصیت حاکم به این فرزند انتقال يافته و تأثیر منفی دارد. حکومت باید زمینه ساز باشد باید موانع را رفع کند ولی قرار نیست حکومت افراد را اسیر کند. ولی بايد موانع فساد را در جامعه بردارد. شرایط جامعه، اقتصاد و … باید به گونه ای باشد که مردم طمع به دزدی نداشته باشند. البته آدمهایی هم هستند حتی اگر پول هم داشته باشند دزدی میکنند. در واقع این مرحله به عهده خانواده است. جامعه و حکومت باید کاری کنند که آدم سالم دزدی نکند. آدم سالم سمت فساد، سمت فحشا، شراب و … نرود. این فقط با رفع موانع محقق نمیشود. از طرف دیگر نمیتوان گفت اگر خانواده خوب بود، فرزند آن خانواده هم خوب تربیت میشود. باید موانعی که در جامعه وجود دارد و میتواند محرک تولید فساد باشد رفع شود.
حکومت با ابزارهایی مثل رسانه، اقتصاد، سیاست، سیستم آموزش و پرورش، قوانین و … می تواند کمک به خانواده کند تا خانواده بهتر پیش رود. اگر اینها رقیب خانواده شوند کار خراب میشود.
ادامه دارد…
/انتهای متن/