حکایتهای مدرسه: خبرنگار خجالتی
یه فعالیت مدرسهای داریم به اسم «حرفه آموزی» با هدف اینکه بچههایی که منزوی و خجالتی هستن، وقتی توی جمع قرار میگیرن، به واسطه حرفهای که انتخاب کردن، بتونن با بقیه ارتباط بگیرن.
فائقه یه دختر خجالتیه که وقتی حرف میزنه باید گوشهات رو تیز کنی تا متوجه حرف زدنش بشی.
خیلی کم پیش میآد که خودش داوطلبِ کاری باشه؛ از اون مدل دانشآموزهای ساکت و گوشهگیر… .
یه فعالیت مدرسهای داریم به اسم «حرفه آموزی» با هدف اینکه بچههایی که منزوی و خجالتی هستن، وقتی توی جمع قرار میگیرن، به واسطه حرفهای که انتخاب کردن، بتونن با بقیه ارتباط بگیرن.
چند وقت پیش، به بچهها حرفههای مختلف مثل خبرنگاری، مشارکت در برنامه صبحگاه، نواختن موسیقی، تولید روزنامه دیواری و… توضیح دادم.
فائقه هم با وجود خجالتی بودنش، حرفه خبرنگاری رو انتخاب کرد.
چند روز بعد وقتی سرکلاس بودم، صدای در زدن آروم کسی رو شنیدم، گفتم بفرمایید، دیدم خودشه، خیلی محتاط، وارد کلاس شد،
«سلام خانم، من فائقه هستم، خبرنگارم و ازتون چندتا سوال دارم»
درسته صداش خیلی آروم و خیلی نگران بود، من این رو از چهره و تن صداش متوجه شدم ولی شجاعتش ستودنی بود.
منم خیلی محترمانه و جدی، برای اینکه حس ارزشمند بودن کنه، بهش جواب دادم: بله باعث افتخارمه، بفرمایین.
«خانم بهنظرتون چرا دانشآموزان باید جوراب بپوشن؟!»
چندتا جوابی که به ذهنم درست میاومد رو بهش دادم و اون هم یهچیزهایی برای خودش روی تخته شاسیای که دستش بود، نوشت.
ذوق و خوشحالی که از کار موفقیتآمیز فائقه تو قلبم بهوجود اومده بود وصف نشدنیه چون دیدم که یکم فعالتر شده واز منزوی بودن فاصله گرفته.
بهش گفتم:
_ فائقه جون من خیلی از استایل خبرنگاری شما خوشم اومده و خیلی هم لحظات خوبی رو باهم داشتیم، احیانا به من اجازه میدی برای اینکه این لحظه به یادگار بمونه، از شما خبرنگار نمونه، یه عکس بگیرم؟!
_بله خانم
و بعد، چیلیک
به همین قشنگی، به همین جذابی.
انتهای متن/ منبع: خبرگزاری فارس