“یه حبه قند”بازگشتی شیرین به گذشته ها
کم هستند فیلم هایی که تماما به لهجه خاصی تولید و ساخته شوند و ” یه حبه قند” جزو آن فیلم هایی است که لهجه یزدی آن سرپوش شیرینی بر نواقص و خلأهای آن می باشد.
سرویس فرهنگی به دخت/
فیلم ” یه حبه قند” ساخته رضا میر کریمی و بازی زیبای همه نقش آفرینان آن ، از رضا کیانیان گرفته تا نگار جواهریان، ریما رامین فر، فرهاد اصلانی و … طراحی صحنه و ساخت دکور بسیار زیبا واقعی و باور پذیر، دکوپاژ قوی، دیالوگ های ملموس که اغلب در هم تنیده ، ترانه های کوچه بازاری و فولکلور همه و همه دست به دست هم داده تا یک فرهنگ رو به زوال جانی دوباره بگیرد؛ فرهنگ ناب و سنتی ایرانی.
فیلم به هر یک از شخصیت های فیلم که به بهانه ازدواج دختر کوچک خانواده گرد هم جمع شده اند، نسبتا خوب پرداخته است. شخصت مقتدر و پر مهر مادر که زیر سایه دایی بزرگ پناه گرفته است، ستون خانواده محسوب می شود. شخصیت جعفر که نقش آن را رضا کیانیان بسیارخوب ایفا می کند، تیپ معمار همه فیلم های ایرانی است، اما ظرافت هایی دارد که نباید از آن گذشت . حاج ناصر ، که به حق فرهاد اصلانی ان را به زیبایی ترسیم کرده استٰ، از منبر پایین آمده و مردمی شده است. در پذیرایی شام جعبه نوشابه جا به جا می کند، بچه داری می کند، پرسش جوان ها را پاسخ می دهد ، فوتبال تماشا می کند و… دو با جناق دیگر هم در حد تیپ باقی مانده اند.
اما جمع چهار نفره خواهران انصافا ایرانی ایرانی است : تقسیم کار، کنایه ها، پچ پچ کردن ها، بگو مگوها، خنده های زیرزیرکی ، یاد و خاطره شیطنت های کودکی با پسران همسایه و … که می خواهند فقط در حلقه خودشان باقی بمانند و به بیرون ، مخصوصا حریم مادر، درز نکند. خواهرها با رسیدن به خانه مادر و حریم امن او تمام مشکلات زندگی را فراموش کرده و آنها را به دستان مقتدر مادر می سپارند و مادر به حل مسائل خانواده کمک شایانی می کند. با دیدن ” یه حبه قند” دوباره در ذهن مان می گذرد که جایی امن تر از محیط خانه و خانواده نمی شناسیم.
در کل فیلم یک حس نوستالژی را در مخاطب بر می انگیزد؛حسی که در گذشته های دور ریشه دارد و تجربه های تقریبا مشابه ( نخ بستن به گردن قورباغه، شنا در حوض، میوه شستن در حوض، روشن کردن گرد سوز و …) حساب می شود. از طرفی هم خجالت کشیدن های ” پسند” زیر زبون کشیدن های خواهرها از مکالمات عروس با داماد ، نگاه ها و حمایت های پدرانه شوهر خواهرهای بزرگ همه و همه چه خوب ما را به دوران شیرین گذشته مان باز می گرداند. به حق که آقای میر کریمی در این خصوص کوششی جدی داشته است.
دیالوگ ها اغلب اوقات در هم تنیده می شود و حداقل سه نفر در برخی از صحنه ها با هم حرف می زنند و میان حرف هم می پرند بدون آنکه مخاطب اذیت شود و این نشان از یک تیم خوب کارگردانی دارد. تمرین های مکرر آن هم با لهجه یزدی چه خوب از کار در آمده است.
مساله قابل تٱمل، موسیقی فیلم است جز دو مورد ،که آن هم فصلی مونتاژی به حساب می آید، در ما بقی سکانس ها نوای موسیقی نمی آید و جالب آنکه یکی ابتدای فیلم حدود دقیقه سیزدهم و دیگری تقریبا انتهای فیلم دقیقه هفتاد، دو مقطعی هستند که یک ملودی فصلی مونتاژی و تقریبا طولانی را شاهد هستیم. اولی در فضایی شاد و رویا گونه و دومی کاملا غمزده و تاریک با نت هایی در پرده زیرتر . اما اعجاز موسیقی انجاست که ملودی هر دو فصل یکی است وآهنگساز با مهارت و خلاقیت تمام قطعه ایی ساخته است که از ابتدا تا انتها ی فصل ، همچنان که کارگردان به یک مفهوم خاص مخاطب را هدایت می کند، موسیقی هم تکامل می یابد و از تک نوازی به اجرای کامل و شاید در حد ارکستر می رسد. البته یک آهنگ و تصیف قدیمی پخش شده از ضبط صوت خراب دایی هم جز موسیقی صحنه است که دورنمایی را برای ” پسند” ترسیم می کند و او غرق در رویا به آن گوش می سپارد.
ماجراهای فرعی هم به نوعی در راستای هدف اصلی هستند. برای مثال جریان زیر خاکی که با مرگ دایی گره می خورد ، جویندگان آن را به خود می آورد تا به مرگ هم بیاندیشند. و یا خرده ماجراها، که اتفاقا هم کم نیستند، آنچنان زیبا و به جا طراحی شده اند که با کشف آنها مخاطب لذت دو چندان می برد . برای مثال چرخاندن انگشتر عقیق در قنوت و ترک کردن اتاق توسط حاج ناصر هنگام مکالمه قاسم و پسند و نمونه های دیگر.
یک تناقض
و اما تناقض بزرگ:
چرا ” یه حبه قند” قندی که نشان از شادی و شگون در خانه عروس دارد ، قندی که دایی خود به نشان رضایت از این وصلت شروع به شکستن آن می کند، چرا باید عامل مرگ دایی بزرگ باشد و از طرفی تناقضی هم با شعر ابتدای فیلم دارد که زندگی چیز مختصری است مثل یک فنجان چای و کنارش عشق مثل یه ” یه حبه قند” عشقی که شاعر پی آن بوده است ، قطعا مرگ دایی را نباید همراه داشته باشد.
شاید هم رفتن دایی باعث آمدن قاسم و ماندن او می باشد و آن عشق یه حبه قند است. در هر صورت پاسخ کمی گنگ می نماید.
در انتها آنچه باید یاد آور شد این موضوع است که نام امام حسین (ع) است و دین باوری رضا میر کریمی. قلمش سبز و همتش استوار.
مریم کیهانی/ انتهای متن/